نشستهام به امیدی که آفتاب شود
یخِ تنم مگر از تابشِ تو آب شود
کنارِ من بنشینی و عاشقی بکنی
زمان، دوباره پُر از لحظههایِ ناب شود
دوباره تلخیِ چای و دوباره حسرتِ تو
بیا که در دلِ من باز، قند آب شود
چقدر برف نشستهست رویِ موهایم
بعید نیست «زمستان» به آن خطاب شود
دلت گرفته ولی آرزویِ من این است:
بهایِ تنگدلی پایِ من حساب شود
اشاره کن به نگاهی دوباره مست شوم
که ظرفها همه پیمانهی شراب شود
به دوستداشتنت دلخوشم؛ ملالی نیست
اگر تمامِ خوشیهایِ من سراب شود
امید هست که در زیرِ بارشِ باران
دعایِ خستهدلان زود مُستجاب شود
خدا کند که نیاید برایِ من روزی
که در نبودِ تو این شعرها کتاب شود.
#فاطمه_سلیمان_پور
@golchine_sher