گم میشوم در سرزمین بیقراریها
آنسوی دریای سیاه سازگاریها
بر روی شن ها مینویسم دوستت دارم
رسم کهن سالیست این نامه نگاریها
امواج می شویند رد دستخطم را
دنیا پر است از قصه ی بی اعتباری ها
آنسوی دریا خانه ی خورشید میسوزد
در آتش بیتابی چشم انتظاریها
از دست و پا افتاده ام، دیگر نمی کوشم
بگریزم از بند جنون مثل فراریها
قلبم در آغوش قفس آواز می خواند
مانند قلب فارغ از بند قناریها
دست دل من نیست! شعرم با تو می آید
زیباست اما حال این بی اختیاریها
#سرخوش_پارسا
@golchine_sher