من چنانت دوست خواهمداشت تا دیگر وَرافتد
از زبان مردمانِ کوی و بَرزن نام مجنون!
#حسین_جنتی
@golchine_sher
میکُشتمت! وساطت ایمان اگر نبود
پروای نان و پاس نمکدان اگر نبود
بی شانهی تو سر به کجا میگذاشتم،
ای نارفیق! کوه و بیابان اگر نبود؟!
پیراهنم به دادِ منِ تنگدل رسید،
خود سینه میشکافت، گریبان اگر نبود!
در رفته بود این جگر از کوره، بی گمان
همراهِ صبر، همتِ دندان اگر نبود!
از این جهانِ سفله به یک خیزش بلند،
رد میشدیم، تنگیِ دامان اگر نبود!
میگفتمت چه دیدهام و چیست در دلم،
این ترسِ خنده آورم از جان اگر نبود!
#حسین_جنتی
@golchine_sher
من! پادشاه مقتدر کشوری که نیست!
دل بسته ام ، به همهمه ی لشکری که نیست!
در قلعه، بی خبر ز غم مردمان شهر
سر گرم تاج سوخته ام، بر سری که نیست!
هر روز بر فراز یقین، مژده می دهم
از احتمال آتیه ی بهتری که نیست!
بو برده است لشکر من، بس که گفته ام
از فتنه های دشمن ویرانگری ، که نیست!
من! باورم شده ست که در من، فرشته ها،
پیغام می برند ، به پیغمبری که نیست!
من! باورم شده ست ، که در من رسیده است،
موسای من، به خدمت جادوگری که نیست!
باید ، برای اینهمه ناباوری که هست،
روشن شود، دلایل این باوری که نیست!
هرچند ، از هراس هجومی که ممکن است،
دربان گذاشتم به هوای دری که نیست
فهمیده ام ، که کار صدف های ابله است،
تا پای جان محافظت از گوهری که نیست!!
#حسین_جنتی
@golchine_sher
باید که ز داغم خبری داشته باشد ،
هر مرد که با خود جگری داشته باشد
حالم چو دلیری ست که از بخت بد خویش
در لشکر دشمن پسری داشته باشد !
حالم چو درختی است که یک شاخه نا اهل
بازیچه ی دست تبری داشته باشد
سخت است پیمبر شده باشی و ببینی
فرزند تو دین دگری داشته باشد !
آویخته از گردن من شاه کلیدی
این کاخ کهن بی که دری داشته باشد
سردرگمی ام داد گره در گره اندوه
خوشبخت کلافی که سری داشته باشد!
#حسین_جنتی
@golchine_sher
ای بوسهی تو باطل سحر حیای من!
وی دکمه دکمه منتظر دستهای من!
شرمندهام اگر نفست تنگ میشود
از بوسههای پشت هم بیهوای من
جان میرسید بر لبت از دیدن خودت
بودی اگر هرآینه امروز جای من
دودش ز چشمهای سیاهت بلند شد
آهی که سرمه ریخت به زنگ صدای من
نفرین به من! اگر که ملایک شنیدهاند
جز آرزوی داشتنت در دعای من
رازی بزرگ بودی و پنهان ز چشم خلق
غافل که بر ملا شدی از ردّ پای من
هستی نخی است در نظرم، بسته بر دو میخ
یک سو وفای توست، دگر سو وفای من
#حسین_جنتی
@golchine_sher
من! پادشاهِ مقتدرِ کشوری که نیست!
دل بستهام ، به همهمهی لشکری که نیست!
در قلعه، بی خبر ز غمِ مردمان شهر
سرگرم تاج سوختهام، بر سری که نیست!
دیریست اینکه مردمِ من مثلِ بیوهها،
نان میخورند و حسرتِ نانآوری که نیست...
هر روز بر فرازِ یقین، مژده میدهم
از احتمال آتیهی بهتری که نیست!
بو برده است لشکر من، بس که گفتهام
از فتنههای دشمنِ ویرانگری، که نیست!
من! باورم شدهست که در من، فرشتهها،
پیغام میبرند، به پیغمبری که نیست!
من! باورم شده ست، که در من رسیده است،
موسای من، به خدمتِ جادوگری که نیست!
باید، برای اینهمه ناباوری که هست،
روشن شود، دلایلِ این باوری که نیست!
هرچند، از هراسِ هجومی که ممکن است،
دربان گذاشتم به هوای دری که نیست،
فهمیدهام ، که کارِ صدفهای ابله است،
تا پای جان، محافظت از گوهری که نیست!!
