اینجا دلم گرفته از این شهر غم زده
از اینهمه تراکم باروت نم زده
از کوچه های ساکت بی انتهای شهر
پس کوچه های خلوتِ خاموش خم زده
دیگر دلی برای رهایی نمی تپد
در این هوای ساکنِ بی روح سم زده
یک دشت بی شقایق غمگین نصیب ماست
یک دشت بی قرار که گیسو بهم زده
اینجا غروب چشم شقایق گناه کیست؟
این را چه کس برای شقایق رقم زده؟
دردی غریب در دل من ضجه می زند
بغضی غمین به دفتر اشکم قلم زده
من تا حریم سرخ شفق گریه می کنم
دریا به سوی چشم من اینک قدم زده
راهی نمانده تا وزشِ مرگ سرخ من
مرگی پر از طراوت چشمان نم زده
#سامان_دخت_کبیری_سامانی
#عضوکانال
@golchine_sher
اشک است و آه است و درد است، دردی که درمان ندارد
یک دشت در التهاب و ابری که باران ندارد
ای ابر باران بباران، یک دشت در انتظار است
این انتظار قدیمی انگار پایان ندارد
گاهی دلم در خروش است، گاهی سراپا خموش است
گاهی دلم این ندارد، گاهی دلم آن ندارد
آه ای اهورا برایم یک جرعه باور بیاور
حالا که کافر شد این دل یک ذره ایمان ندارد
«سامان» تو خود مانده ای در پس کوچه های خیالت
این کوچه های خیالی راهی به سامان ندارد
#سامان_دخت_کبیری_سامانی
#عضوکانال
@golchine_sher