فنجان قشنگ چای تو قند نداشت
لبهای تو چون گذشته لبخند نداشت
از طعم تو سیراب نگشتم ای عشق
بین من و تو رابطه پیوند نداشت
#نوروزرمضانی
@golchine_sher
خبر داری که شهری رویِ لبخند تو شاعر شد؟
چرا اینگونه، کافر گونه، بیرحمانه میخندی؟
#فاضل_نظری
@golchine_sher
از سخن چینان شنیدم آشنایت نیستم
خاطراتت را بیاور تا بگویم کیستم
سیلی هم صحبتی از موج خوردن سخت نیست
صخره ام هر قدر بی مهری کنی می ایستم
تا نگویی اشک های شمع ازکم طاقتی است
در خودم آتش به پا کردم ولی نگریستم
چون شکست آینه، حیرت صد برابر می شود
بی سبب خود را شکستم تا بیننم کیستم
زندگی در برزخ وصل و جدایی ساده نیست
کاش قدری پیش از این یا بعد از آن می زیستم...
#فاضل_نظری
@golchine_sher
آنکه رخسار تو را این همه زیبا میکرد
کاش از روز ازل فکر دل ما میکرد
#عماد_خراسانی
@golchine_sher
جز ردّ قدمهای تو اینجا اثری نیست
این قلّه که جولانگه هر رهگذری نیست
یک لحظه در این معرکه از پا ننشستی
گفتی سفر عشق به جز دربهدری نیست
یک عمر شهیدانه سفر کردن و رفتن
همقافله با عشق و جنون، کم هنری نیست
دنبال شهادت همه ی عمر دویدی
گفتی که در این عالم خاکی خبری نیست
آنقدر سبکبار سفر کردی از این خاک
آنقدر که بر پیکر پاک تو سری نیست
تو کشته ی این عشق، نه تو زنده ی عشقی
بر تربت تو جای غم و نوحهگری نیست
باید که به حال دل خود نوحه بخوانم:
سهم من جا مانده به جز خونجگری نیست
از خود نگذشتم که به یاران نرسیدم
جز خویش در این بین حجاب دگری نیست
گفتند که باز است در باغ شهادت...
برخیز! به جز اشک، رفیق سفری نیست
امشب شب قدر است اگر قدر بدانی
برخیز! مبارکتر از امشب سحری نیست...
#یوسف_رحیمی
@golchine_sher
رفتی نگفتی من بدون تو چه خواهم کرد
رفتی و ماندم گوشه ای تنهاتر از تنها
انقدر گفتی پیش گوشم باورت کردم
در اشتباهی محض رفتم تا ته دنیا
رفتی و ماندم در میان کوره ی آتش
رفتی کلاغ قصه های شوم اینجا بود
رفتی و گم شد شعر من در لابه لای زخم
آتش گرفتم سوختم اما بدون دود
کارم شده هر لحظه گریه با دلی زخمی
خالی کنم این استکان ها را کنار هم
بالا بیارم هر چه از یاد تو در منبود
بالا بیارم خاطرات درهم و برهم
از چندش دستان تو بد میشود حالم
از مرز پست خاطرات گریه و اغوش
از شیشه های خالی مشروب یخچالم
از اتش عشقی که کردی در دلت خاموش
از رد تیغ یخ زده بر روی رگهایم
از زندگی پاپتی در بین هر کوچه
از بارداری از تهوع، درد با تردید
وقتی ویارت میشود ترشی و آلوچه
رگمیزنم اما نمیمیرم خیالی نیست
رگمیزنم در خط خطی هایی که مرسوم است
رگمیزنم تا خون بپاشد روی آیینه
از خاطرات خسته ای که سرد و موهوم است
رگمیزنم اما نمیمیرم همین کافیست
تا من کنارت جان دهم هر روز و هر ساعت
باید کنارت جان دهم من را بکش در خود
این زندگی ّ بدتر از مردن شده عادت
سردرد دارم بس که بیمارست افکارم
دندان شعرم درد دارد از عصب تا چشم
فریاد دارد بغض سخت در گلو مانده
گل کرده بر تاک دلم گلبوته های خشم
من عاشقت بودم ولی تو فارغ از ماندن
من را رها کردی و گفتی که پشیمانی
دلبسته ی عشقت شدم وابسته ات بودم
افتادم از چشمان خود آیا نمیدانی
تب دارم و از چشم من مهتاب میریزد
تب دارم و رعشه به دستان قلم افتاد
لعنت به من که عاشقانه دوستت دارم
میخواهمت تا پای جانم هر چه بادا باد
روزم شبیه شب شده در لحظه های پوچ
قلب قلم درگیرشد با بغض و آه و درد
تنها میان پرسه ها در کوچه و بازار
بر روی دیواری نوشتم عشق من برگرد
#زینب_حسامے
#عضو_کانال
@golchine_sher
هر جا دلت گرفت کمی محتــــشم بخوان
هی در میان گریه بگو:
جان...بگو حسیــــــن
#میلاد_حسنی
@golchine_sher
دوباره عهد میکنی که نشکنی دل مرا
چه وعدهها که میدهی،
به رغم ناتوانیات!
#کاظم_بهمنی
@golchine_sher
دردم به جان رسید و طبیبم پدید نیست!
دارو فروش خسته دلان را دکان کجاست؟
#خواجوی_کرمانی
@golchine_sher
در قفلِ فروبسته غم های دل خویش
آن کهنه کلیدیم،که دَندانه نداریم..!!
#فیاض_لاهیجی
@golchine_sher
کاش حالا که رسیدهاست به یلدا، پاییز
این دل خستهٔ ما نیز به سامان برسد...!
#جواد_محمدی_دهنوی
@golchine_sher
دو قدم مانده که پاییز به یغما برود
این همه رنگ قشنگ از کف دنیا برود
آخرین جرعهٔ جام است و شبم طولانی است
چه کنم این همه غم از دل تنها برود
دل پر حسرتی از این همه یلدا دارم
کاش یک بار بیایی تو و غمها برود
راه برگشتنی ای ماه به مردابت نیست
مثل رودی که بنا نیست به دریا برود
دل من بود که در گوشهٔ تنهایی سوخت
هر کسی شرم ندارد به تماشا برود
عاشقی کردنمان دردسری بیش نبود
عشق ای کاش که از دهکدهٔ ما برود
هر که معشوقه برانگیخت گوارایش باد
دل تنها به چه شوقی پی یلدا برود
#فرامرز_عرب_عامری
@golchine_sher