eitaa logo
گلچین شعر
15.6هزار دنبال‌کننده
961 عکس
322 ویدیو
13 فایل
ارتباط با ادمین: @noroz_ad سه تا کانال شعرهای ما @golchine_sher @robaiiyat_takbait @noroz_ramezani
مشاهده در ایتا
دانلود
آنکه رخسار تو را این همه زیبا می‌کرد کاش از روز ازل فکر دل ما می‌کرد @golchine_sher
جز ردّ قدم‌های تو اینجا اثری نیست این قلّه که جولانگه هر رهگذری نیست یک لحظه در این معرکه از پا ننشستی گفتی سفر عشق به جز دربه‌دری نیست یک عمر شهیدانه سفر کردن و رفتن هم‌قافله با عشق و جنون، کم هنری نیست دنبال شهادت همه ی عمر دویدی گفتی که در این عالم خاکی خبری نیست آن‌قدر سبکبار سفر کردی از این خاک آن‌قدر که بر پیکر پاک تو سری نیست تو کشته ی این عشق، نه تو زنده ی عشقی بر تربت تو جای غم و نوحه‌گری نیست باید که به حال دل خود نوحه بخوانم: سهم من جا مانده به جز خون‌جگری نیست از خود نگذشتم که به یاران نرسیدم جز خویش در این بین حجاب دگری نیست گفتند که باز است در باغ شهادت... برخیز! به جز اشک، رفیق سفری نیست امشب شب قدر است اگر قدر بدانی برخیز! مبارک‌تر از امشب سحری نیست... @golchine_sher
رفتی نگفتی من بدون تو چه خواهم کرد رفتی و ماندم گوشه ای تنهاتر از تنها انقدر گفتی پیش گوشم باورت کردم در اشتباهی محض رفتم تا ته دنیا رفتی و ماندم در میان کوره ی آتش رفتی کلاغ قصه های شوم اینجا بود رفتی و گم شد شعر من در لابه لای زخم آتش گرفتم سوختم اما بدون دود کارم شده هر لحظه گریه با دلی زخمی خالی کنم این استکان ها را کنار هم بالا بیارم هر چه از یاد تو در من‌بود بالا بیارم خاطرات درهم و برهم از چندش دستان تو بد میشود حالم از مرز پست خاطرات گریه و اغوش از شیشه های خالی مشروب یخچالم از اتش عشقی که کردی در دلت خاموش از رد تیغ یخ زده بر روی رگهایم از زندگی پاپتی در بین هر کوچه از بارداری از تهوع، درد با تردید وقتی ویارت میشود ترشی و آلوچه رگ‌میزنم اما نمیمیرم خیالی نیست رگ‌میزنم در خط خطی هایی که مرسوم است رگ‌میزنم تا خون بپاشد روی آیینه از خاطرات خسته ای که سرد و موهوم است رگ‌میزنم اما نمیمیرم همین کافیست تا من کنارت جان دهم هر روز و هر ساعت باید کنارت جان دهم من را بکش در خود این زندگی ّ بدتر از مردن شده عادت سردرد دارم بس که بیمارست افکارم دندان شعرم درد دارد از عصب تا چشم فریاد دارد بغض سخت در گلو مانده گل کرده بر تاک دلم گلبوته های خشم من عاشقت بودم ولی تو فارغ از ماندن من را رها کردی و گفتی که پشیمانی دلبسته ی عشقت شدم وابسته ات بودم افتادم از چشمان خود آیا نمیدانی تب دارم و از چشم من مهتاب میریزد تب دارم و رعشه به دستان قلم افتاد لعنت به من که عاشقانه دوستت دارم میخواهمت تا پای جانم هر چه بادا باد روزم شبیه شب شده در لحظه های پوچ قلب قلم درگیرشد با بغض و آه و درد تنها میان پرسه ها در کوچه و بازار بر روی دیواری نوشتم عشق من برگرد @golchine_sher
هر جا دلت گرفت کمی محتــــشم بخوان هی در میان گریه بگو: جان...بگو حسیــــــن @golchine_sher
دوباره عهد میکنی که نشکنی دل مرا چه وعده‌ها که میدهی، به رغم ناتوانی‌ات! @golchine_sher
دردم به جان رسید و طبیبم پدید نیست! دارو فروش خسته دلان را دکان کجاست؟ @golchine_sher
در قفلِ فروبسته غم های دل خویش آن کهنه کلیدیم،که دَندانه نداریم..!! @golchine_sher
کاش حالا که رسیده‌است به‌ یلدا، پاییز این دل خستهٔ ما نیز به سامان برسد...! @golchine_sher
دو قدم مانده که پاییز به یغما برود این همه رنگ قشنگ از کف دنیا برود آخرین جرعهٔ جام است و شبم طولانی است چه کنم این همه غم از دل تنها برود دل پر حسرتی از این همه یلدا دارم کاش یک بار بیایی تو و غم‌ها برود راه برگشتنی ای ماه به مردابت نیست مثل رودی که بنا نیست به دریا برود دل من بود که در گوشهٔ تنهایی سوخت هر کسی شرم ندارد به تماشا برود عاشقی کردنمان دردسری بیش نبود عشق ای کاش که از دهکدهٔ ما برود هر که معشوقه برانگیخت گوارایش باد دل تنها به چه شوقی پی یلدا برود @golchine_sher
درخت خشکم و هم صحبت کبوترها توهم که خستگی ات رفت می پری از من... @golchine_sher
قصه ی شب های هجران نیست اینجا گفتنی روز محشر این سر طومار وا خواهیم کرد... @golchine_sher
تا که نامت بر زبان آمد زبان آتش گرفت سوختم، چندان که مغز استخوان آتش گرفت حیدر آمد، خاک همچون باد، گرم گریه شد خواست تا غسلت دهد، آب روان آتش گرفت هان چه می‌پرسی چه پیش آمد؟ زمین را آب برد بادبانِ کشتی پیغمبران آتش گرفت یک طرف ماهِ مرا ابرِ سیاهِ فتنه کشت یک طرف از درد غربت، کهکشان آتش گرفت رفت سمت آسمان روحت، زمین از شرم سوخت در زمین جسم تو گم شد، آسمان آتش گرفت @golchine_sher