eitaa logo
گلچین شعر
14.2هزار دنبال‌کننده
813 عکس
279 ویدیو
12 فایل
ارتباط با ادمین: @noroz_ad کانال دوم ما @robaiiyat_takbait
مشاهده در ایتا
دانلود
هیچ هم زیبا نبودی من تو را زیبا کشیدم بی جهت اغراق کردم دلبر و رعنا کشیدم از «لئوناردو داوینچی» عذرخواهی می‌کنم که این همه عکس تو را مثل «مونالیزا» کشیدم تو نمی‌دانستی اصلا شهرزاد قصه‌ها چیست من هزار و یک شب از موهای تو یلدا کشیدم دل‌خوش نیلوفری در گوشه‌ی مُرداب بودی من تو را مهتاب‌گون تا آسمان بالا کشیدم نه عسل! گس بود طعمِ بوسه‌هایی که ندادی من چه احمق خانه‌ات را قصر کندوها کشیدم چشمِ تو معمولی اما من میان شعرهایم زورقی با پلکِ پارو در دل دریا کشیدم من چه بی‌انصاف بودم با ترازوی دلم که تار مویت را برابر با همه دنیا کشیدم با چه رویی بعد از این شعر نظامی را بخوانم بس که مجنون بودم و بی‌ خود تو را لیلا کشیدم مرغ ماهی‌خار بد ترکیب! جوجه‌اردک زشت! باورت شد که تو را شهزاده‌ی قوها کشیدم؟ دختری زیباتر از تو بعد از این برمی‌گزینم دختری که ناز او را از همین حالا کشیدم بعد از این خوش باش با او می‌روم از خاطراتت خاطرت آسوده باشد از خیالت پا کشیدم @golchine_sher
اگرچه عادتت نامهربانی بوده از اول بیا و مهربانی کن همین یک بار را با من خداحافظ نگو که بی تو خیلی زود می میرم نرو از پیش ِ من هرگز، نکن این کار را با من @golchine_sher
خدا بر بومِ هستی نقشِ ماهت را پدید آورد تو را زیباتر از آنچه به فکرش می رسید آورد چه تلفیقِ قشنگی، گرچه اندامِ تو موزون بود وجودت را ولی در قالبِ شعرِ سپید آورد چه آهویی! چه گلرویی! چه گیسویی! چه جادویی! بنازم آن قلم مویی که نقشت را پدید آورد چه رویایی ست خورشیدی که بعد از قرنها از دور برایِ هر درِ بسته، به دستِ تو کلید آورد به استقبالِ تو از آسمان تا خاک، فرشِ گُل عجب نقش و نگاری بر شکوفه برگِ بید آورد نسیم آرا و گندمگون، به باغِ سبزه و زیتون خدا نامِ تو را پیش از شکفتن هایِ عید آورد به شوقِ دیدن و بوسیدنت صد سرمه نستعلیق تو را تا قصرِ آیینه، به دید و بازدید آورد جوانه در جوانه غرقِ گندم شد هوایِ شوق دری وا کردم و یک قاصدک از تو نوید آورد سرانجام انتظارم سررسید و با قدمهایت زمین، اسفندِ زیبایی به برگِ "سررسید" آورد به رویِ برگِ گُل، شعری نوشتم در شبِ جشنت همین شعری که با هر بیتِ خود عشق و اُمید آورد @golchine_sher
خودت هم خوب می‌دانی چه دشوار است دلتنگی شب و بغض و سری تکیه به دیوار است دلتنگی چه باید کرد با این درد؟ با تنهاییِ یک مرد؟ مرورِ خاطرات و دودِ سیگار است دلتنگی نشستم چتر بستم هی شکستم در خودم بی تو حکایت از گُلی در زیرِ رگبار است دلتنگی نمی‌دانم "خدا" شاید همین اندوهِ بعد از توست که این گونه مرا عمری "نگهدار" است دلتنگی اگر چه آخرِ این قصه جایت تا ابد خالی ست ولی از یادِ تو هر لحظه سرشار است دلتنگی @golchine_sher
چون  چلچله ها   هوای  آزادی  کن دل  مست   طراوت  خدادادی   کن با   شوق   دوباره   دیدن   لبخندت "صبح" آمده، بیخیال غم، شادی کن @golchine_sher
