تاول های بی قواره
نفسی که آهنگ موزونی ندارد
جنگ را به خانه می آورد
ساعتی از کت و کول افتاده
عقربه هایی که
از ساعت خواب شان گذشته
چشمی
بیدار تر از من
جیغ خاطره ام را
در می آورد
پشت خاکریز
بی سیم
مثل اسبی بی سوار
شیهه می کشد
نگاه می کنم
به چشم هایی که
به مقصد رسیده
و لبخند هایی که
هنوز هیچ نقاشی
آنها را به تصویر نکشیده است
نبردی در من موج می زند
هنوز به بلندی سقف
به
کوچه هایی که
ادکلن های زنانه
فریاد می زنند
عادت نکرده ام
پنجشنبه
کبوتر کبوتر شوق
دل های به دلبر رسیده
مرا
پروانه ای
با حریری سپید
درآغوش می کشد
نبردی در من
موج می زند
پشت خاک ریز
و
تبسمی که
رنگ خدایی دارد
وقتی
که ناصر
پشت بی سیم
آخرین عاشقانه اش
را
به کبوتر های عاشق
می گوید
یا “زهرا”
#محمد_صادق_بخشی
#عضوکانال
#خاطره_شهید_جانباز_شیمیایی
@golchine_sher