سکوت...
گاهی سکوت ،فرصت ابراز درد نیست
پایان با شکوه ، ستیز و نبرد ، نیست
تعبیر ، رفتن و در خود شکستن است
وقتی کسی کنار تو ،جز آه سرد نیست
باید ، تمام شهر بدانند ، بعد از این
هر عابر شکسته دلی ، کوچه گرد نیست
خلوت نشسته با شب و غمهای کوچه ها
مردی که غم به دلش نیست مرد نیست
دیگر نگو ( سکوت ) نشان رضایت است
گشتم ولی نبود ، عزیزم ، نگرد نیست
#علی_موحد
#عضوکانال
@golchine_sher
من دور ترم از تو ، تو دور تری از من
من بی خبرم از تو ، تو بی خبری از من
شاید که کنار من ، نزدیک منی امّا
من می گذرم از تو ، تو می گذری از من
یا اینکه در این بازار دور از نظر مهرت
چیزی بخرم از تو ، چیزی بخری از من
خو کرده به تنهایی از خویش گریزانیم
من در سفرم از تو ، تو در سفری از من
حیف است اگر عمری همسایه من باشی
دل را نبرم از تو ، دل را نبری از من
از نیک و بد دنیا ، جز مهر نمی ماند
نقش و اثری از تو ، نقش و اثری از من
ای کاش که بردارد این فاصله هامان را
گاهی نظری از تو ، گاهی نظری از من
#علی_موحد
#عضوکانال
@golchine_sher
نبودی ، باز دیشب ، شعر باران شد خیابانها
برایم تازه شد ، آن خاطرات خیس ، باران ها
به یادت چای دم کردم نشستم گوشه ی ایوان
من و این حس دلتنگی ، نگاه سرد ایوان ها
تو با فنجان گلداری که خیلی عاشقش بودی
و عطر گرم موهایت ،میان عطر گلدان ها
کنارم بودی و انگار با من شعر می خواندی
دقیقا با همان لبخند ، اما ، مثل مهمان ها
هنوزم گرمی دستات ، روی صورتم مانده
هنوزم گرمی این خانه هستی در زمستان ها
ندارم طاقت دوری و تنهایی و می دانی
که دلگیرند رفتن ها ، که دشوارند پایان ها
دوباره یک غزل شد حرفهایم ، کاش برگردی
نمی فهمد کسی جز تو مرا ، سردند انسان ها
#علی_موحد
#عضوکانال
@golchine_sher
حضرت باران..
سلام حضرت باران سلام حضرت عشق
دوباره عرض ادب احترام حضرت عشق
کویر خشک ترک دیده ایم ، بی مهرت
ببار بر سر ما صبح و شام حضرت عشق
دلم گرفته ، هوای ضریح می خواهد
بخوان مرا به حرم با مرام حضرت عشق
کرم نموده دلم را ، به دامنت بپذیر
کبوترانه ، به مشهد بیام حضرت عشق
در آسمان حرم بال و پر زدن عشق است
اسیر حال خوش کفترام ، حضرت عشق
به آستان شما ، شوق خادمی دارم
مرا غلام حریمت بنام حضرت عشق
خلاصه ، آنچه که گفتم عرض حالی بود
نگاه مهر شما مُستَدام ، حضرت عشق
#علی_موحد
#عضوکانال
#امام_رضا_ع
@golchine_sher
از همان روزی که فهمیدم خودم را عاشقم
در نگاه گرم تو ، دیدم خودم را عاشقم
از همان روزی که چشمانت به سویم خیره شد
من ولی از شرم ، دزدیدم خودم را عاشقم
اینکه با یادت همیشه خاطرم بارانی است
شاعر چشم تو نامیدم خودم را ، عاشقم
روز و شب این آرزویم بود ، ای زیبا گلم
پای تو ای کاش می چیدم خودم را عاشقم
گرچه میدانم که بی تابی به غیر از عشق نیست
بارها بی پرده پرسیدم خودم را عاشقم؟
نازنین دیشب دوباره ، بسکه بی تابت شدم
جای لبهای تو بوسیدم خودم را ، عاشقم!!