#حسین_جنتی
@golchine_sher
ما خسته ایم! خسته به معنای واقعی
دل های ما شکسته به معنای واقعی
ما لشکریم! لشکر پخش و پلا که دید؟
خیل ز هم گسسته به معنای واقعی
این زخم سجده نیست به پیشانی ام رفیق
جای دری ست بسته به معنای واقعی
از بادبان نخیزد و از ناخدا، بخار
کشتی به گل نشسته به معنای واقعی
تنگ است جای ما و چنین است حال ما:
باغی درون هسته! به معنای واقعی
#حسین_جنتی
@golchine_sher
دل، در گروِ چند هنر داشتم، این شد...
ای بی سپران! من که سپر داشتم این شد!
رودی که به سَد خورد، زِ اندوه ورم کرد...
یعنی عطشِ سیر و سفر داشتم این شد!
خاکسترِ گردوبُنِ پیری به چناری،
می گفت که بسیار ثمر داشتم این شد!
با خاکِ سیه، جمجمه ی خالیِ جمشید
فرمود زِ افلاک خبر داشتم این شد!
نِی گفت که تلخ است جهان، گفتمش این نیست...
نالید که من بارِ شِکَر داشتم این شد!!
#حسین_جنتی
@golchine_sher
علی چه گفت؟ که: سر پیشِ ظلم خم نکنید!
تمامِ عُمر پرستاریِ شکم نکنید!
چهگفت؟ گفت که: چون مال و جاه پیدا شد
عنانِ زهد به چنگ آورید و رَم نکنید!
که بر مواجبِ برحقِّ خود میافزایید،
که از حقوق ضعیفانِ قوم کم نکنید
اگر فتاد شما را کلیدِ بیتالمال
چنان خورید که از فرطِ آن ورم نکنید!
به نامِ دینِ خدا خلق را میازارید
به هر بهانه خدا را سرِ عَلَم نکنید!
به هر وسیله بزرگانِ خویش را مزنید
که سفله را به غلط پاک و محترم نکنید!
علی چه گفت؟ که: بیچارگانِ عالَم را
برای خویش گرفتارِ «همّ» و «غم» نکنید!
ستم کنید و بدزدید! اعتراضی نیست
ولی به نامِ بلندِ علی ستم نکنید!
#حسین_جنتی
@golchine_sher
باید کــــه ز داغم خبــری داشته باشد
هر مرد که با خود جگری داشته باشد
حالم چو دلیری ست که از بخت بد خویش
در لشکــر دشمن پسری داشتـــه باشد !
حالم چو درختی است که یک شاخه نا اهل
بازیچـهی دست تبــری داشتـه باشد
سخت است پیمبر شده باشی و ببینی
فرزند تــو دیـن دگـــری داشته باشد !
آویخــــته از گــــردن من شـــاه کلیدی
این کاخ کُهن بی که دری داشته باشد
سر درگمـــی ام داد گـــِره در گـــره اندوه
خوشبخت کلافی که سری داشته باشد !
#حسین_جنتی
@golchine_sher
من! پادشاه مقتدر کشوری که نیست!
دل بسته ام، به همهمه ی لشکری که نیست!
در قلعه، بی خبر ز غم مردمان شهر
سر گرم تاج سوخته ام، بر سری که نیست!
هر روز بر فراز یقین، مژده می دهم
از احتمال آتیه ی بهتری که نیست!
بو برده است لشکر من، بسکه گفته ام
از فتنه های دشمن ویرانگری، که نیست!
من! باورم شده ست که در من، فرشته ها
پیغام می برند، به پیغمبری که نیست!
من! باورم شده ست، که در من رسیده است،
موسای من، به خدمت جادوگری که نیست!
باید، برای اینهمه ناباوری که هست
روشن شود، دلایل این باوری که نیست!
هرچند، از هراس هجومی که ممکن است
دربان گذاشتم به هوای دری که نیست
فهمیده ام، که کار صدف های ابله است
تا پای جان محافظت از گوهری که نیست!!
#حسین_جنتی
@golchine_sher
گاه در گُل می پسندد، گاه در گِل می کشد
هرچه آدم می کشد، از خامی دل می کشد
گاه مثل پیرمردان ساکت است و باوقار
گاه مثل نوعروسان، بی خبر کِل می کشد
کجروی های "فُضیل" این نکته را معلوم کرد:
عشق حتی بار کج را-هم-به منزل میکشد
موجهای بیقرار و گوش ماهیها که هیچ،
عشق، گهگاهی نهنگی را به ساحل می کشد!
دوست مست و چشم من مست است و میدانم ، دریغ،
دست از آهو، پلنگِ مست، مشکل می کشد
#حسین_جنتی
@golchine_sher