eitaa logo
گلچین شعر
13.3هزار دنبال‌کننده
594 عکس
230 ویدیو
10 فایل
ارتباط با ادمین: @noroz_ad کانال دوم ما @robaiiyat_takbait
مشاهده در ایتا
دانلود
طرح لبخند تو پايان پريشانی هاست ! @golchine_sher
من از عهد آدم، تو را دوست دارم از آغاز عالم، تو را دوست دارم چه شب‌ها من و آسمان تا دم صبح سرودیم نم‌نم، تو را دوست دارم نه خطی، نه خالی! نه خواب و خیالی من ای حس مبهم، تو را دوست دارم سلامی صمیمی‌تر از غم ندیدم به اندازه‌ی غم تو را دوست دارم بیا تا صدا از دل سنگ خیزد بگوییم با هم: تو را دوست دارم جهان یک دهان شد هم‌آواز با ما تو را دوست دارم، تو را دوست دارم @golchine_sher
تویی بهانۀ آن ابرها که می‌گریند بیا که صاف شود این هوای بارانی @golchine_sher
من از عهد آدم، تو را دوست دارم از آغاز عالم، تو را دوست دارم چه شب‌ها من و آسمان تا دم صبح سرودیم نم‌نم، تو را دوست دارم نه خطی نه خالی نه خواب و خیالی من ای حس مبهم! تو را دوست دارم... @golchine_sher
من از عهد آدم، تو را دوست دارم از آغاز عالم، تو را دوست دارم چه شب‌ها من و آسمان تا دم صبح سرودیم نم‌نم، تو را دوست دارم نه خطی نه خالی نه خواب و خیالی من ای حس مبهم! تو را دوست دارم... @golchine_sher
ای آرزوی اولین گام ِ رسیدن بر جاده‌های بی‌سرانجام ِ رسیدن کی می‌شود روشن به رویت چشم من، کی؟ وقتِ گل نی بود هنگام ِ رسیدن؟ دل در خیال رفتن و من فکر ماندن او پخته‌ی راه است و من خام ِ رسیدن بر خامی‌ام نام ِ تمامی می‌گذارم بر رخوت درماندگی نام ِ رسیدن هرچه دویدم جاده از من پیش‌تر بود پیچیده در راه است ابهام ِ رسیدن از آن کبوترهای بی‌پروا که رفتند یک مشت پر جا مانده بر بام ِ رسیدن ای کالِ دور از دسترس! ای شعر تازه! می‌چینمت اما به هنگام ِ رسیدن @golchine_sher
گفتی: غزل بگو! چه بگویم؟ مجال کو؟ شیرین من، برای غزل شور و حال کو؟ پر می‌زند دلم به هوای غزل، ولی گیرم هوای پر زدنم هست، بال کو؟ گیرم به فال نیک بگیرم بهار را چشم و دلی برای تماشا و فال کو؟ تقویم چارفصل دلم را ورق زدم آن برگ‌های سبزِ سرآغاز سال کو؟ رفتیم و پرسش دل ما بی‌جواب ماند حال سؤال و حوصله‌‌ی قیل و قال کو؟ @golchine_sher
در خاک هم دلم به هوایِ تو می تپد چیزی کم از بهشت ندارد هوایِ تو @golchine_sher
حتی اگر نباشی، می‌آفرینمت چونان ‌که التهابِ بیابان، سراب را... @golchine_sher
صبح، خورشيد آمد دفترِ مشقِ شبم را خط زد... می‌روم دفترِ پاک‌نويسی بخرم! زندگی را بايد از سر سطر نوشت...!   @golchine_sher
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ می‌جویمت به نام و نشانی که نیستی دیرآشنای من، تو همانی که نیستی می‌جویمت به باغ خیال و گمان و وَهم در کوچه‌های دل، به گمانی که نیستی شبگرد کوچه‌های خیالم، به جستجو آیم به آن محل و نشانی، که نیستی احوال من نپرس، که اقرار می‌کنم حالم بد است، مثل زمانی که نیستی ‌‌‌‌‌‌‌‌ @golchine_sher ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
ای روز‌های خوب که در راهید! ای جاده‌های گمشده در مه! ای روز‌های سخت ادامه! از پُشت لحظه‌ها به در آیید! ای روز آفتابی ای مثل چشم‌های خدا آبی! ای روز آمدن! ای مثلِ روز، آمدنت روشن! این روز‌ها که می‌گذرد، هر روز در انتظار آمدنت هستم! اما با من بگو که آیا، من نیز در روزگار آمدنت هستم؟ @golchine_sher
