به قول شعر نیمایی(تو را من چشم در راهم
گرم یاد آوری یا نه من از یادت نمی کاهم)
چه زیبا می شد از شعرش اگر بودم هنرمندی
کشم عکسی خیالی را به رنگ و نقش دلخواهم
به بومم می کشیدم کوه و رویش سرو کوهی را
میان شاخه هایش می زدم تصویری از ماهم
در اندوهی خودم را می کشیدم گوشه ای، یعنی
از آن دلخستگانت گشتم و در حسرت و آهم
بجای دره های همچو مار خفته می بردم
تو را جایی پر از گلهای نیلوفر به همراهم
به رسم هدیه آخر می نوشتم روی آن، زیبا
کسی را غیر تو هرگز در این دنیا نمی خواهم
و تنها هدیه ام را غیر تو هرگز نمی دادم
به هر اهل هنر ،هر شاعر و، حتی به نیما هم!
چنان غرق خیالاتم که روزم را رسانم تا
بگیرد سایه ها رنگ سیاهیها شبانگاهم
#سعید_اصلانی
#عضوکانال
@golchine_sher
(آنکه پُر نقش زده گنبد مینایی را)
به تو بخشیده فقط این همه زیبایی را
شده ای شُهره و شهری شده دیوانه ی تو
با تنت ساخته تندیس تماشایی را
سر چشمان تو با خط و خم ابرویت
چه فریبانه زده نقش چلیپایی را
از گل سرخ لبت دیده فراوان غنچه
ناز آن خنده ات و شوق شکوفایی را
شده دیوانه ات و صید نگاه مستت
آنکه از چشم تو آموخته شیدایی را
عطر آن نافه ی خوشبو که به دامن داری
می کشانی پی خود آهوی صحرایی را
حلقه ی یاس گره بسته به مویت آموخت
به همه اهل هنر درس گل آرایی را
پس زدم هر چه به دنیاست ،فقط کم دارم
دست گرم تو و آغوش پذیرایی را
#سعید_اصلانی
#عضوکانال
@golchine_sher
تو یادت مانده با من عهد دیرینی شکسته ای
نه اصلاً دیده ای گریان و غمگینی،شکسته ای؟
دعایم کرده نامردانه دنیا و تو همراهش
مرا پیش خدا حتی به آمینی شکسته ای
نزن بر ساز خاموش دل من پنجه ای دیگر
نمی دانی که رنجاندی؟نمی بینی شکسته ای؟
چه ها کردی به کوه صبر من از تیشه ی قهرت
که هر سنگ مرا با ناز شیرینی شکسته ای
(کسی بعد از تو آهسته سراغ من نمی آید
دلم را مثل ظرف نازک چینی شکسته ای)
#سعید_اصلانی
#عضوکانال
@golchine_sher
با شاخه گلی سلام من تقدیمت
نیلوفر و یاس و یاسمن تقدیمت
"مهمان لبت خنده، دلت شاد همیشه"
از جانم و از دل این سخن تقدیمت
#سعید_اصلانی
#عضوکانال
@golchine_sher
در دفترم رؤیای دیرینی کشیدم
در دست لرزانت شبی سینی کشیدم
سر تا به پا چون گل شدی تا قامتت را
با چادر گلدار رنگینی کشیدم
از لحظه ی زیبای چای رو به رویم
در دست تو زیباترین چینی کشیدم
فنجانی از دستان تو وقتی گرفتم
بر صورتت لبخند شیرینی کشیدم
آئینه و شاخ نبات و شمع و گل را
بر سفره ات وقتی که می چینی کشیدم
دست تو را هم دلربا هم دیدنی تر
با حلقه ی زیبای زرینی کشیدم
پهلوی هم مثل دو(سیب سرخ میعاد)
در دفترم رؤیای دیرینی کشیدم
#سعید_اصلانی
#عضوکانال
@golchine_sher
گسستی از من و رفتی، عجب رسم وفاداری!
