دل پر از حرف است اما فرصت ابراز نیست
حرف اگر بیرون شود از سینه دیگر راز نیست
پنجره پر میکشد تا آسمان پیش رو
بال دارم در قفس اما پر پرواز نیست
دستهایممیشود با تو قلم،دیوان عشق
دفتری سرگشته ام در واژه اماعجاز نیست
میچکد شعر و غزل چون بارش باران و عشق
رفته ای و بر لبم آهنگی از آواز نیست
در قفس زنجیرم و پای عبورم بسته است
خوب میدانی که دیگر مهلت آغاز نیست
چشمهایت میبرد دل را به دنیای جنون
چشم های ژاله مثل چشم تو غماز نیست
بال و پر میکوبم و دیوار و در گریان شدند
در قفس پوسیده ام راهی به بیرون باز نیست
#زینب_حسامی
#عضوکانال
@golchine_sher
داری به داستان خودت فکر میکنی
روی خرابه های دلت راه می روی
در کوچه های غم زده فریاد می شوی
داری به سمت جادهٔ گمراه می روی
گم میشوی درون خودت ،مثل فلسفه
در تار و پود خستگی ات ،می کنی دوئل
می جنگی و کنار شکستت، شکسته ای
توی سرت هزار سوال است، گیج و ول
از استعاره خالی و لبریز انحطاط
دنبال چای و قهوه ای و ایده آل پوچ
قرصی که گیر کرده میان گلوی تو
دائم عبور می کنی ،از کوره راه کوچ
فرقی نمی کند به کجاها نمی رسی
در اضطراب هستی و غرق کلاف گم
دائم میان مسأله ها چرخ میزنی
دائم به دور کعبه ای و در طواف گم
لعنت به هر چه فلسفهٔ سیمزن و فروید
لعنت به این الینگی و هر چه اسم و ایسم
لعنت به سارتر و نیچه و ویلهلم تا فروید
لعنت به درد کهنگی رنج ماز و خیسم
احساس فقر می کنی و داد میزنی
ازخود رها نمیشوی و بو گرفته ای
در خشکسالی ابدی هیچ می شوی
چون به سراب زندگی ات خو گرفته ای
درانحطاط نسل خودت پیش می روی
ناگاه میرسی به علی و به نهج او
چل شب سکوت محض به سجده ،به شب، به عشق
ناگاه می رسی به خود آگاه رنج او
باید ابوذری بشوی در زمان خود
سن پل بشو به بودن خود اعتراض کن
نه کسروی و کارو و کامو نه چون فروید
از خود عبور کرده، دو رکعت نماز کن
تغییر لازم است، تو لبخند می زنی
از این شفیره پیلهٔ خود را دریده ای
رخ میدهد تولدی و بال میشوی
پروانه ای به عمق وجودت رسیده ای ...
