eitaa logo
گلچین شعر
16.3هزار دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
435 ویدیو
15 فایل
ارتباط با ادمین: @noroz_ad سه تا کانال شعرهای ما @golchine_sher @robaiiyat_takbait @noroz_ramezani
مشاهده در ایتا
دانلود
مُحتسب، مستی به رَه دید و گریبانش گرفت مست گفت ای دوست، این پیراهن است، افسار نیست  گفت: مستی، زان سبب افتان و خیزان میروی گفت: جرمِ راه رفتن نیست، ره هموار نیست گفت: میباید تو را تا خانه‌ی قاضی برم گفت: رو صبح آی، قاضی نیمه‌شب بیدار نیست گفت: نزدیک است والی را سرای، آنجا شویم گفت: والی از کجا در خانه‌ی خمّار نیست گفت: تا داروغه را گوئیم، در مسجد بخواب گفت: مسجد خوابگاه مردم بدکار نیست گفت: دیناری بده پنهان و خود را وارهان گفت: کار شرع، کار درهم و دینار نیست گفت: از بهر غرامت، جامه‌ات بیرون کنم گفت: پوسیده است، جز نقشی ز پود و تار نیست گفت: آگه نیستی کز سر در افتادت کلاه گفت: در سر عقل باید، بی کلاهی عار نیست گفت: مِی بسیار خوردی، زان چنین بیخود شدی گفت: ای بیهوده‌گو، حرف کم و بسیار نیست گفت: باید حد زند هشیارمردم، مست را گفت: هشیاری بیار، اینجا کسی هشیار نیست @golchine_sher
هرکه با پاکدلان صبح و مسایی دارد دلش  از  پرتو  اسرار  صفایی  دارد زهدبا نیت پاک است نه با جامه پاک ای بس  آلوده که پاکیزه ردایی دارد @golchine_sher
زندگی جز نفسی نیست غنیمت شمرش نیست امید که همواره نفس بر گردد @golchine_sher
ز غم مباش غمین و مشو ز شادی شاد که شادی و غم گیتی نمی‌کنند دوام... @golchine_sher
ز غم مباش غمین و مشو ز شادی شاد که شادی و غم گیتی نمی‌کنند دوام @golchine_sher
زندگی جز نفسی نيست غنيمت شمرش نيست اميد که همواره نفس برگردد... @golchine_sher
زندگی جز نفسی نیست غنیمت شمرش نیست امید که همواره نفس برگردد... @golchine_sher
پاکی آموز به چشم و دل خود، گر خواهی که سراپای وجود تو مطهر گردد... @golchine_sher
ز خواب جهل، بس امسال ها که پار شدند خوش آن که بیهُده امسال خویش پار نکرد روا مدار پس از مدت تو گفته شود که دیر ماند فلانی و هیچ کار نکرد... @golchine_sher
مخُسب آسوده ای بُرنا ، که اندر نوبت پیری به حسرت یاد خواهی کرد ایّام جوانی را @golchine_sher
محتسب، مستی به ره دید و گریبانش گرفت مست گفت ای دوست، این پیراهن است، افسار نیست گفت: مستی، زان سبب افتان و خیزان میروی گفت: جرمِ راه رفتن نیست، ره هموار نیست گفت: میباید تو را تا خانه‌ی قاضی برم گفت: رو صبح آی، قاضی نیمه‌شب بیدار نیست گفت: نزدیک است والی را سرای، آنجا شویم گفت: والی از کجا در خانه‌ی خَمّار نیست گفت: تا داروغه را گوئیم، در مسجد بخواب گفت: مسجد خوابگاه مردم بدکار نیست گفت: دیناری بده پنهان و خود را وارهان گفت: کار شرع، کار درهم و دینار نیست گفت: از بهر غرامت، جامه‌ات بیرون کنم گفت: پوسیدست، جز نقشی ز پود و تار نیست گفت: آگه نیستی کز سر در افتادت کلاه گفت: در سر عقل باید، بی کلاهی عار نیست گفت: می بسیار خوردی، زان چنین بیخود شدی گفت: ای بیهوده‌گو، حرف کم و بسیار نیست گفت: باید حد زند هشیارمردم، مست را گفت: هشیاری بیار، اینجا کسی هشیار نیست @golchine_sher
شنیده‌اید که آسایش بزرگان چیست: برای خاطر بیچارگان نیاسودن به‌کاخ دهر که آلایش است بنیادش مقیم گشتن و دامان خود نیالودن همی ز عادت و کردار زشت کم کردن هماره بر صفت و خوی نیک افزودن ز بهر بیهده، از راستی بری نشدن برای خدمت تن، روح را نفرسودن برون شدن ز خرابات زندگی هشیار ز خود نرفتن و پیمانه‌ای نپیمودن رهی که گمرهیش در پی است نسپردن دری‌که فتنه‌اش اندر پس است نگشودن @golchine_sher