eitaa logo
گلچین شعر
16.3هزار دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
433 ویدیو
15 فایل
ارتباط با ادمین: @noroz_ad سه تا کانال شعرهای ما @golchine_sher @robaiiyat_takbait @noroz_ramezani
مشاهده در ایتا
دانلود
ای فصل غیر منتظر داستان من! معشوق ناگهانی دور از گمان من ای مطلع امید من ای چشم روشنت زیبا ترین ستاره ی هفت آسمان من ای در فصول مرثیه و سوگ باز هم شوقت نهاده قول و غزل بر زبان من با من بمان و سایه ی مهر از سرم مگیر من زنده ام به مهر تو ای مهربان من! کی می رسد زمان عزیز یگانگی تا من از آن تو شوم و تو از آن من @golchine_sher
هزار درد مرا، عاشقانه درمان باش هزار راه مرا، ای یگانه پایان باش برای آنکه نگویند، جسته‌ایم و نبود تو آن‌که جسته و پیداش کرده‌ام، آن باش دوباره زنده کن این خسته‌ی خزان زده را حلول کن به تنم جان ببخش و جانان باش کویر تشنه‌ی عشقم، تداوم عطشم دگر بس است، ز باران مگوی، باران باش دوباره سبز کن این شاخه‌ی خزان زده را دوباره در تن من روح نوبهاران باش بدین صدای حزین، وین نوای آهنگین به باغ خسته‌ی عشقم، هزاردستان باش @golchine_sher
شَوَد تا ظلمتَم از بازیِ چشمَت چراغانی مرا دریاب، ای خورشید در چشمِ تو زندانی! خوش آن روزی که بینَم باغِ خشکِ آرزویم را به جادوی بهارِ خنده‌هایَت می‌شکوفانی بهار از رشکِ گل‌های شکر خَندِ تو خواهد مُرد که تنها بر لبِ نوشِ تو می‌زیبَد گُل‌افشانی شرابِ چشم‌های تو مرا خواهد گرفت از من اگر پیمانه‌ای از آن به چشمانَم بنوشانی یقین دارم که در وصفِ شکر خَندَت فرو مانَد سخن‌ها بر لبِ «سعدی»، قلم‌ها در کفِ «مانی» نظر بازی نزیبَد از تو با هر کس که می‌بینی امیدِ من! چرا قدرِ نگاهَت را نمی‌دانی؟! @golchine_sher
به دور افكنده‌ام غم‌ها و شادی‌های كوچک را؛ تویی رمزِ بزرگِ انتخابِ من، سلام ای عشق ...! حقیقت با تو از آرایه و پیرایهْ عریان شد سلام ای راستینِ بی‌نقابِ من، سلام ای عشق ...! @golchine_sher
و کلْمه بود و جهان در مسیر تکوین بود و دوست داشتن آن کلْمه‌ی نخستین بود و عشق، روشنی کائنات بود و هنوز چراغَ‌های کواکب، تمام پایین بود خدا امانت خود را به آدمی بخشید که بار عشق برای فرشته سنگین بود و زندگانی و مرگ آمدند و گفته نشد کزین دو، حادثه‌ی اولی، کدامین بود؟ اگر نبود، به جز پیش پا نمی‌دیدیم همیشه عشق، همان دیده‌ی جهان‌بین بود به عشق از غم و شادی کسی نمی‌گیرد که هرچه کرد، پسندیده و به آیین بود اگر که عشق نمی‌بود، داستان حیات چگونه قابل توجیه و شرح و تبیین بود؟ و آمدیم که عاشق شویم و درگذریم که راز زندگی و مرگ آدمی، این بود @golchine_sher
گفتی که عشق؟ گفتم: از جان و تن گذشتن گفتی که وصل؟ گفتم: از ما و من گذشتن ایثار یعنی از دوست، چون خواست دل‌ بریدن ایثار نیست ورنه، از خویشتن گذشتن تسخیر لامکان را، بگشای بال جان را زین ره نمی‌توانی، با پای تن گذشتن ای عشق! دوری آری، تا برکه‌ی زلالت باید ز درّه‌های لای و لجن گذشتن در امتحان پاکی، باید که چون سیاوش در آتشی خروشان از مکر و فن گذشتن هر لاله یادگاری‌ست از مرگ یاری ای باد! باید که غرق خون از دشت و دمن گذشتن آزادْ سرو باشی حتّی اگر، اسیری خوش باد چون نسیمی از هر چمن گذشتن @golchine_sher
