eitaa logo
گلچین شعر
14هزار دنبال‌کننده
761 عکس
267 ویدیو
10 فایل
ارتباط با ادمین: @noroz_ad کانال دوم ما @robaiiyat_takbait
مشاهده در ایتا
دانلود
کسی مسافرِ این آخرین قطار نشد کسی که راه بیندازمش سوار نشد! چقدر گل که به گلدان خالی‌­ام نشکفت چقدر بی‌­تو زمستان شد و بهار نشد من و تو پایِ درختان چه قدر ننشستیم! چه قلب­‌ها که نکندیم و یادگار نشد چه روزها که بدون تو سال‌­ها شد و رفت چه لحظه‌­ها که نماندیم و ماندگار نشد همیشه من سرِ راهِ تو بودم و هربار کنار آمدم و آمدم کنار، نشد قرار شد که بیایی قرار من باشی دوباره زیر قرارت زدی!؟ قرار نشد... @golchine_sher
حال من خوب است اما با تو بهتر می شوم آخ … تا می بینمت یک جور دیگر می شوم با تو حسّ شعر در من بیشتر گُل می کند یاسم و باران که می بارد معطر می شوم در لباس آبی از من بیشتر دل می بری آسمان وقتی که می پوشی کبوتر می شوم آنقدر ها مرد هستم تا بمانم پای تو می توانم مایه ی گهگاه دلگرمی شوم میل، میل توست اما بی تو باور کن که من در هجوم باد های سرد پرپر می شوم @golchine_sher
باید کمک کنی کمرم را شکسته اند بالم نمی دهند ، پرم را شکسته اند نه راه پیش مانده برایم نه راه پس پلهای امن پشت سرم را شکسته اند هم ریشه های پیر مرا خشک کرده اند هم شاخه های تازه ترم را شکسته اند حتی مرا نشان خودم هم نمی دهند آیینه های دور و برم را شکسته اند گلهای قاصدک خبرم را نمی برند پای همیشه ی سفرم را شکسته اند حالا تو نیستی و دهان های هرزه گو با سنگ حرف مفت ، سرم را شکسته اند   @golchine_sher
نمِ باران نشسته روی شعرم... دفترم یعنی! نمی‌بینم تو را ابریست در چشم تَرم یعنی سرم داغ است و یک کوره تبم، انگار خورشیدم فقط یکریز می‌گردد جهان دورِ سرم یعنی تو را از من جدا کردند و پشت میله‌ها ماندم تمام هستی‌ام نابود شد، بال و پرم یعنی نشستم صبح و ظهر و عصر در فکرت فرو رفتم اذان گفتند و من کاری نکردم... کافرم یعنی؟ اگر ده سال بر می‌گشتم از امروز می‌دیدی که من هم شور دارم عاشقی را از بَرَم یعنی تنِ تو موطِن من بوده پس در سینه پنهان کن پس از من آنچه می‌ماند به جا؛ خاکسترم یعنی نشستم چای خوردم، شعر گفتم، شاملو خواندم اگر منظورت این‌ها بود، خوبم... بهترم یعنی! @golchine_sher
فکرش نباش مال کسی جز تو نیستم دیگر به فکر هم نفسی جز تو نیستم عشق تو خواست با تو عجینم کند که کرد وقتی به عمق من برسی جز تو نیستم بعد از چقدر این طرف و آن طرف زدن فهمیده ام که در هوسی جز تو نیستم یک آسمان اگر چه به رویم گشوده است من راضی ام که در قفسی جز تو نیستم حالا خیالم از تو که راحت شود عزیز دیگر به فکر هیچ کسی جز تو نیستم @golchine_sher
اين و آن هيچ مهم نيست چه فكری بكنند غم نداريم‌... بزرگ است خدای خودمان‌! @golchine_sher
رفتم که از دیوانه بازی دست بردارم تا اَخم کردم مطمئن شد دوستش دارم واکرد درهای قفس را گفت: مختاری! ترجیح دادم دست روی دست بگذارم بیزارم از وقتی که آزادم کند، ای وای! روزی که خوشحالش نخواهد کرد آزارم این پا و آن پا کرد گفتم دوستم دارد اما نگو سر در نمی‌آورده از کارم! از یال و کوپالم خجالت می‌کشم اما بازیچه‌ی آهو شدن را دوست می‌دارم با خود نشستم مو به مو یادآوری کردم از خواب‌های روز در شب های بیدارم من چای می‌خوردم به نوبت شعر می‌خواندند تا صبح، تصویر من و سعدی به دیوارم @golchine_sher
