یک لحظه دلم خواست که پهلویِ تو باشم
بیمحکمه زندانیِ بازویِ تو باشم
پیچیده به پایِ دلِ من پیچشِ مویَت
تا باز زمینخوردهی گیسویِ تو باشم
کم بودن اسپند در این شهر سبب شد
دلواپسِ رویَت شدنِ رویِ تو باشم
طعمِ عسلِ عالیِ لبهات دلیلیست
تا مشتریِ دائمِ کندویِ تو باشم
تو نصف جهانی و همین عاملِ شُکر است
من رفتگری در پُلِ خاجویِ تو باشم
#امیر_سهرابی
@golchine_sher
عشق یک شیشهی انگور کنار افتاده است
که اگر کهنه شود مستترت خواهد کرد
#امیر_سهرابی
@golchine_sher
روی این قفل نوشتند دعا می خواهد
من سپردم به خودش هر چه خدا می خواهد
رفتنت اول جولان نفس تنگی هاست
بنشین شهر دلش بازهوا می خواهد
کشتی نوح دلت قدر دلم جا دارد
در امان بودن من مِهر تو را می خواهد
یوسف از من نگذر شهر مرا ترک نکن
مگر اینجا چه قدر کور و گدا می خواهد
کار من نیست فقط دست تو را می بوسد
من سپردم به خودت هر چه خدا می خواهد
#امیر_سهرابی
@golchine_sher
تازه گل دادیم اما جملگی پیریم ما
بوته های پنبه ای در دست تقدیریم ما
از جوانی داغ ها دیدیم و غم ها خورده ایم
مثل گوری دسته جمعی چشم و دل سیریم ما
هر که دیده کار ما را داخلش درمانده است
یک به یک زنجیره های قفل و زنجیریم ما
وا کنیم از لب اگر لب گریه ها خواهی شنید
بسته لب خوبیم آری زخم شمشیریم ما
دست ما در دست یار و پای ما درراه دوست
بگذر از ما مردمانی دست و پا گیریم ما
#امیر_سهرابی
@golchine_sher