eitaa logo
گلچین شعر
13.8هزار دنبال‌کننده
694 عکس
252 ویدیو
10 فایل
ارتباط با ادمین: @noroz_ad کانال دوم ما @robaiiyat_takbait
مشاهده در ایتا
دانلود
دیگر پذیرفتم که تنهایی بدیهی ست حتی اگر از آسمان آدم ببارد… @golchine_sher
در سینه‌اش آتش فشانی شعله‌ور دارد رودی که حالا در سرش فکر سفر دارد من می‌روم از این حوالی دورتر باشم بغضم مگر دست از گلوی شهر بردارد آن باغبانی که مرا با خون دل پرورد حالا که می‌آید به سوی من، تبر دارد با این عطش در زیر خاکی سرد می‌سوزم گاهی برایم گریه کن! باران اثر دارد یک روز در آغوش دریا غرق خواهم شد این رود تشنه در سرش شور خزر دارد دلتنگم اما دیدنت با دیگران سخت است دلتنگم و این درد از حالم خبر دارد مانند بیماری که مرگش از عطش حتمی‌ست اما برایش آب مثل سم ضرر دارد @golchine_sher
خالی شدم از زندگی، از هر چه پایان داشت حسی شبیه آنچه که یک جسم ِبی‌جان داشت می‌آمد و با هر قدم عطر تو می‌پیچید لعنت به شهری که پس از تو باز باران داشت! با حال آن روزم، میان خاطرات تو باران نمی‌بارید اگر یک ذره وجدان داشت! می‌شد بگیری دست من را قبل از افتادن اما نشد، تا من بفهمم عشق تاوان داشت می‌شد ببندی زخم من را قبل جان دادن افسوس من را کشت آن دردی که درمان داشت من مرده بودم! مرگ با من زندگی می‌کرد من مرده بودم! مرگ در رگ‌هام جریان داشت وقتی که برگشتی به من، در شهر پرکردند: برگشتن جان پس به جسمی مرده، امکان داشت @golchine_sher
مانده بودم بدون او تنها، دوستش داشتم، چه می کردم؟ از میان همه فقط او را دوستش داشتم، چه می کردم؟  من در آن چشمهای بی رویا، چشمهای پر از غم ِ تنها خوانده بودم که می رود اما دوستش داشتم، چه می کردم؟ رفته بود و نرفته بودم تا شاید از راه رفته برگردد سرزنش می کنی مرا که چرا دوستش داشتم؟ چه می کردم؟ هیچکس ناجی ام نخواهد شد، غرق چشمان او منم “نیما” ای به ساحل نشسته آدمها، دوستش داشتم، چه می کردم؟ آرزو کردمش، نداشتمش، کاش یک عمر کم نداشتمش من به دست خودم شدم رسوا، دوستش داشتم، چه می کردم؟   دوستش داشتم، چه می کردم من برایش اگر نمی مردم؟ تو اگر مثل من ولی او را دوستش داشتی، چه می کردی؟   @golchine_sher
برای توست می‌خواهم اگر باشوق فردا را که می‌خواهم اگر صاحب شوم هر چیز زیبا را به قدری من یقین دارم به وصل تو که حتی مرگ ندارد قدرتش را که نخواهد پیش هم مارا کدام آیینه از روزی که می‌آیی خبر دارد؟ کدام آینده از اندوه می‌خواهد رها ما را؟ نمی‌خواهم که از چیزی به جز تو باخبر باشم تو می‌آیی و من می‌رانم از خود قاصدک‌‌ها را دوباره می‌رسد روزی که برگردم به آغوشت که تا امروز رودی گم نکرده راه دریا را بیا با من سفر کن در سفر راز عجیبی هست که باهم همسفر کرده پرستوهای تنها را @golchine_sher
بگذار زمان ، روی زمین بند نباشد حافظ پی اعطای سمرقند نباشد بگذار گناه هوس آدم و حوّا بر گردن آن سیب که چیدند نباشد ای کاش عذاب نرسیدن به نگاهت آن وعده نادیده که دادند نباشد یک بار ، تو در قصه ی پرپیچ و خم ما آن کس که مسافر شد و دل کند نباشد آشوب ، همان حس غریبی ست که دارم وقتی که به لب های تو لبخند نباشد درتک تک رگهای تنم عشق تو جاریست در تک تک رگهای تو هرچند نباشد من می روم و هیچ مهم نیست که یک عمر زنجیر نگاه تو که پابند نباشد وقتی که قرار است کنار تو نباشم بگذار زمان روی زمین بند نباشد @golchine_sher
دیگر به یک دنیا نخواهم داد جایت را من دوست دارم زندگی با دست‌هایت را از بی‌قراری‌های قلب من خبر دارد بادی که می‌دزدد برای من صدایت را روی زمین بودی و من در ماه دنبالت باید ببخشی شاعر سر به هوایت را تسخیر تو سخت است آنقدری که انگاری در مشت خود جا داده باشم بی‌نهایت را زود است حالا روی پاهای خودم باشم از دست‌های من نگیری دست‌هایت را هرکس تو را گم کرد دنبال تو در من گشت انگار می‌بینند در من رد پایت را بگذار تا دنیا بفهمد مال من هستی گنجشک‌ها خانه به خانه ماجرایت را   وقتی پُر است از خاطراتت شعرهای من باید بنوشی با خیال تخت چایت را @golchine_sher