دوستت دارم پریشان، شانه می‌خواهی چه کار؟ دام بگذاری اسیرم، دانه میخواهی چه کار؟ تا ابد دور تو می‌گردم، بسوزان عشق کن ای که شاعر سوختی، پروانه میخواهی چه کار؟ مُردم از بس شهر را گشتم یکی عاقل نبود راستی تو این همه دیوانه میخواهی چه کار؟ مثل من آواره شو از چاردیواری در آ ! در دل من قصر داری، خانه میخواهی چه کار؟ خُرد کن آیینه را در شعر من خود را ببین شرح این زیبایی از بیگانه میخواهی چه کار؟ شرم را بگذار و یک آغوش در من گریه کن گریه کن! پس شانه‌ی مردانه میخواهی چه کار؟ @golchine_sher
خوب و بد هرچه نوشتند به پای خودمان انتخابی است که کردیم برای خودمان این و آن هیچ مهم نیست چه فکری بکنند غم نداریم، بزرگ است خدای خودمان بگذاریم که با فلسفه‌شان خوش باشند خودمان آینه هستیم برای خودمان ما دو رودیم که حالا سرِ دریا داریم دو مسافر یله در آب و هوای خودمان احتیاجی به در و دشت نداریم اگر رو به هم باز شود پنجره‌های خودمان من و تو با همهٔ شهر تفاوت داریم دیگران را نگذاریم به جای خودمان درد اگر هست برای دل هم می‌گوییم در وجود خودمان است دوای خودمان دیگران هرچه که گفتند بگویند، بیا خودمان شعر بخوانیم برای خودمان.. @golchine_sher
من در پی رد تو کجا و تو کجایی دنبال تو دستم نرسیده است به جایی ای «بوده» که مثل تو نبوده است، نگو هست ای «رفته» که در قلب منی گرچه نیایی این عشق زمینی است که آغاز صعود است پابند «هوس» نیستم ای عشق «هوایی» قدر تنی از پیرهنی فاصله داریم وای از تو چه سخت است همین قدر جدایی ای قطب کشاننده پر جاذبه دیگر وقت است دل آهنی‌ام را بربایی گفتی و ندیدی و شنیدی و ندیدم دشنام و جفایی و دعایی و وفایی یک عالمه راه آمده‌ام با تو و یک بار بد نیست تو هم با من اگر راه بیایی… @golchine_sher
عمری مرا به حسرت دیدن گذاشتی بین رسیدن و نرسیدن گذاشتی یک آسمان پرندگی ام دادی و مرا در تنگنای از تو پریدن  گذاشتی وقتی که آب و دانه برایم نریختی وقتی کلید در قفس من گذاشتی امروز از همیشه پشیمان تر آمدی دنبال من بنای دویدن گذاشتی من نیستم .. نگاه کن این باغ سوخته تاوان آتشی ست که روشن گذاشتی گیرم هنوز تشنه ی حرف تو ام ولی گوشی مگر برای شنیدن گذاشتی؟ آلوچه های چشم تو مثل گذشته اند اما برای من دل چیدن گذاشتی؟ حالا برو،برو که تو این نان تلخ را در سفره ای به سادگی من گذاشتی @golchine_sher
نه سراغی، نه سلامی، خبری می‌خواهم قدرِ یک قاصدک از تو اثری می‌خواهم خواب و بیدار شب و روز به دنبال من است جز مگر یاد تو یار سفری می‌خواهم؟ در خودم هر چه فرو رفتم و ماندم کافیست رو به بیرون زدن از خویش دری می‌خواهم بعد عمری كه قفس وا شد و آزاد شدم تازه برگشتم و دیدم که پری می‌خواهم سر به راهم، تو مرا سر به هوا می‌خواهی پس نه راهی، نه هوایی، نه سری می‌خواهم چشمِ در شوقِ تو بیدارتری می‌طلبم دل در دامِ تو افتاده‌تری می‌خواهم در زمین ریشه گرفتم که سرافراز شوم بی تو خشکیدم و لطف تبری می‌خواهم @golchine_sher