#علی_موحد
#عضوکانال
@golchine_sher
کجای این غزلی در کجا ؟ نمی دانم
همیشه با منی ، اما چرا ؟ نمی دانم
گرفته بوی تو را ، کلِّ دفتر شعرم
دلیل و علّت این قصّه را ،نمی دانم
شبی بدون خیالت ،نشد که سر بِشود
چه می کنی تو در این غمسرا نمی دانم
تو ،یا تمام منی یا که من توام ،که دمی
نشد که باشی از این من جدا ،نمی دانم
دوباره فکر و خیالم مرا به وهم کشانده
که غرق مِهر توام ،یا جفا ؟ نمی دانم
اسیر خود شده ام ، در کمند افکارم
چگونه ،کی شود این تن رها نمی دانم
#علی_موحد
#عضوکانال
@golchine_sher
شب خاطرات تارِ مرا ، تازه می کند
غم های بی شمارِ مرا ، تازه می کند
هر روز درد تازه ای و داغ تازه ای
تلخی ی روزگارِ مرا ، تازه می کند
از این سکوت خسته ی شبها فراری ام
چون حس انتظارِ مرا ، تازه می کند
وقتی قطار فکر و خیالات می رسد
یاد تو حال زارِ مرا ، تازه می کند
اینکه قرار نیست ، دوباره ببینمت
این حال بی قرارِ مرا ، تازه می کند
باران اشک می شوم و یاد چشم تو
چشمان سوگوار مرا ، تازه می کند
#علی_موحد
#عضوکانال
@golchine_sher
جانا ببند ، پنجره های نگاه را
در پرده کن چهره ی مانند ماه را
لبخند تو انار تکیدست ، خوب من
افزون نکن ، جلوهی خال سیاه را
یوسف به جرم دلبری اش یار چاه شد
از خود بگیر فرصت این اشتباه را
یک چرخش نگاه تو کافیست تا مگر
حیران کند ، حال منِ رو به راه را
من را که هیچ روز و شبم را تباه کرد
رحمی نکرد چشم تو این بی پناه را
ترسم که چشم خلق بگیرد تو را ز من
کم کن حضور قامت آیینه خواه را
ای بانوی نشسته به دربار قلب من
نشکن شکوه و حرمت دربار شاه را
#علی_موحد
#عضوکانال
@golchine_sher
حال من..
ترکیبی از سکوت شب و بی قراری ام
معجونی از صبوری و چشم انتظاری ام
معنای دل سپردگی است ' حال من
مفهوم درد عاشقی و غمگساری ام
ابری تر از همیشه شده حال و روز من
رنگ خزان گرفته ' رخ نو بهاری ام
مانند موج ' دست به دامان چشم تو
مانند رود ' سمت نگاه تو جاری ام
دلخوش به اینکه میرسم آخر به دامنت
اینکه تو هم شبیه منی دوست داری ام
ترسم همیشه بود که نامهربان شوی
یا که میان حادثه ها ' واگذاری ام
ای نازنین بهار ' کجا می روی ؟ بمان
من را چگونه دست خزان می سپاری ام
#علی_موحد
#عضوکانال
@golchine_sher
شب خاطرات تارِ مرا ، تازه می کند
غم های بی شمارِ مرا ، تازه می کند
هر روز درد تازه ای و داغ تازه ای
تلخی ی روزگارِ مرا ، تازه می کند
از این سکوت خسته ی شبها فراری ام
چون حس انتظارِ مرا ، تازه می کند
وقتی قطار فکر و خیالات می رسد
یاد تو حال زارِ مرا ، تازه می کند
اینکه قرار نیست ، دوباره ببینمت
احوال بی قرارِ مرا تازه می کند
باران اشک می شوم و یاد چشم تو
چشمان سوگوار مرا ، تازه می کند
#علی_موحد
#عضوکانال
به یاد معدن کاران طبس
@golchine_sher
چرخ فلک..
روزی به کام ماست و روزی به کام نیست
دنیا ' به کام هیچ کسی بر دوام نیست
اینکه همیشه چرخ فلک با من است و بس
غیر از خیال باطل و افکار خام نیست
بیچاره آن که دل بسپارد به این عروس
این دل ربا که دل بری اش غیر دام نیست
دنیای من ' به پای تو رفت و تباه شد
افسوس در وجود تو یک جو مرام نیست
مسروری از خرابی و بی خانمانی ام
دائم بدان همای تو هم روی بام نیست
چرخ است و می رسد به خودت آنچه کرده ای
حاجت به کینه ورزی و بر انتقام نیست
#علی_موحد
#عضوکانال
@golchine_sher
آشوب شرر...
رفت تا پشت در و دید که در می سوزد
از هجوم شب تاریک سحر می سوزد
آتش کینه چنان بود که دید از نفسش
در و دیوار در آشوب شرر می سوزد
رفت تا آنکه به جانش بخرد آتش را
خانه ی وحی الهیست اگر می سوزد
پشت در بود که از ضرب در افتاد زمین
مادر افتاد ولی دید پسر می سوزد
میخ در بود که بر پهلوی مادر می خورد
حالتی رفت که ناگفته جگر می سوزد
خواست فریاد کند حنجره اش تاب نداشت
واژه می سوزد و قلبم چِقَدَر می سوزد
قلمم خشک شود کاش نگویم امّا
هر که را مِهر علی رفت به سر می سوزد
#علی_موحد
#عضوکانال
@golchine_sher