#زینب_حسامی
#عضوکانال
@golchine_sher
رفتی و من هنوز تو را آه میکشم
عکس تو را مدام به ناگاه می کشم
دنیا و شعر و فکر و خیالم همه مجاز
تنها تو را حقیقت دلخواه میکشم
رفتی و جای یوسف چشمت عزیز مصر
خود را ته ته ته یک چاه می کشم
دیوانگی که ربط ندارد به دین و شرع
خود را شبیه یک زن گمراه میکشم
خود را کنا رپنجره با چشم بی قرار
دلتنگ سیب نقره ای ماه میکشم
ای عشق ای تمام غزلهای منزوی
نام تو را روایت جانکاه می کشم
#زینب_حسامی
#عضوکانال
@golchine_sher
برای غربت زهرایی اش ،عزاداری
به سجده های شبت، مثل ابر می باری
برای غربت درد بقیع چندین قرن
به روی خاک ، غریبانه اشک می کاری
چه دردهای غریبی که مانده در دل تو
چه رازهای مگویی که با خدا داری
بقیع پایه ی عرشست روی قلب زمین
چه جای پرسش و پاسخ چه جای انکاری
به آسمان جوانی که رفت در دل خاک
بگو که با تو چه کرده سکوت اجباری
هزار مسأله دارم چرا وصیت کرد
نشان قبر مرا در دلت نگهداری
خدا کند که بیایی خدا کند آقا
خدا کند که از این راز پرده برداری
چه کرده با دل بی طاقتت هلال کبود
که چشم از در و دیوار بر نمی داری
بشر برای غمش تا ابد سیه پوش است
که مانده در دل تاریخ رنج بسیاری
به عهد سبز غدیری که در سقیفه شکست
ندیده ای تو از این قوم غیر آزاری
چه روزگار غریبی که دختری در شام
به روی برگ گلش خورده نقش تکراری
هنوز مانده از این قوم یک نفر باقی *
چه سبز پوش دلیری عجب سپهداری
قسم به نام محمد (ص)قسم به نام علی
به قد و قامت تو آمده علمداری
بیا که جام غزل هر دوشنبه لب تشنه است
تو هر دوشنبه به لب هام میشوی جاری
به جمکران صمیمی قسم به جاده ی قم
به دست سبز دعاهابه شعر بیداری ....
عجیب عاشقم و عشق در دلم جاریست
منم کنیز تو آقا ....بگو.....خریداری ...
#زینب_حسامی
#عضوکانال
@golchine_sher
از لب سرخابی ات عناب میریزد فقط
از شب چشمان تو مهتاب میریزد فقط
تو شبیه حضرت مریم مقدس بوده ای
از زلال چشمهایت آب میرزد فقط
تا دهن وا میکنی حافظ تعجب میکند
از لبانت مصرعی نایاب میریزد فقط
تو بچرخان تاس چشمت را که از الماس چشم
شیش و هشت و رمل و اسطرلاب میریزد فقط
ناز کم کن حضرت حوا نرو با دلبری
چین به چین از دامنت شبتاب میریزد فقط
برق چشمت را بپوشان آدم است و وسوسه
از نگاهت دم به دم قلاب میریزد فقط
میشود آرام اعصابم کنار خنده هات
از لبت یک بسته قرص خواب میریزد فقط
#زینب_حسامی
#عضوکانال
@golchine_sher
از کنج لبت بوسه ی بسیار بریزان
از چشم خودت قهوه ی قاجار بریزان
از لحظه عاشق شدنم سیب چکیده
از سیب لبت باده ی بسیار بریزان
شب امده و پنجره ها چشم به راهند
دلتنگ منم شانه ی دیوار بریزان
باروت ترین شعله ی انبار شبانه
کبریت بکش لرزش هر بار بریزان
سنتور بزن چرخ بزن در قدم عشق
منصور شدم بر بدنم دار بریزان
مجنون تو عاقل نشود حضرت لیلا
پس باز دف و تنبک و گیتار بریزان
هی چرخ بزن چرخ بزن چرخ مکرر
با چرخش هر باره ات آوار بریزان
من مولوی ام شمس تویی قونیه اینجاست
از شور لبت داغی اشعار بریزان در گوش من یاغی دیوانه کسی گفت چون گفت که نه لب به لب اصرار بریزان
من عاشقم و متهمم عشق همینست
در محکمه ها پیش من انکار بریزان
شب آمده و باز دوباره منم و تو
یک بوسه بده قافیه تکرار بریزان
#زینب_حسامی
#عضوکانال
@golchine_sher
عجب طعم لبی داری که مثل آن هلویی نیست
چه شالیزار زیبایی شبیهش هیچ مویی نیست
شبیه فلفل هندی تو کمتر اخم کن قاتل!
که تو چنگیز قتالی و مثل ات تند خویی نیست
درون انعکاس آینه یک آسمان دیدم
به پشت میزم و غیر نگاهت های و هویی نیست
صدای خنده ای پیچیده و سنتور می رقصد
به جز آهنگ لب هایت به گوشم گفتگویی نیست
به پشت عینک دودی چه قایم کرده ای بانو !