آغوش تو ای دوست! درِ باغ بهشت است یک شب بدرآی از خود و بر من بگشایش هر دیده که بینم به تو می‌سنجم و زشت است چشمی که تو را دید، جز این نیست سزایش! دل بیمش از این نیست که در بند تو افتاد ترسد که کنی روزی از این بند رهایش وصل تو، خود جان و همه جان جوان است غم نیست اگر جان بستانی به بهایش بانوی من، اندیشه مکن، عشق نمرده است در شعر من، این‌سان که بلند است صدایش @golchine_sher
بیا، مرو ز کنارم، بیا که می‌میرم نکن مرا به غریبی رها که می‌میرم توان کشمکشم نیست بی تو با ایام برونم آور از این ماجرا که می‌میرم نه قول همسفری تا همیشه‌ام دادی؟ قرار خویش منه زیر پا که می‌میرم به خاک پای تو سر می‌نهم، دریغ مکن ز چشم‌های من این توتیا که می‌میرم مگر نه جفت توام قوی من؟ مکن بی من به سوی برکه‌ی آخر شنا که می‌میرم اگر هنوز من آواز آخرین توام بخوان مرا و مخوان جز مرا که می‌میرم برای من که چنینم تو جان متصلی مرا ز خود مکن ای جان جدا که می‌میرم ز چشم‌هایت اگر ناگزیر دل بکنم به مهربانی آن چشم‌ها که می‌میرم @golchine_sher
دوباره می‌نویسمت کنارِ بیت آخرم و چکه‌چکه می‌چکم به سطرهای دفترم تو تازیانه می‌زنی به زخمه‌ی خیال من من آب و دانه می‌دهم به خوش خیالِ باورم " تو مثل ماهِ برکه‌ای و من غریق مست شب دوباره تو دوباره من شناوری شناورم " شنیده ام ز پنجره سراغ من گرفته‌ای؟ هنوز مثل قاصدک میانِ کوچه پرپرم گلایه از قفس کمی کمی عجیب می‌رسد خودم قفس خریده‌ام برای این کبوترم شبی بخواب دیدمت میانِ تنگِ کوچه‌ها قدم زنان قدم زنان تو را به خانه می‌برم غزل بخواب می‌رود به انتها رسیده‌ام تمام من چکیده شد کنارِ بیت آخرم @golchine_sher
ای فصل غیر منتظر داستان من! معشوق ناگهانی دور از گمان من ای مطلع امید من ای چشم روشنت زیباترین ستاره‌ی هفت آسمان من ای در فصول مرثیه و سوگ باز هم شوقت نهاده قول و غزل بر زبان من با من بمان و سایه‌ی مهر از سرم مگیر من زنده‌ام به مهر تو ای مهربان من! کی می‌رسد زمان عزیز یگانگی تا من از آن تو شوم و تو از آن من @golchine_sher
دوباره عشق، دوباره هوا، دوباره نفس دوباره عشق، دوباره هوا، دوباره هوس دوباره ختم زمستان، دوباره فتح بهار دوباره باغ من و فصل تو، نسیم نفس دوباره باد بهاری، همان نه گرم و نه سرد دوباره آن وزش مِی‌خوش آن نسیم ملس دوباره مزمزه‌ای از شراب کهنهٔ عشق دوباره جامی از آن تند تلخ‌وارهٔ گس دوباره هم‌سفری با تو تا حوالی وصل دوباره طنطنهٔ کاروان، طنین جرس نگویمت که بیامیز با من امّا... آه! بعیدتر منشین از حدود زمزمه‌رس که با تو حرف نگفته بسی به دل دارم که با بسامدش این عمرها نیاید بس @golchine_sher
ليلا دوباره قسمت ابن السلام شد عشق بزرگم، آه چه آسان حرام شد مي شد بدانم اين که خط سرنوشت من از دفتر کدام شب بسته وام شد؟ اول دلم فراغ تو را سرسري گرفت وآن زخم کوچک دلم آخر جزام شد گلچين رسيد و نوبت با من وزيدنت ديگر تمام شد گل سرخم،‌ تمام شد شعر من از قبيله خون است خون من فواره از دلم زد و آمد کلام شد ما خون تازه در تن عشقيم و عشق را شعر من و شکوه تو،‌رمز دوام شد بعد از تو باز عاشقی و باز، آه نه اين داستان به نام "تو" اينجا تمام شد @golchine_sher