سر به زیر وساکت و بی دست و پا می رفت دل... یک نظر روی تو را دید و حواسش پرت شد ! @golchine_sher
دل داده‌ام بر باد ، بر هر چه بادا باد مجنون‌تر از لیلی، شیرین‌تر از فرهاد ای عشق از آتش، اصل و نسب داری از تیره‌ی دودی ، از دودمانِ باد آب از تو توفان شد، خاک از تو خاکستر از بوی تو آتش ، در جانِ باد افتاد هر قصرِ بی‌شیرین، چون بیستون ویران هر کوهِ بی‌فرهاد ، کاهی به دستِ باد هفتاد پشت ما، از نسل غم بودند ارث پدر ما را ، اندوهِ مادرزاد از خاک ما در باد ، بوی تو می‌آید تنها تو می‌مانی، ما می‌رویم از یاد @golchine_sher
بی عشق دلم جز گِرِهی كور چه بود؟ دل چشم نمی گشود اگر عشق نبود از دست تو در این همه سر گردانی تكلیف دلم چه بود اگر عشق نبود؟ @golchine_sher
بغض‌های کال من، چرا چنین؟ گریه‌های لال من، چرا چنین؟ جزر و مدّ یال آبی‌ام چه شد؟ اهتزاز بال من، چرا چنین؟ رنگ بال‌های خواب من پرید خامی خیال من، چرا چنین؟ آبگینه تاب حیرتم نداشت حیرت زلال من، چرا چنین؟ دل مجال پایمال درد بود تنگ شد مجال من، چرا چنین؟ خشک و خالی و پریده‌لب، دلم کاسه سفال من، چرا چنین؟ داغ تازه تو، داغ کاغذی داغ دیرسال من، چرا چنین؟ هر چه و همه، تمام مال تو هیچ و هیچ مال من، چرا چنین؟ سال و ماه و روز تو چرا چنان؟ روز و ماه و سال من، چرا چنین؟ در گذشته، سرگذشتم این نبود حال، شرح حال من، چرا چنین؟ ای چرا و ای چگونه عزیز! جرئت سؤال من، چرا چنین؟ @golchine_sher
تو را دوست دارم ولی رو نکردم فقط شعر گفتم، هیاهو نکردم نگفتم که روزی که گفتم بگویی: کف دست خود را که من بو نکردم! ضمیر مخاطب برایم تو بودی به غیر از تو، من قصدی از او نکردم سرم با تو چرخید هر سو که رفتی دلم را به غیر تو هم سو نکردم! به پیش حسودان تو اعتنایی به یاوه سرایی بدگو نکردم خودت را، خودت را... تو را دوست دارم تو را دوست دارم ولی رو نکردم... @golchine_sher
آوازِ عاشقانه‌ی ما در گلو شکست حق با سکوت بود، صدا در گلو شکست دیگر دلم هوای سرودن نمی‌کند تنها بهانه‌ی دلِ ما در گلو شکست سربسته ماند بغضِ گره‌خورده در دلم آن گریه‌های عقده‌گشا در گلو شکست ای داد! کس به داغِ دلِ باغ دل نداد ای وای! های‌های عزا در گلو شکست آن روز های خوب که دیدیم، خواب بود خوابم پرید و خاطره‌ها در گلو شکست «باد»مباد گشت و «مبادا» به باد رفت «آی» زیاد رفت و «چرا» در گلو شکست فرصت گذشت و حرفِ دلم ناتمام ماند نفرین و آفرینِ و دعا در گلو شکست تا آمدم که با تو خداحافظی کنم بغضم امان نداد و خدا... در گلو شکست. @golchine_sher
از غم خبری نبود اگر عشق نبود دل بود ولی چه سود اگر عشق نبود؟ بی رنگ‌تر از نقطه‌ی موهومی بود این دایره‌ی کبود اگر عشق نبود از آینه‌ها غبار خاموشی را عکس چه کسی زدود اگر عشق نبود؟ در سینه‌ی هر سنگ، دلی در تپش است از این همه دل چه سود اگر عشق نبود؟ بی عشق دلم جز گرهی کور چه بود؟ دل چشم نمی‌گشود اگر عشق نبود از دست تو در این همه سرگردانی تکلیف دلم چه بود اگر عشق نبود...؟ @golchine_sher