باید کمک کنی کمرم را شکسته اند بالم نمی دهند ، پرم را شکسته اند نه راه پیش مانده برایم نه راه پس پلهای امن پشت سرم را شکسته اند هم ریشه های پیر مرا خشک کرده اند هم شاخه های تازه ترم را شکسته اند حتی مرا نشان خودم هم نمی دهند آیینه های دور و برم را شکسته اند گلهای قاصدک خبرم را نمی برند پای همیشه ی سفرم را شکسته اند حالا تو نیستی و دهان های هرزه گو با سنگ حرف مفت ، سرم را شکسته اند @golchine_sher
گم کن مرا وفکر کن اصلا نبوده ام غرقم کن وخيال کن اين من نبوده ام اصلا بگو نديده ونشنيده ای مرا اصلا بگو مجاز به بودن نبوده ام دور سر تو گشته ام وپرت...هيچوقت دلگير از مرام فلاخن نبوده ام نشکن مرا زياد مزاحم نميشوم تا بوده ام وبال به گردن نبوده ام انکار کن مرا و من اقرار ميکنم يک لحظه در تصور اين زن نبوده ام @golchine_sher
وای از آن شب که تو مهمان شده باشی جایی چشمِ بد دور! غزل‌خوان شده باشی جایی بله! یک روز تو هم حال مرا می‌فهمی چون‌که در آینه حیران شده باشی جایی بی‌گناهی‌ست که تهمت زده باشند به او باد، وقتی‌که پریشان شده باشی جایی ماهِ من! طایفه‌ی روزه‌بگیران چه‌کنند؟ شب عیدی که تو پنهان شده باشی جایی صورت پنجره در پرده نباشد از شرم کاش! وقتی‌که تو عریان شده باشی جایی من نشستم بروی مِی بخری برگردی ترسم این است مسلمان شده باشی جایی! @golchine_sher
من مدتی است ابر بهارم برای تو باید ولم کنند ببارم برای تو این روزها پر از هیجان تغزّلم چیزی به جُز ترانه ندارم برای تو جان من است و جان تو، امروز حاضرم این را به پای آن بگذارم برای تو از حدّ دوست دارمت اعداد عاجزند اصلاً نمی شود بشمارم برای تو این شهر در کشاکش کوه و کویر و دشت دریا نداشت دل بسپارم برای تو من ماهی ام تو آب، تو ماهی من آفتاب یاری برای من تو و یارم برای تو با آن صدای ناز برایم غزل بخوان تا وقت مرگ حوصله دارم برای تو @golchine_sher
خواندم دروغ از چشم‌های راستگویت وقتی که برگشتی نیاوردم به رویت یک روز و یک‌شب دست کم‌ در خانه‌ام ماند آه از تو حتی با وفا تر بود بویت در خاطراتت سخت غرقم کرد هر شب یک یادگار ساده قدر تار مویت غم، شهریاری ساخت از مردی دهاتی کاری که حالا کرده با من آرزویت در آن دل دیوانه آن دیوانگی مُرد حتی اگر یک روز برگردد به سویت عیب است عاشق باشی و اشکی نریزی ای چهره‌ی غمگین من! کو آبرویت؟ @golchine_sher
وای از آن شب که تو مهمان شده باشی جایی چشمِ بد دور! غزل‌خوان شده باشی جایی بله! یک روز تو هم حال مرا می‌فهمی چون‌که در آینه حیران شده باشی جایی بی‌گناهی‌ست که تهمت زده باشند به او باد، وقتی‌که پریشان شده باشی جایی ماهِ من! طایفه‌ی روزه‌بگیران چه‌کنند؟ شب عیدی که تو پنهان شده باشی جایی صورت پنجره در پرده نباشد از شرم کاش! وقتی‌که تو عریان شده باشی جایی من نشستم بروی مِی بخری برگردی ترسم این است مسلمان شده باشی جایی! @golchine_sher
گم کن مرا و فکر کن اصلا نبوده ام غرقم کن و خيال کن اين من نبوده ام اصلا بگو نديده و نشنيده ای مرا اصلا بگو مجاز به بودن نبوده ام دور سر تو گشته ام و پرت...هيچوقت دلگير از مرام فلاخن نبوده ام نشکن مرا زياد مزاحم نميشوم تا بوده ام وبال به گردن نبوده ام انکار کن مرا و من اقرار ميکنم يک لحظه در تصور اين زن نبوده ام @golchine_sher