نداری غیر از این کاری، مرا اینگونه بگذاری؟
مدارا کن کمی با من، چه می خواهی از این خسته؟
چه می خواهی از این زخمی؟ چرا قصد دل آزاری؟
نه دلداری به شبهایم، نه مهتابی به ایوانم
نه همتایی، نه هم رازی، نه دستی بر سر یاری
فرو بستم لب از ناله، نه همراهی، نه هم دردی
صدایم مانده در سینه، نه دلجویی، نه غمخواری
نه بر دستان بی تابم، نوازش های دستانی
نه در چشمان مشتاقم، نشان از شوق دیداری
بسی پرسیده ام از تو، که می خواهی مرا یا نه
خدا را کم کن این بازی، بگو آری، بگو آری
#سعید_اصلانی
#عضوکانال
@golchine_sher
رفتی، به سلامت، برو دیگر گِله ای نیست
بعد از تو دگر حال خوشی، حوصله ای نیست
بدخویم و آشفته و غمگین و پریشان
تا لحظه ی دیوانگیم فاصله ای نیست
یک عمر به فریاد کمک خواستم اما
انگار که در شهر صدای بله ای نیست
تنهایم و افتاده به چاه غم دنیا
افسوس خبر از گذر قافله ای نیست
گفتم غزلم مال تو این بار، نخوانده
گفتی غزلت جز ورق باطله ای نیست
#سعید_اصلانی
#عضوکانال
@golchine_sher
می رساند قصه ای فرهاد و شیرین را به هم
گر نریزد تیشه ای آن عشق دیرین را به هم
جور دیگر زندگی طی شد به دلتنگی، چرا؟
ما که گفتیم عاشقانه فال کف بین را به هم
می پرد خواب از سرم وقتی که اشکم نیمه شب
می رساند مثل خطی چشم و بالین را به هم
هر چه دنیا می کشد دست نوازش بر سرم
آشناتر می کند پیشانی و چین را به هم
انتظاری دیگر از آیینه ام جز غصه نیست
می زند وقتی گِره چشم دو غمگین را به هم
مثل یک سکه دو رو دارد گهی دنیای عشق
حیف شد آخر نفهماندیم ما این را به هم
#سعید_اصلانی
#عضوکانال
@golchine_sher
باید آخر برسانم به لبان تو لبی
لبم عمریست ز لبهای تو دارد طلبی
بس که در حسرت تو ناخن خود را خوردم
شده ام منزوی و طرد و مریض عصبی
آنقدر فکر تو و هر شب و هر روزِ توام
که برای خو من مانده نه روزی نه شبی
در تب و تاب توام تا به تنم جانی هست
من نباشم مگر افتد ز دلم تاب و تبی
زده آتش به دلم دوریت و هرگز نیست
خانمان سوزتر از آتش دوری غضبی
من که بیمارم و پیر آخرِ این بخشیدم
طلبم بوده بهانه ،کنم عرض ادبی
#سعید_اصلانی
#عضوکانال
@golchine_sher
تو از تمام دختران شهر سر بودی
تنها نه سر از دختران، از هر پسر بودی
از عکسهایی که به دیوار اتاقم بود
ساده نه، هم زیباتر و هم خوبتر بودی
هر جا خطر بود و کم آوردم کنار من
مردانه از هر سو برای من سپر بودی!
از تو به من از من به تو، اصلاًحواست بود
با چشم هایی که فقط زیر نظر بودی؟
هر بار گفتم دوستت دا....می زدی حرفی
حالا بگو اهل سیاست یا هنر بودی؟
هر جا به خاکی می زدم حتی نمی ماندی
مثل همه در عالم خود رهگذر بودی
از شادی تو شاد بودم، با غمت غمگین
اما تو چه از حالم اصلاً با خبر بودی؟
گفتی شوم لال از زبان تو نرنجیدم
اما زبانم لال، جای من اگر بودی...
با این همه برگشتم و بودم کنار تو
ماندم به پایت آخر از بس تاج سر بودی
#سعید_اصلانی
#عضوکانال
@golchine_sher
با همان خنده ی شیرین که به لبها داری
می شود تا لب من فاصله را برداری
تو گلم باشی و من شاخه، کنارم بنشین
تا سرت را به سر و شانه ی من بگذاری
من برای تو بخوانم غزلی از حافظ
و تو عین سخنش مو به صبا بسپاری
بشنو از سینه ام آوای دل تنگم را
تا به تندی تپش قلب مرا بشماری
حال باید تو سرم را به سر و شانه ی خود
به نوازش بگذاری و نگاهش داری
می روی باز خیالات مرا دود کنی
وقت آن شد که بگیرم به لبم سیگاری
#سعید_اصلانی
#عضوکانال
@golchine_sher
پر از گل می شود شعرم که می خندی برای من
چه آرامی چه زیبایی، چه دلبندی برای من
چه تشبیهی برای شاعران خود، نمیدانم
ولی در کافه ی شعرم فقط قندی برای من
به تو دلبسته ام اندازه ی شیرازتان اما
نکن فکر بخارا و سمرقندی برای من!
برقصان واژه هایم را، پر از آرایه کن شعرم
تو با این دلبری هایت هنرمندی برای من
تویی زیباترین و بهترین،،، اصلا (ترین) هایی
چه توصیفی تو داری با چه پسوندی برای من؟
منم صید نگاه و ناز تو دیگر چه می خواهی
کمین کردی دوباره با چه ترفندی برای من؟
چه سوگندی خورم باید بگویم دوستت دارم
نمانده غیر جانت گرچه سوگندی برای من
تو می ریزی و می ریزم برای شعرم و عکست
من اشکم را برای تو، تو اسپندی برای من!
#سعید_اصلانی
#عضوکانال
@golchine_sher