که در میدان چشمت جز دو افسر جنگجویی نیست
تو چشمک میزنی و قلب من صد بار میمیرد
بزن من را بکش جز مرگ دیگر آرزویی نیست
شبیه جنگل بکری که در نقاشی ذهنم ...
درون چشمه اش غیر از تن تو هیچ قویی نیست
تو اعجاب آورین نقشی که نقاشان همه گفتند
به جز رنگین کمان چشمهایت رنگ و رویی نیست
اگر این طشت رسواییست باشد چونکه میگویم
که عاشق هستم و عاشق به فکر آبرویی نیست
به جانم دوستت دارم که تو زیباترینی عشق !
به پیش پای تو جان میدهم در این مگویی نیست
همیشه عاشقم حتی اگر عاشق نباشی تو *همیشه آیدا هستم اگر چه شاملویی نیست
#زینب_حسامی
#عضوکانال
@golchine_sher
چقدر دلهره دارم چقدر بیمارم
از آن زمان که تو رفتی همیشه غم دارم
ستاره بودی و شب نقره فام چشمت بود
همین شدست که دائم ستاره می بارم
سلام کردم و گفتی چقدر تب داری
سلام کردم وگفتم که دوستت دارم
تو رفتی و همه جا رنگ غم گرفته ببین
تو رفتی و همه دیدند اینکه بیمارم
چرا دروغ بگویم که بعد رفتن تو
به چشم خواب ندارم همیشه بیدارم
تو شعر عاطفه بودی نسیم رویایی
نگاه خیره ی من مانده روی دیوارم
قسم به آیه ی چشمت قسم به سوره ی عشق
که زنده ماندن من جبر بود و اجبارم
بیا بهانه گرفته هوای گریه ی من
بیا که شاید از این گریه دست بردارم....
#زینب_حسامی
#عضوکانال
@golchine_sher
زیباست فاطمه، چه دل آراست فاطمه
آیینه ای برای تماشاست فاطمه
از بوسه های سبز پدر تازه میشود
مادر برای حضرت باباست فاطمه
در سجده بود و گفت علی جان بگویمت....!
یعنی که سر محشر کبراست فاطمه
پنهان ترین راز خدا بوده از ازل
گنجی نهانی است ،معماست فاطمه
مهریه اش شراب طهورای آبهاست
باران و نور و چشمه و دریاست فاطمه
عالم به گرد چادر او می کند طواف
مشعر ،منا و کعبه و بطحاست فاطمه
گل کرده غنچه های اجابت به رنگ عشق
عطر گلاب و مادر گلهاست فاطمه
لولا..... لما خلقتکما عین راز بود
حوریه ای که جلوه ی طاهاست فاطمه
ناسوت را کشیده به لاهوت با دعا
دستان عرش سبز معلاست فاطمه
مزد رسالت است ولی بعد مصطفی
در بین جمع یکه و تنهاست فاطمه
هیزم ،سقیفه،خانه ی حیدر، فشار در
دلواپس ولایت مولاست فاطمه
الجار ثم دار .....که ای تو حدیث عشق ؟
مهرت قسم روایت انشاست فاطمه
یک ،سوم از سلاله ی سادات شد شهید
مظلومه مثل حضرت مولاست فاطمه
ماه و شراب و آب و قنوت است مهر او
دنیا که هیچ جنت وعقباست فاطمه
او بازتاب نور خدا بوده در زمین
ریحانه است و کوثر و زهراست فاطمه
هرگز نگیر مهر خودت را بهار نور
ذکر مدام روی لب ماست فاطمه
#زینب_حسامی
#عضوکانال
@golchine_sher
زینب شدی که زینت قرآن و دین شوی
زیباترین ترنم روح الامین شوی
زینب شدی که عشق ببالد به نامخود
تا مرهمی به ذکر غم ساجدین شوی
با صبر پیش حضرت محبوب جلوه کن
تا باور تجسم عین الیقین شوی
زینب ترین حضرت حیدر ،خدای خواست