ما مردم شب دیده به دیدن نرسیدیم تا صبح دمی هم به دمیدن نرسیدیم کالیم که سرسبز دل از شاخه بریدیم تا حادثهٔ سرخ رسیدن نرسیدیم خون خورده ی دردیم و چراغانی داغیم گل کردهٔ باغیم و به چیدن نرسیدیم زین هیزم تر هیچ ندیدیم بجز دود شمعیم که تا شعله کشیدن نرسیدیم خونیم و تپیدیم به تاب و تب تردید اشکیم و به مژگان چکیدن نرسیدیم بادیم که آواره دویدیم به هر سوی اما چو نسیمی به وزیدن نرسیدیم یک عمر دویدیم و لب چشمه رسیدیم خشکید و به یک جرعه چشیدن نرسیدیم @golchine_sher
بیا مرا ببر ای عشق با خودت به سفر مرا ز خویش بگیر و مرا ز خویش ببر مرا به حیطه ی محض حریق دعوت کن به لحظه لحظه‌ی پیش از شروع خاکستر به آستانه‌ی برخورد ناگهان دو چشم به لحظه‌های پس از صاعقه، پس از تندر به شب‌نشینی شبنم،به جشنواره‌ی اشک به میهمانی پر شور چشم و گونه‌ی تر به نبض آبی تبدار در شبی بی‌تاب به چشم روشن و بیدار خسته از بستر من از تو بالی بالا بلند می‌خواهم من از تو تنها بالی بلند و بالا پر من از تو یال سمندی، سهند مانندی بلند یالی از آشفتگی پریشان‌تر دلم ز دست زمین و زمان به تنگ آمد مرا ببر به زمین و زمانه‌ای دگر @golchine_sher
ای برتر از خیالِ محالی که داشتم! بالاتر از توهمِ بالی که داشتم! طوفان رسید و برگ و بَرَم را به باد داد پیش از رسیدنِ دلِ کالی که داشتم این کوره رودهای گِل‌آلود از کجاست؟ کو چشمه‌ی عمیق و زلالی که داشتم؟ حالِ غزال بود و مجالِ غزل مرا آن حال کو؟ کجاست مجالی که داشتم؟ کِی می‌شود به روی تو روشن چراغِ چشم؟ روشن نشد جوابِ سوالی که داشتم باری مگر ز شوقِ نگاهِ تو بردَمَد آن آفتابِ رو به زوالی که داشتم! @golchine_sher
از غم خبری نبود اگر عشق نبود دل بود ولی چه سود اگر عشق نبود؟ بی رنگ‌تر از نقطه‌ی موهومی بود این دایره‌ی کبود اگر عشق نبود از آینه‌ها غبار خاموشی را عکس چه کسی زدود اگر عشق نبود؟ در سینه‌ی هر سنگ، دلی در تپش است از این همه دل چه سود اگر عشق نبود؟ بی عشق دلم جز گِرهی کور چه بود؟ دل چشم نمی‌گشود اگر عشق نبود از دست تو در این همه سرگردانی تکلیف دلم چه بود اگر عشق نبود...؟ @golchine_sher
بیا مرا ببر ای عشق با خودت به سفر مرا ز خویش بگیر و مرا ز خویش ببر مرا به حیطه ی محض حریق دعوت کن به لحظه لحظه‌ی پیش از شروع خاکستر به آستانه‌ی برخورد ناگهان دو چشم به لحظه‌های پس از صاعقه، پس از تندر به شب‌نشینی شبنم،به جشنواره‌ی اشک به میهمانی پر شور چشم و گونه‌ی تر به نبض آبی تبدار در شبی بی‌تاب به چشم روشن و بیدار خسته از بستر من از تو بالی بالا بلند می‌خواهم من از تو تنها بالی بلند و بالا پر من از تو یال سمندی، سهند مانندی بلند یالی از آشفتگی پریشان‌تر دلم ز دست زمین و زمان به تنگ آمد مرا ببر به زمین و زمانه‌ای دگر @golchine_sher
شعاع درد مرا ضرب در عذاب کنید مگر مساحت رنج مرا حساب کنید محیط تنگ دلم را شکسته رسم کنید خطوط منحنی خنده را خراب کنید طنین نام مرا موریانه خواهد خورد مرا به نام دگر غیر از این خطاب کنید دگر به منطق منسوخ مرگ می‌خندم مگر به شیوه‌ی دیگر مرا مجاب کنید در انجماد سکون پیش از آنکه سنگ شوم مرا به هرم نفس‌های عشق آب کنید مگر سماجت پولادی سکوت مرا درون کوره‌ی فریاد خود مذاب کنید بلاغت غم من انتشار خواهد یافت اگر که متن سکوت مرا کتاب کنید @golchine_sher