حال من خوب است اما با تو بهتر می شوم آخ ،تا می بینمت یک جور دیگر می شوم با تو حس شعر در من بیشتر گل می کند یاسم و باران که می بارد معطر می شوم در لباس آبی از من بیشتر دل می بری آسمان وقتی که می پوشی کبوتر می شوم آنقَدَرها مرد هستم تا بمانم پای تو می توانم مایه ی  گه گاه دلگرمی شوم میل میلِ  توست اما بی تو باور کن که من در هجوم بادهای سخت ، پرپر می شوم @golchine_sher
يک نگاه ساده، بيش از اين هوايى نيستم در خودم غرقم، به فکر آشنایی نیستم با توأم تا با منی، پس با منی تا با توأم مثل تو در قید و بندِ باوفایی نیستم دوستت دارم... ولی بسیار از آن بیشتر عاشقت هستم؟... نه! تا این حد فدایی نیستم! تا که یادم بوده اهل خواهش چشم توأم حال، با این وصف، پیدا کن کجایی نیستم! شعرِ نازل دارم از سوی تو، تکفیرم نکن تا ابد پیغمبرم، فکر خدایی نیستم با تو آری، با تو نه، با تو چنان، با تو چنین هیچ، در گیر و کش چون و چرایی نیستم گرچه عمری آرزو کردم رها باشم، ولی چون رهایی ربط دارد با جدایی... نیستم @golchine_sher
وای از آن شب که تو مهمان شده باشی جایی چشمِ بد دور! غزل‌خوان شده باشی جایی بله! یک روز تو هم حال مرا می‌فهمی چون‌که در آینه حیران شده باشی جایی بی‌گناهی‌ست که تهمت زده باشند به او باد، وقتی‌که پریشان شده باشی جایی ماهِ من! طایفه‌ی روزه‌بگیران چه‌کنند؟ شب عیدی که تو پنهان شده باشی جایی صورت پنجره در پرده نباشد از شرم کاش! وقتی‌که تو عریان شده باشی جایی من نشستم بروی مِی بخری برگردی ترسم این است مسلمان شده باشی جایی! @golchine_sher
وای از آن شب که تو مهمان شده باشی جایی چشمِ بد دور! غزل‌خوان شده باشی جایی بله! یک روز تو هم حال مرا می‌فهمی چون‌که در آینه حیران شده باشی جایی بی‌گناهی‌ست که تهمت زده باشند به او باد، وقتی‌که پریشان شده باشی جایی ماهِ من! طایفه‌ی روزه‌بگیران چه‌کنند؟ شب عیدی که تو پنهان شده باشی جایی صورت پنجره در پرده نباشد از شرم کاش! وقتی‌که تو عریان شده باشی جایی من نشستم بِرَوی مِی بخری برگردی ترسم این است مسلمان شده باشی جایی! @golchine_sher
دوستت دارم پریشان‌، شانه می‌خواهی چه کار؟ دام بگذاری اسیرم‌، دانه می‌خواهی چه کار؟ تا ابد دور تو می‌گردم‌، بسوزان عشق کن‌ ای که شاعر سوختی‌، پروانه می‌خواهی چه کار؟ مُردم از بس شهر را گشتم یکی عاقل نبود راستی تو این همه دیوانه می‌خواهی چه کار؟ مثل من آواره شو از چاردیواری درآ در دل من قصر داری‌، خانه می‌خواهی چه کار؟ خُرد کن آیینه را در شعر من خود را ببین شرح این زیبایی از بیگانه می‌خواهی چه کار؟ شرم را بگذار و یک آغوش در من گریه کن‌ گریه کن پس شانه ی مردانه می خواهی چه کار؟ @golchine_sher
خواندم دروغ از چشمهای راستگویت وقتی که برگشتی نیاوردم به رویت یک روز و یک شب دست کم در بسترم ماند آه از تو حتی باوفاتر بود بویت در خاطراتت سخت غرقم کرد هر شب یک یادگار ساده قدر تار مویت غم، شهریاری ساخت از مردی دهاتی کاری که حالا کرده با من آرزویت در آن دل دیوانه آن دیوانگی مُرد حتی اگر یک روز برگردد به سویت عيب است عاشق باشی و اشکی نریزی ای چهره‌ی غمگین من! کو آبرویت؟ @golchine_sher