eitaa logo
گلچین شعر
16.3هزار دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
435 ویدیو
15 فایل
ارتباط با ادمین: @noroz_ad سه تا کانال شعرهای ما @golchine_sher @robaiiyat_takbait @noroz_ramezani
مشاهده در ایتا
دانلود
من که یک عمر به حقم نرسیدم ای دوست باشد! از خیر رسیدن به تو هم می‌گذرم... @golchine_sher
دل کندم از چشمانش و از خود نپرسیدم چشمش چه خواهد کرد با دیوانه‌ی بعدی @golchine_sher
در قضاوت همه حق را به تو دادند ولی نکته اینجاست ک من راز نگهدار ترم... @golchine_sher
از من گرفت فرصت دیدار خویش را طاقت نداشت آینه تکرار خویش را مردم چگونه رازنگهدار من شوند؟ چون خود نگه نداشتم اسرار خویش را با ما سخن ز عشق مگویید بعد از این ما دیده‌ایم با دگران یار خویش را انکار عشق کار کمی نیست گرچه ما باور نداشتیم خود انکار خویش را عمریست بار عشق تو بر شانه من است بگذار بر زمین بنهم بار خویش را @golchine_sher
همه ماندند و تو رفتی به سفر اما من... بسته ام بارِ سفر در پیِ تو تنها من برگ ها یک به یک از شاخه فرو می افتند آنکه امروز زمین خورد تویی، فردا من! ساده دل کندی و من سخت به زیباییِ تو دل سپردم! تو بگو ساده تو بودی یا من؟! دلربایی و من آیینه ای ام بر دیوار همه دارند به حسن تو نظر! حتی من! وعده وصل به من دادی و خامم کردی جگرم سوخته ای عشق! چه کردی با من؟ @golchine_sher
در قضاوت همه حق را به تو دادَند ولی نکته اینجاست که "من راز نگهدار تَرم" @golchine_sher
نلرزاند نگاه این و آن، دل‌های عاشق را چه آسان عشق رسوا می‌کند «یار» منافق را چنان در انتظارت خيره‌ام بر ساعت ديوار که ساعت‌هاست از کف داده‌ام سِير دقايق را شدم آیینه‌ی زیبایی‌ات در چشم خلق اما نباید پيش مردم فاش می‌کردم حقايق را گمانم در سرت فکر جدايی از مرا داری که در چشمت نمی‌بینم دگر آن شور سابق را به جز دلتنگی و بيچارگی چیزی نمی‌بينم بيا از پيش من بردار اين آيينه‌ی دق را @golchine_sher
انار آرزوهایم به خاک حسرت افتاده ست ندارم چاره ای دیگر به غیر خون دل خوردن @golchine_sher
برو که وسوسه های زمانه بسیارست برای توبه شکستن بهانه بسیارست به هر کجا که دلت خواست پر بزن! آری برای چلچله ها آشیانه بسیارست برای خندهٔ تو چشم نکته بین کم نیست برای گریهٔ من نیز شانه بسیارست مرا بهانهٔ شادی کم است! با این حال هنوز دلخوشی کودکانه بسیارست به هر طرف که نظر میکنم شمایل توست نشانه های خدای یگانه بسیارست مرا رها کن و در بند من مباش و برو برای مرغ گرفتار، دانه بسیارست @golchine_sher
از من گرفت فرصت دیدار خویش را طاقت نداشت آینه تکرار خویش را مردم چگونه رازنگهدار من شوند؟ چون خود نگه نداشتم اسرار خویش را با ما سخن ز عشق مگویید بعد از این ما دیده‌ایم با دگران یار خویش را انکار عشق کار کمی نیست گرچه ما باور نداشتیم خود انکار خویش را عمریست بار عشق تو بر شانة من است بگذار بر زمین بنهم بار خویش را @golchine_sher
برای خنده‌ی تو چشم نکته‌بین کم نیست برای گریه‌ی من نیز شانه بسیار است مرا بهانه‌ی شادی کم است! با این حال هنوز دلخوشی کودکانه بسیار است @golchine_sher