از هر چه دارم چشم می پوشم،
اگر دنیا
یک شب مرا زانو به زانوی تو بنشاند...
#پانته_آ_صفایی
@golchine_sher
من بی گمان کنار تو خوشبخت میشدم
اما نشد؛
نشد که من و تو...
خدا نخواست
#پانته_آ_صفایی
@golchine_sher
از هر چه دارم چشم می پوشم،
اگر دنیا
یک شب مرا زانو به زانوی تو بنشاند...
#پانته_آ_صفایی
@golchine_sher
از هر چه دارم چشم می پوشم،
اگر دنیا
یک شب مرا زانو به زانوی تو بنشاند...
#پانته_آ_صفایی
@golchine_sher
درخت ها همه عریان شدند، آبان شد
و باد آمد و باران گرفت و طوفان شد
نیامدی و نچیدی انار سرخی را
که ماند بر سر این شاخه تا زمستان شد
نیامدی و ترک خورد سینه ی من و آه
چقدر یک شبه یاقوت سرخ ارزان شد
چقدر باغ پر از جعبه های میوه شد و
چقدر جعبه ی پر راهی خیابان شد
چقدر چشم به راهت نشستم و تو چقدر
گذشتن از من و رفتن برایت آسان شد
چطور قصه ام اينقدر تلخ پایان یافت؟
چطور آنچه نمیخواستم شود آن شد؟
انار سرخ سر شاخه خشک شد، افتاد
و گوش باغ پر از خنده ی کلاغان شد
#پانته_آ_صفایی
@golchine_sher
باد آمد و پیچیــد نفس های تــــو در کــــوه
پرشد دل هـــر صخــره از آویشــن و انـدوه
دنیا که مـــرا از تو جــدا کرد، جــدا کـــرد
یک شاخه ی خشک از تن یک جنگل انبوه
هر چند که یک کشته برای تو مهم نیست
ـ با این همه جان باخته، با این همه مجروح ـ
این زن که نفس در نفست داشته یک عمر
نگـــذار که توفان تو غرقش کند ای نــــوح ...
#پانته_آ_صفایی
@golchine_sher
نفس نفس به درونت بکش هوایم را
و پُـر کـن از نفسـت ذره ذره هـایم را
نسیم باش و به بازی بگیر چون پَرِ قو
شبانـه ، گیسوی بر شانـه ها رهایم را
زنی به میـلِ خودت آفریده ای از من
خودت بـه هم زده ای، نظمِ آشیانم را
فـرشتـگـانِ مقـرب، هنـوز حیـراننـد
تـورا بـه سجـده در آینـد یا خدایم را
به اسمِ شهرِ تـو تغییرمیدهد یک روز
شنـاسنـامـه ی من ، اسمِ روستایم را
شغال های بیابان تمامِ شب تا صبح
مــدام زوزه کشیـدنـد ردِ پــایـم را
بـرای آن کـه بدانند، من از آنِ تـوأم
به بـوسه مُهر بزن بینِ شانه هایم را
#پانتـه_آ_صفایی
@golchine_sher
من بی گمان کنارِ تو خوشبخت میشدم
اما نشد؛
نشد که من و تو...
خدا نخواست
#پانته_آ_صفایی
@golchine_sher
از هر چه دارم چشم میپوشم اگر دنیا
یک شب مرا زانو به زانویِ تو بنشاند ...
#پانته_آ_صفایی
@golchine_sher
از هر چه دارم چشم می پوشم،
اگر دنیا
یک شب مرا زانو به زانوی تو بنشاند...
#پانته_آ_صفایی
@golchine_sher
هی سعی ميكنی نگذاری ببينمت
پيداست هيچ دوست نداری ببينمت
ای انعكاس كاشی يكدست اصفهان
در چشمهای شرجی ساری!... ببينمت!
تا كی به شوق هر چه تو را خيره ميشوم
از پيش چشمهام فراری ببينمت؟
آخر چه كرده ام كه؟... چه ميخواستم مگر؟
غير از همين كه گاه گداری ببينمت...
گفتم كه من بدون تو هرگز... به هيچ كس...
گفتي به نيشخند كه: آری!... ببينمت!
حاﻻ ببين چقدر تو را صبر ميكنم
تا اينكه در كنار مزاری ببينمت-
كه دور آن تمام كسانم سياه پوش...
آن روز اگر... اگر بگذاری ببينمت...
#پانته_آ_صفایی
@golchine_sher
پس من چرا عادت نكردم؟ پنج شش سال است
گفتی زمان حل میكند هر مشكلی را... كو؟
#پانته_آ_صفایی
@golchine_sher
حل می شود شکوهِ غزل در صدای تو
ای هرچه هست و نیست در عالم فدای تو...
هر شب به روز آمدنت فکر می کنم
هر صبح بی قرارترینم برای تو...
بیدار می شویم از این خوابِ هولناک
یک صبح جمعه با نَفَسِ آشنای تو...
آدینه ای که می رسی و پهن می شود
چون فرش، آسمانِ دلم زیر پای تو...
روزی که با شروع کلام تو ـ مثل قند
حل می شود شکوهِ غزل در صدای تو...
#پانته_آ_صفایی
#اللهمعجللولیکالفرج
@golchine_sher
هر چهقدر این روزها دستان من تنهاترند
چشمهایت شببهشب زیباتر و زیباترند
رازداریهای من بیهوده است، این چشمها
از تمام تابلوهای جهان گویاترند
این چه تقدیری است که عشقِ من و انکارِ تو
هر دو از افسانهی آشیل نامیراترند؟
من پَر کاهی به دست باد پاییزم ولی
چشمهای روشنت از کهربا گیراترند
یک قدم بردار و از طوفان آذر پس بگیر
برگهایی را که از شلاّق بارانها تَرَند
باد میآید، درخت نارون خم میشود
شاخههای لُخت از دستانِ من تنهاترند
#پانته_آ_صفایی
@golchine_sher