بغل کن بالشت را بعدازاین او برنمیگردد بهار ِمملو از گلهـای ِ شب بو برنمیـگردد خودت دستی بکش روی ِسرت خود رانوازش کن سرانگشتی که میزدشانه برمو برنمیگردد دلت پرمیكشدمیدانم اما چاره تنهایی ست به این دریـاچه دیگر تاابد قو برنمیـگردد ببندی یا نبندي سبزه هارا بعدازاین روبان نگـــاه ِ گوشه یِ قابش به این سو برنمیگردد هوا غمگین، نفس خسـته، در و دیوار لب بسته سکوتِ خانه سنگین و هیـاهو برنمیـگردد گذشت آن خاطرات و آن حیاط و شمعدانی ها هوایِ عصر و تخت و چاي ِ لیمو برنمیگردد همیشه آخرِ این فیلـم، جای یک نفر خالی ست به صحنه قیصری با زخــــم ِ چاقو برنمیـگردد نوشتی تا "خداحـافظ" به روی ِ شیشه های ِ مه خدا هم گـــریه کرد از جمله ی ِ "او برنمیگردد" @golchine_sher
صبح غـزل وهــوای مستــانه بس است عطر گل سرخ و رقص پروانه بس است کافیست تو باشی و من و عشق و امید در دهکده ی بهشت، یک خانه بس است ... @golchine_sher
پلک بگشا نازنینم صبح زیبایت بخیر دلربا و بهترینم! صبح زیبایت بخیر خواب نوشینت گوارا نوش مژگان خمار خمره ی چله‌نشینم! صبح زیبایت بخیر ناز بالش از پر قو هم برای تو کم است گُلپر ابریشمینم! صبح زیبایت بخیر تن بلور مو طلایی! آفتابی کن مرا روشنی‌بخش زمینم! صبح زیبایت بخیر گونه‌های نقره‌ات یاقوت گُل انداخته قرص ماه شرمگینم! صبح زیبایت بخیر هر سپیده با تو آغاز بهاری دیگر است خنده کن تا گُل بچینم، صبح زیبایت بخیر با چنین عطر تنی از رشک می‌سوزد بخور خوش‌تراش مرمرینم! صبح زیبایت بخیر چشم زیتون لب انجیری! بده صبحانه‌ام مریم معبدنشینم! صبح زیبایت بخیر مهربانی هدیه کن با شُرشُر رود دو دست سیب فردوس برینم! صبح زیبایت بخیر عشقی و عینت عسل، شینت شکر، قاف تو قند شور شیرین آفرینم! صبح زیبایت بخیر تاب آوردم شب دلتنگی‌ام را تا سحر تا تو را از نو ببینم، صبح زیبایت بخیر محشر است این شعر و می‌پرسد خدا او یا بهشت؟ من تو را برمی‌گزینم، صبح زیبایت بخیر @golchine_sher
صبح ِ غزل و هواى مستانه بس است ... عطر گلِ سرخ و رقص ِ پروانه بس است ... کافیست تو باشی و من و عشق و امید ... در دهکده ی بهشت،یک خانه بس است ... @golchine_sher
پلک بگشا نازنینم! صبح ِ زیبایت بخیر دلربا و بهترینم! صبح ِ زیبایت بخیر خوابِ نوشینت گوارا نوش ِ مژگان ِ خمار خمره ی ِ چله نشینم! صبح ِ زیبایت بخیر ناز بالش از پر ِ قو هم برای ِ تو کم است گُلپر ِ ابریشمینم! صبح ِ زیبایت بخیر @golchine_sher
با دامنِ ترمـه، چیـن به چیـن می آید با شُرشُرِ نـــــاب و دلنشین می آید از پله یِ آبشـــار در جنگلِ ابــــــر "صبح" است که دارد به زمین می آید @golchine_sher ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
 تو به قولِ غزل از ماه کمی ماه تری تو از این شاعر بی قافیه آگاه تری در شب چشم تو من خواب عجیبی دیدم خواب دندان زدنِ سرخیِ سیبی دیدم سرخی سیب نجیبی که مرا عاشق کرد دلش از دستِ من و دستِ نچیدن دق کرد! غزل از چشم شما روی دلم می بارد یک نفر نیست که این فاصله را بردارد؟ همنفس، بیشتر از فاصله ها تنهاییم من و تو، هر دو زمین خورده یک رویاییم تن تو کوه تلنبار علایق شده است سر این کوه پلنگی ست که عاشق شده است @golchine_sher
با دامن تــِرمه، چین به چین می آید با شرشر ناب و دلنشین  می آید از پله ی آبشار درجنگل ابر صبح است که دارد به زمین می آید @golchine_sher
صبح آمده وطعم "سلام"ت عسلی‌ست هـر "صبح بخیرِ" نقره‌فامت عسلی‌ست دیگر چه نیازیست به صبحانه ، گلم ؟! وقتی لب و چشم و کلامت عسلی‌ست @golchine_sher
خورده است سند "صبح" به زیبایی نامت پروانه به رقص آمده از عطر کلامت پرورده‌ی خورشید‌ سحرخیزی و  با شوق زیبا شده هر پنجره از باغ سلامت @golchine_sher