ایمان شوی ،عروج شوی ،بی قرین شوی
باید به نخل عصمت و عرفان فاطمی
با " ما رایت" و دست غزل خوشه چین شوی
زهرای دومی که وقارت خدایی است
زیبنده است آیت حق المبین شوی
آن ساربان برید،، رباعی سرخ عشق
تا بر قصیده های ضریحش نگین شوی
ام المصایبی که پس از داغ لاله ها
تسکین قلب حضرت ام البنین شوی
با گریه خواند لاله ی خونین تو را و گفت
باید به درد و محنت و ماتم عجین شوی
پیشانی ات شکست ، لبت شکوه ای نکرد
تا در حضور مدعیان مه جبین شوی
زیباترین تجلی خلقت به فرش و عرش
زیباست تا به صبر خودت زینِ دین شوی
#زینب_حسامی
#عضوکانال
#حضرت_زینب_س
@golchine_sher
اشک مردابم نمی پیچم،به پیچکهای مست
گریه ی آبم نمی خندم ،به پوپکهای مست
سایه ی عریان یک بیدم ،که افتاده به خاک
حق ندارم مست باشم با مترسکهای مست
در میان صحنه ها با خاک هم بازی شدم ..
.نه نباید شاد باشم چون عروسک های مست
دوست دارم ساده باشم مثل باران مثل آب
دوست دارم شعر باشم مثل توتک های مست
مثل یک برگ غزل چون رقص برگی در نسیم
عاشقت باشم شبیه باغ میخک های مست
من ستاره میشوم بر روی چین ِ دامنت
می نشینم روی شب ها مثل پولک های مست
دوست دارم در میان سرخی لبهای تو ...
مثل آوازی بگویم راز سوتک های مست
باید از این پنجره هر شب ببارم تا ابد ....
تا شود آرام روح سبز لک لک های مست
چشمهایت چشمهایت چشمهایت عشق من ...
کرده دیوانه مرا آن شوخ ناوک های مست
رقص پروانه میان دشتی از آواز نی
به چه زیبا می شود تنبور تنبک های مست
چون ستاره میدرخشی ناز چشمت را چرا
کرده ای پنهان به پشت دزد عینک های مست
آه از فصل قشنگ رفته ازدستم رفیق
آه از شادی چشم ناز کودک های مست
خوش به حال آنکه میرقصد شبیه چلچله
می خورم حسرت بحال بادبادکهای مست
#زینب_حسامی
#عضوکانال
@golchine_sher
از پنجره انگار میبینم که می آیی
نزدیک تر نزدیک تر اصلا همینجایی
من بیقرارم تا تو را لیلاترین باشم
من دزدکی میبینمت از بس که زیبایی
در پیچ و تاب موی تو گم میشوم دایم
بر شانه هایت ریخته امواج دریایی
در موزه ی چشمان تو دیدم من این را که
تنها تو تندیسی برای هر تماشایی
دریا برایم باز تاب چشم های توست
آبی ترین تصویر سبز آسمان هایی
گاهی بیا لب باز کن گیلاس ها زردند
پاشو نگو در جمع ما بدجور تنهایی
در زیر بغضم حجمی از دلواپسی دارم
قلبم شکسته چون انار سرخ یلدایی
من -پنجره -دلواپسی – دلتنگی و باران
تنها دلیل بودنم پیشم نمی آیی ؟
#زینب_حسامی
#عضوکانال
@golchine_sher
در پیچ و تاب افتاده قلب مضطر کوچه
رنگسیاهی مانده روی دفتر کوچه
کینه براشان باری از هیزم شد و آنوقت
آتش به پا شد پشت پلک باور کوچه
نامرد مردم پیش چشم خویش می دیدند
آتش گرفته هستی سرتاسر کوچه
شعله گرفت و حضرت خورشید می لرزید
ای وای از میخ و در و از مادر کوچه