بگذار زمان ، روی زمین بند نباشد حافظ پی اعطای سمرقند نباشد بگذار گناه هوس آدم و حوّا بر گردن آن سیب که چیدند نباشد ای کاش عذاب نرسیدن به نگاهت آن وعده نادیده که دادند نباشد یک بار ، تو در قصه ی پرپیچ و خم ما آن کس که مسافر شد و دل کند نباشد آشوب ، همان حس غریبی ست که دارم وقتی که به لب های تو لبخند نباشد درتک تک رگهای تنم عشق تو جاریست در تک تک رگهای تو هرچند نباشد من می روم و هیچ مهم نیست که یک عمر زنجیر نگاه تو که پابند نباشد وقتی که قرار است کنار تو نباشم بگذار زمان روی زمین بند نباشد @golchine_sher
روزی که می رفتم به سمتش تازه فهمیدم صیاد هم در صید ماهی ها مقصر نیست! @golchine_sher
دیگر به یک دنیا نخواهم داد جایت را من دوست دارم زندگی با دست‌هایت را از بی‌قراری‌های قلب من خبر دارد بادی که می‌دزدد برای من صدایت را روی زمین بودی و من در ماه دنبالت باید ببخشی شاعر سر به هوایت را تسخیر تو سخت است آنقدری که انگاری در مشت خود جا داده باشم بی‌نهایت را زود است حالا روی پاهای خودم باشم از دست‌های من نگیری دست‌هایت را هرکس تو را گم کرد دنبال تو در من گشت انگار می‌بینند در من رد پایت را بگذار تا دنیا بفهمد مال من هستی گنجشک‌ها خانه به خانه ماجرایت را وقتی پُر است از خاطراتت شعرهای من باید بنوشی با خیال تخت چایت را @golchine_sher
چقدر خوب که دیگر مرا نخواهی دید برو که پشت سرت ردِّ پا نخواهی دید بزن به نیل تنت را! زمان معجزه نیست که بعد ازاین اثری از عصا نخواهی دید تو در "گذشته" ای و من چقدر بی "حالم" نقاط مشترکی بین ما نخواهی دید سوای خاطره هامان، سوای دلتنگی تو روی آنچه گذشت ست را نخواهی دید هنوز توی سرم فکرهای ناجور است میان سیل غزل ناخدا نخواهی دید! مسیر پر زدنت را به گریه شستم من بــــرو! که پشت سرت ردِّ پا نخواهی دید @golchine_sher
چقدر خوب که دیگر مرا نخواهی دید برو که پشت سرت ردِّ پا نخواهی دید بزن به نیل تنت را! زمان معجزه نیست که بعد ازاین اثری از عصا نخواهی دید تو در "گذشته" ای و من چقدر بی "حالم" نقاط مشترکی بین ما نخواهی دید سوای خاطره هامان، سوای دلتنگی تو روی آنچه گذشت ست را نخواهی دید هنوز توی سرم فکرهای ناجور است میان سیل غزل ناخدا نخواهی دید! مسیر پر زدنت را به گریه شستم من بــــرو! که پشت سرت ردِّ پا نخواهی دید @golchine_sher
در سینه اش آتش فشانی شعله ور دارد رودی که حالا درسرش فکر سفر دارد من می روم از این حوالی دورتر باشم بغضم مگر دست از گلوی شهر بردارد آن باغبانی که مرا با خون دل پرورد حالا که می آید به سوی من، تبر دارد با این عطش در زیر خاکی سرد می سوزم گاهی برایم گریه کن ! باران اثر دارد یک روز در آغوش دریا غرق خواهم شد این رود تشنه درسرش شور خزر دارد دلتنگم اما دیدنت با دیگران سخت است دلتنگم و این درد از حالم خبر دارد مانند بیماری که مرگش از عطش حتمی است اما برایش آب مثل سم ضرر دارد @golchine_sher
مثل آشوبی که یک توفان به دریا می دهد درد، گاهی شکل زیبایی به دنیا می دهد! ابرها را می برد تا سینه‌ی دریا؛ ولی حسرت یک قطره باران را به صحرا می دهد عشق، با هفتاد خانش امتحانت می کند سنگ هم باشی، خودش را در دلت جا می دهد یک نفر مثل تو عهدش را به آخر می برد یک نفر در ابتدای ماجرا وا می دهد از همان اول تو تنها مرد میدان بوده ای عشق، کاری دست آدم های تنها می دهد... @golchine_sher
مثل آشوبی که یک توفان به دریا می دهد درد، گاهی شکل زیبایی به دنیا می دهد! ابرها را می برد تا سینه‌ی دریا؛ ولی حسرت یک قطره باران را به صحرا می دهد عشق، با هفتاد خانش امتحانت می کند سنگ هم باشی، خودش را در دلت جا می دهد یک نفر مثل تو عهدش را به آخر می برد یک نفر در ابتدای ماجرا وا می دهد از همان اول تو تنها مرد میدان بوده ای عشق، کاری دست آدم های تنها می دهد @golchine_sher