سلام ای دخترِ خانی که می آیی به جنگِ من نمی ترسی مگر از غرشِ تیرِ تفنگِ من؟ تنت ترمه، قدت بالا، لبت شعله، رخت محشر مسلح کرده ای خود را گُلِ خوش آب و رنگِ من به سر داری مرا غارت کنی با نازِ چشمانت امان از خوش خیالی هایِ تو ماهِ قشنگِ من! غزالِ خوش خرامانی ولی شاید نمی دانی کمین کرده سرِ راهِ عبورِ تو پلنگِ من همه با برنوِ قنداق نقره می شناسندم هدر هرگز نخواهد رفت حتی یک فشنگِ من برای عبرتِ تاریخ، خیلی حرفها دارد دو شاخِ پازنی که مانده رویِ تخته سنگِ من فرار از دستِ من؟ هرگز! خودت را خسته کمتر کن شکاری چون تو را از دست دادن هست ننگِ من ببین کِی گفته ام تسلیم خواهی شد در آغوشم تو که با لشکری از ناز می آیی به جنگِ من بلایی بر سرت می آورم با بوسه هایم که... خدا رحمت کند امشب که می افتی به چنگِ من @golchine_sher
صبح آمده از دور و سلامش زیباست لبخند جم  از  طلوع جامش زیباست آواز   پرنده    یا    شمیم   گل   سرخ آغاز   سپیده   با   کدامش   زیباست؟ @golchine_sher
آمدی گریه کنی ، شعر بخوانی بِرَوی نامه ای خیس به دستم برسانی بروی در سلام تو ، خداحافظی ات پیدا بود ! قصدت این بود از اول که نمانی بروی خواستی جاذبه ات را به رخ من بکشی شاخه ی سیب دلم را بتکانی بروی بس نبود این همه دیوانه ی ماهت بودم ؟ دلت آمد که مرا سر بدَوانی بروی ؟ جرم من ، هیچ ندانستنِ از عشق تو بود خواستی عین قضاتِ همه دانی بروی ! باشد این جان من این تو ؛ بکُشم راحت باش ولی ای کاش که این شعر بخوانی بروی.. @golchine_sher
برخیــــز، تمام شد شب سختی مان گل بافته خورشیـد به روتختی مان لبخنـــــد بزن، پنجـــره ها را بگشـــا از راه رسیده صبح خوشبختی مان  @golchine_sher
دلم تنگ است و می‌دانم تو دیگر برنمیگردی بمانم هرچه خیره پشتِ این در، برنمیگردی فقط من مانده‌ام اینجا و این امواجِ توفانی غروبی رفته‌ای و سویِ بندر برنمیگردی به یادت هرچه بی‌تابانه بنشینم به رویِ تاب به زیرِ این درختِ سایه‌گستر، برنمیگردی دوباره دانه می‌پاشم حیاطِ خیسِ باران را اگرچه خوب میدانم کبوتر برنمیگردی تُهی از نوبهارت مانده تقویمِ خزانِ من به این مهر و به این آبان و آذر برنمیگردی   غریبی میکنم با قابِ عکست نااُمیدانه خودم هم کرده‌ام انگار باور برنمیگردی هزاران سالِ دیگر کاش با بویِ تو برخیزم به دیدارم نگو که صبحِ محشر برنمیگردی... @golchine_sher
صبح آمده غمهای جهان دور بریز در نغمه ی هر پرنده ای شور بریز لبخند بزن ، سلام کن با گل سرخ خورشید من از پنجره ات نور بریز @golchine_sher
صبح آمده تا که نغمه پرداز شود عشق آمده تا پنجره ات باز شود برخیز و غزل بخوان به وقتِ گل سرخ تا روز تو عاشقــــــــــانه آغاز شود @golchine_sher
آغـــاز سپیـــده ی دل انگیــز بخیر رویــای غـــزالان سحــرخیــز بخیر خورشید نوشته روی هر برگ طـلا: ای حضرت عشق! صبح پاییز بخیر @golchine_sher
همرنگِ  سپیده و  سپیدار شوید مشتاقِ سلام و مستِ دیدار شوید روشن شده چشم آسمان ،صبح بخیر در می زند آفتاب بیدار شوید  @golchine_sher
بغل کن بالشت را بعد از این او بر نمی گردد بهارِ مملو از گل های شب بو بر نمی گردد خودت دستی بکش روی سرت، خود را نوازش کن سرانگشتی که می زد شانه بر مو بر نمی گردد دلت پر می کشد می دانم اما چاره تنهاییست به این دریاچه دیگر تا ابد قو بر نمی گردد ببندی یا نبندی سبزه ها را بعد ازاین روبان نگاه گوشه ی قابش به این سو بر نمی گردد @golchine_sher