از مادری که روی دستش بوسه ها میزد هر روز و هرشب مهربان پیغمبر کوچه
در پیش چشمش حضرت مولای ما می دید
آیه به آیه خون چکید از کوثر کوچه
هی در زدند و در زدند و در زدند و در
این درزدن آتش زده بر حیدر کوچه
مردی که هرشب دشمنان را بر زمین میزد
با او چه کرده رنگ ِ سرخ ِ معجر کوچه
تاریخ ِ سیلی تا ابد با گریه میخواند
خط ِ کبود مانده را از معبر کوچه
غیر حسن با دست کوتاه و دلی لرزان
دیگر که دیده کافری ...دور و بر کوچه
سیلی و گل مزد رسالت ؟نه نگو هرگز چاه است تنها همدم نام آور کوچه
نخل و شب و تنهایی و چاه و علی و درد راه و عبور و آه و چشمان تر کوچه
یک روز هم خورشید روی نیزه ها می دید
ویرانه و درد یتیم دختر کوچه
زهرا علی بود و علی آیینه ی زهرا
دیدیم تنها عشق را پشت در کوچه
#زینب_حسامی
#عضوکانال
#یا_فاطمه_س
@golchine_sher
لبهات شده کندوی یک عالمه زنبور
روییده به دور دهنت بوته ی انگور
خیام لبانت به رباعی زده طعنه
ریواس لب تو شده سوغات نشابور
مشکات شب چشم تو موسیقی شهناز
با تاره مژه کوک بکن ساعت و سنتور
از ناز سرانگشت تو احساس چکیده
هی شوربریز از سر آن بر لب ماهور
از مولوی شعر تنت شمس عرق کرد
کم چرخ بزن چرخ بزن با دف و تنبور
آویشن کوهی شده ای شرقی عاشق
پیراهنت از جنس گل و پونه و گیپور
ای قوی سپید لب دریاچه ی گیلان
تصویر شنای تو شده صحنه ی ناجور
رقصیده تنت مثل همان ماهی قرمز
شعر تن تو بوده سراسر همه سانسور
پس پرده بکش با قلمت روی تن عشق
نقطه سرخط صف به صف هاشور به هاشور
باد آمده و بوی تو را مصر ربوده
انگشت بریده است زلیخای تو بدجور
مشروب شدی باده حرام است در اسلام
پس این شده که بوده به دورت دو سه مامور
تا خنده کنی مست شود حضرت خیام
بسیار بریزان ز لبت باده ی مخمور
من مثل فروغم و تو پرویز گلستان
من طوقی و تو قیصر اشعار امین پور ....
#زینب_حسامی
#عضوکانال
@golchine_sher
برای کرسی یلدا انار می خواهی
به روی مجمعه ها خشکبار می خواهی
به روی میز ،کنار لبوی داغ و غزل
تو حافظ و کلمات قصار می خواهی
به شاه و خشت و به گشنیز و بی بی چشمت
دل و شراب و بساط قمار می خواهی
شراب ِسرخی ِدم نوش طعمی از عناب
قمارِبوسه ی بی اختیار می خواهی
سماور غزلم را کنار سینی چای
به استکان لبم داغدار می خواهی
برای چایی ِتازه کنار برگ هلو
تو توت خشک و کمی هم کُنار می خواهی
به شب نشینی گرمی که دور هم جمعیم
هوای سرد ،مرا چون بهار میخواهی
چقدر با تو قشنگ است این شب زیبا
برای بوسه لبی آبدار می خواهی
خدا کند که بمانی برای من یک عمر
تو عاشقی و مرا بی قرار می خواهی
#زینب_حسامی
#عضوکانال
@golchine_sher
وقتی که نیستی لبم از خنده خالی است
اصلا رسیدنم به تو دیگر سوالی است
تو شعر تازه ای شده بودی برای من
حالا سرودنت به غزل ها خیالی است
رفتی و دید حال ِ مرا ابر بی قرار
رفتی و دید عاشق تو در چه حالی است
من بی قرارت هستم و تو بی قرار من
این حس و حالمان به خدا خوب و عالی است
حالا چگونه بعد تو من سر کنم ؟ بگو
حس می کنم که روح تو در این حوالی است
قلبم چکیده مثل انار رسیده ای
خونی که ریخت از دهنم روی قالی است
گفتی که کوه هستی و تکان نمی خوری
دیدی که جنس کوه دل من سفالی است
هر شب برای دیدن تو چشم می کشم
هر شب که ماه ِ تازه شبیهم هلالی است
شالی که داده ای به خدا سبز می شود
عطرت هنوز روی پر برگ شالی است
شاعر به شیشه خورد لبالب همیشه خورد
گفتم که عشق عاقبتش لا ابا لی است
#زینب_حسامی
#عضوکانال
@golchine_sher
خدا می خواست تا مانند زهرا بهترین باشی
فدایی حسین و حضرت ام البنین باشی
خدا می خواست تا دستان فرزندت علم باشد
خدا می خواست مثل زینبش شور آفرین باشی
خدا میخواست تا دنیاست فرزندت قمر باشد
خدا میخواست اینکه مادر سقای دین باشی
تویی آن بانویی که روح اعجاز ادب در توست
تو باید میزبان زایرین اربعین باشی
به گوش حضرت عباس میخواندی به لالایی
که یادت باشد ای مادر به انگشتش نگین باشی
در آن لالایی جان بخش میگفتی که عباسم
همیشه پیش مولایت تو باید کمترین باشی
به او گفتی که روی بازوانت بوسه ی مولاست
به بازویت بگو در کربلا او را معین باشی
ابوالفضلم عمویی کن برای دخترآقا
برایش سعی کن در هر کجا حبل المتین باشی
نصیحت کردی و عباس تو عباس زهرا شد
ادب کردی که بین مادران تو بهترین باشی
به روی چشم ....عباس ات ولی با گریه در دل گفت
تو بعد کربلا هم مادرم ام البنین باشی ؟
#زینب_حسامی #عضوکانال
@golchine_sher
همان که مِی زده از چشم تو نگاه منست
که مست کرده ام و شانه تکیه گاه منست
چقدر طعنه شنیدم از عالم و آدم
که عاشقت شده ام پس همین گناه منست
نمیشود که برایت فقط غزل گویم
که پرده پوشی از این عشق اشتباه منست
تمام عمر نشستم به عافیت طلبی
خیال خام که یوسف درون چاه منست
همیشه قصه ی جیران و ناصرالدین شاه
زبان حال دلم بوده و گواه منست
دوباره فتحعلی و دوباره توپ و تفنگ
هلا که آفت مشروطه در گیاه منست
به چشم های قشنگی که ریخت آتش را
خودش دلیل زمین خوردن سپاه منست
چه حاجتی به ترنج است عاشقان دیدند
که برق مصر نگاه تو قتلگاه منست
قسم به فایز در شروه های گاه به گاه
طنین خنده ی تو کوک دستگاه منست
همین که پلک زدی شب ستاره ها را ریخت
قسم که عشق خودش وام دار ماه منست
#زینب_حسامی
#عضوکانال
@golchine_sher
چون غنچه ی سرخ خوشگلی خندیده
انگار عمو قاسم خود را دیده
با کاپشن صورتی اش ریحانه
شاتوت شده به خون خود غلتیده
#زینب_حسامی
#عضوکانال
#کرمان_تسلیت
@golchine_sher
آدم شدیم و خوردن سیب اشتباه بود عاشق شدیم و عشق برامان گناه بود
بارید عشق و سیل شد و جانمان گرفت پنداشتم که سیل مرا جان پناه بود
چشمش شبیه خاطره های سیاه ماند شعرم پر از سکوت و محالات آه بود
می سوختم برای کسی که برای من تنها به قدر چشم زدن ها نگاه بود
او رفت و ماند شاعرکی در خیال او او رفت و بوم زندگی من سیاه بود
او رفت و ماند لانه ی من در هجوم باد
بی او هجوم باد مرا تکیه گاه بود
پوشالی است هر چه که دیدیم از هوس
تکیه به عشق عاقبتش اشتباه بود
تاوان عشق غربت و درد است و انتظار
وقتی رفیق همسفری نیمه راه بود
باید به سوی حضرت خورشید رو کنم
اینبار قافیه غزلی مثل ماه بود
#زینب_حسامی
#عضوکانال
@golchine_sher
کنار پنجره ای آسمان فرود آمد
شبیه دسته ی زیبایی از کبوترها
سلام ماه بلندم سلام حضرت مهر
سلام معنی ادراک کل باور ها
کنار پنجره ای آسمان طلایی شد
به چشم های قشنگی بهار میتابید
چقدر خوب و زلال است این طراوت صبح
چقدر گرم و صمیمی تر است این خورشید
تمام شاپرکان از شهود او خوشحال
ملک به دور ضریحش طواف باران داشت
شکوفه بر لب عاشق به عشق گل میکرد
امام هشتم ما بیشمار مهمان داشت
ستاره ها به کنار ضریح در سجده
لبی به شوق زیارت قشنگ می خندید
کنار پرچم فولاد اسمانی سبز
زلال نم نم باران ِ چشم می بارید
صدای خنده و گریه صدای شوق حضور
صدای بال ملائک صدای کوبه ی در
و دست خادم باران نشست بر سینه
که داشت حال خوشی با سلام بالا سر
هوا هوای بهارو هوای سبز بهشت
نسیم بوسه ی او شد به روی زائر ها
سبک تر از پر یک قاصدک به بالا رفت
ترنم غزلی بر لبان شاعرها
سلام حضرت ایمان سلام حضرت عشق
سلاممهر تمام و سلامشرب مدام
سلام حضرت ثامن سلام سبط رسول
سلام کعبه ی مقصود ما امام همام
نمک نشست به روی قلم به نام رضا
دو تا شد و غزلی بی بهانه گل ها داد
صدای ماذنه ها با غزل معطر شد
نگاه خیس قلم بر ضریح تا افتاد
کنار پنجره ای آسمان فرود آمد
کنار پنجره ای فوجی از کبوترها
هزار چشمه ی احسان در این حرم جاریست
خوش آمدید؛ زیارت قبول زائرها
#زینب_حسامی
#عضوکانال
@golchine_sher
برایت مثل باران می چکم امروز و فردا را
سراغم را نمیگیری رها کردی مگر ما را ؟
میان شعله های چشمهایت ارزو کردم
بسوزم تا که محبوبم ببیند شوق عنقا را
درون جدولی از اینهمه ایهام میترسم
بیا و با نگاهی ساده کن حل معما را
در ان باغ بنفش پشت پلک مثل پاییزت
چه زیبا دیده ام پروانه های در تماشا را
اگر از من بپرسی دوستت دارم بگویم پس
همان قدری تو را که ماهی لب تشنه دریا را
به زیتون زار چشمانت قسم مشتاق بر صلحم
بیا با خنده ای اعلام کن پایان دعوا را
اگر پرسند از من عشق بهتر است یا ثروت
به عشقت می نویسم بهترین انشای دنیا را
تو گاهی مثل خورشیدی و گاهی موجی از دریا
چه خوشبختم که دیده چشم من خورشید و دریا را
لبی شیرین تر از انجیر و چشمی با نمک داری
نمک می خواهم و انجیر سرخ در مربا را
عزیز مصر هستی و منم آواره ای عاشق
بیا قدری مدارا کن تو احوال زلیخا را
#زینب_حسامی
#عضوکانال
@golchine_sher
تو از هرآنچه که دیدم قشنگ تر هستی
نوای دلکشی از صفحه ی قمر هستی
من و تو پنبه و آتش من و تو شعله و کاه
برای پنبه تو کبریت پر خطر هستی
تو جلوه های بدیعی برای عکاسی
که لنز خاطره در قاب هر هنر هستی
برات میشوم اینجا شبیه شعر فروغ
بگو که در سفرت فکر درد سر هستی ؟
من آن درخت بلوطم کنار جنگل پیر
که عاشقم به تویی که خود تبر هستی
بیا دوباره به فصل قدیمی ام برگرد
بیا دوباره به بازی ، کلاغ پر هستی ؟
تو شاملویی و من منزوی ترین آیدا
به عزلت غزلم منبع خبر هستی ؟
بگو برای پریدن از اینهمه آتش
شبیه این من ِ دیوانه کله خر هستی ؟
برای عشق نیا در میان شعله و دود
اگر که اهلی عقل و حسابگر هستی
آهای یوسف مصری شدم زلیخایت
که دست می کشم از خود بگو اگر هستی ؟
قسم به طرز نگاهت قسم به آتش عشق
میان اینهمه آدم تو در نظر هستی
#زینب_حسامی
#عضوکانال
@golchine_sher
برای دیدنت آقای باران سخت دلتنگم
اگر چه سخت اما با هوای نفس می جنگم
نه پای رفتنم مانده نه ایمانی که برگردم
میان ماندن و رفتن ببین بدجور می لنگم
نه مومن هستم و نه لاابالی این وسط ماندم چرا با ذات و اصل خویش قدری نا هماهنگم
میان کفه هایی از ترازو خون دل خوردم
که در یک کفه پنبه هستم و در دیگری سنگم
نه اهل خواندن ذکر شبم نه اهل بد مستی
فقط تا هر سحر بیدار چون مرغ شباهنگم
شبیه طعمه ای در دست نفس و دست شیطانم که گاهی گاز میگرد سگی و گاه خرچنگم
دلی آبی از تردریاست با تو روح آدینه
چه می شد تا که آبی رنگ میشد روح بی رنگم
من از آغوش نسل خسته ی امروز می آیم
که جای خالی ات پیداست در هر سطر فرهنگم
. بیا تا حجره های چوبی ام رنگ غزل گیرد
بیا ای حس باران روح دریا سخت دلتنگم
#زینب_حسامی
#عضوکانال
@golchine_sher
چه خوشرنگ است سبز آبی چشمانت،غزل بانو!
چه پنهان کرده ای درفال فنجانت،غزل بانو!؟
تو عطر رازقی و نرگسی های فراوانی
چه عطری ریختی درکنج گلدانت غزل بانو!؟
دلم می خواهد اصلا درکنارت بچه ای باشم
بریزم چتررا درزیر بارانت غزل بانو!
بشویم گریه را درشانه های مهربان تو
بخندم بین دستان فراوانت ،غزل بانو!
تو طعم زعفران وطعم قطاب وعسل داری
چرا زنبورپاشیده است قندانت غزل بانو!؟
تو درهرکافه ای رفتی ،تمام شهر فهمیده
خودت را دودکردی مثل قلیانت غزل بانو!
عجب عناب سرخی روی لب های خودت داری
که شهر قم شدم ازطعم سوهانت غزل بانو!
لبت خندیده وهی توت میریزی به پای من
منم آن عاشق زیردرختانت غزل بانو!
تو مثل قیصری و من.....ترانه های غمگینم
همیشه میشوم مانند مرجانت ،غزل بانو!
تو ازکنج لبانت شعرمی ریزی نکن حاشا
که حافظ هم نشسته درقلمدانت ،غزل بانو!
نخواهم رفت از پیشت بگویم خانه ات آباد
منم آن کفتر جلد خراسانت غزل بانو!
#زینب_حسامی
#عضوکانال
@golchine_sher