eitaa logo
گلچین گلستان ایتا
94 دنبال‌کننده
27.1هزار عکس
12.7هزار ویدیو
706 فایل
معرفی کانالهای خوب شبکه ایتا
مشاهده در ایتا
دانلود
خلاصه‌ی آرامش • حرف زدن کمتر، عمل بیشتر • حرص کمتر، بخشش بیشتر • نگرانی کمتر، خواب بیشتر • رانندگی کمتر، پیاده روی بیشتر • عصبانیت کمتر، خنده بیشتر 💜
‍‌اگر نمی توانی مدادی باشی که خوشبختی یک نفر را بنویسد پس حداقل سعی کن پاک کن باشی که غم کسی را پاک کند ‍‌💜
کمک کردن به یک انسان ممکن است تمام دنیا راتغییر ندهد... اما میتواند دنیا را برای یک انسان تغییر بدهد، بیاییم دستی را بگیریم و دلی را شاد کنیم. •✾࿐༅🍃❀🌸❀🍃༅࿐✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💎بیست نکته کلیدی؛ 1.خوشبختی خانه در خدا پرستی است. 2.عزت خانه در دوستی است. 3.ثروت خانه در شادی است. 4.زیبایی خانه در پاکیزگی است. ۵.پاکی خانه در تقوا است. ۶.نیاز خانه در معنویات است. 7.استحکام خانه در تربیت است. ٨.گرمی خانه در محبت است. 9.صفای خانه درمحبت است. 10.پیشرفت خانه در قناعت است. 11.لذت خانه در سازگاری است. 12.سعادت خانه در امنیت است. 13.روشنایی خانه در آرامش است. 14.رفاه خانه در حرمت و تفاهم است. 15.ارزش خانه در اعتماد و اطمینان است. 16.سلامتی خانه در نظافت و پاکیزگی است. 17.صفت خانه در انصاف و گذشت است. 18.شرافت خانه در لقمه حلال است. 19.زینت خانه در ساده بودن است. 20.آسایش خانه در انجام وظیفه است. •✾࿐༅🍃❀🌸❀🍃༅࿐✾
زندگی تفسیر سه کلمه است: خندیدن، بخشیدن، فراموش کردن پس تا میتوانی بخند، ببخش، فراموش کن🌸🍃 •✾࿐༅🍃❀🌸❀🍃༅࿐✾
از حکیمی پرسیدند: چرا از کسی که اذیتت می کند انتقام نمی گیری؟ با خنده جواب داد: آیا حکیمانه است سگی را که گازت گرفته را گاز بگیری میان پرواز تا پرتاب تفاوت از زمین تا آسمان است پرواز که کنی، آنجا میرسی که خودت می خواهی پرتابت که کنند ، آنجا می روی که آنان می خواهند پس پرواز را بیاموز...! پرنده ای که "پرواز" بلد نیست، به " قفس" میگوید... تـــــقديــر 👌🏻
"قلمت را بردار" بنویس از همه ی خوبےها "زندگی" "عشق" "امید" و هر آن چه بر روےزمین زیباست گل مریم گل رز روی کاغذ بنویس: " زندگی با همه تلخےها زیباست
ﻗﻠﺐ ♥️ ﻣﻬﻤﺎﻧﺨﺎﻧﻪ ﻧﻴﺴﺖ ﮐﻪ ﺁﺩﻡ‌ﻫﺎ ﺑﻴﺎﻳﻨﺪ، ﺩﻭ ﺳﻪ ﺳﺎﻋﺖ ﻳﺎ ﺩﻭ ﺳﻪ ﺭﻭﺯ ﺗﻮی ﺁﻥ ﺑﻤﺎﻧﻨﺪ ﻭ ﺑﻌﺪ ﺑﺮﻭﻧﺪ ! ﻗﻠﺐ ♥️ ﻻﻧﻪ‌ی ﮔﻨﺠﺸﮏ ﻧﻴﺴﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺑﻬﺎﺭ ﺳﺎﺧﺘﻪ ﺑﺸﻮﺩ ﻭ ﺩﺭ ﭘﺎﻳﻴﺰ ﺑﺎﺩ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺧﻮﺩﺵ ﺑﺒﺮﺩ ! ﻗﻠﺐ ♥️ ﺭﺍﺳﺘﺶ نمی ﺩﺍﻧﻢ ﭼﻴﺴﺖ ؟!!! ﺍﻣﺎ ﺍﻳﻦ ﺭﺍ میﺩﺍﻧﻢ ﮐﻪ ﻓﻘﻂ ﺟﺎی ﺁﺩﻣﻬﺎی خیلی ﺧﻮﺏ ﺍﺳﺖ ... 🔻 از کتاب "یک عاشقانه آرام" ✍ نادر ابراهیمی
آدم.ها فکر می کنند ؛ اگر یک بار دیگر متولد شوند ، جور دیگری زندگی می کنند... شاد و خوشبخت و کم اشتباه خواهند بود... فکر می‌کنند می توانند همه چیز را از نو بسازند ، محکم و بی نقص اما حقیقت ندارد... اگر ما جسارت طور دیگری زندگی کردن را داشتیم ، اگر قدرت تغییر کردن را داشتیم ، اگر آدمِ ساختن بودیم، از همین جای زندگیمان به بعد را مى ساختيم... ✍ آنتوان دو سنت اگزوپری
. ✨ الهی؛ خواندی، تاخیر کردم. ✨ فرمودی، تقصیر کردم. ✨ عمر خود بر باد کردم و بر تن خود ✨بیداد کردم. ✨ اگر گوییم ثنای تو گوییم. ✨ اگر جوییم رضای تو جوییم. ✨ الهی! گفتی کریمم، ✨ امید بدان تمام است. ✨ تا کرم تو در میان است، ✨ نا امیدی حرام است. ✨ آمین 🙏🌸
. 📜 هارون و صیاد زیرک و زبان‌باز! 🌴 آورده اند که خلیفه هارون الرشید در یکی از اعیاد رسمی با زبیده زوجه خود نشسته و مشغول بازي شطرنج بودند. بهلول بر آنها وارد شد او هم نشست و به تماشاي آنها مشغول شد. 🌴 در آن حال صیادي زمین ادب را بوسه داد و ماهی بسیار فربه قشنگی را به هارون عرضه کرد. هارون در آن روز سر خوش بود امر نمود تا چهار هزار درهم به صیاد انعام بدهند. 🌴 زبیده به عمل هـارون اعتراض نمود و گفت : این مبلغ براي صیادي زیاد است به جهت اینکه تو باید هرروز به افراد لشگري و کشوري انعام بدهی و چنانکه تو به آنها از این مبلغ کمتر بدهی خواهند گفت که ما به قـدر صـیادي هـم نبودیم و اگر زیاد بدهی خزانه تو به اندك مدتی تهی خواهد شد. 🌴 هارون سخن زبیده را پسندیده و گفت: الحال چه کنم ؟ گفت: صـیاد را صـدا کـن واز او سـوال کن ایـن ماهی نر است یا ماده ؟ اگر گفت نر است بگو پسند ما نیست و اگر گفت ماده است باز هم بگـو پـسند مـا نیست و او مجبور می شود ماهی را پس ببرد وانعام را بگذارد. 🌴 بهلول به هارون گفت : فریب این زن را نخور و مزاحم صیاد نشو. ولی هارون قبول ننمود. صیاد را صدا زد و به او گفت : ماهی نراست یا ماده ؟ 🌴 صیاد باز زمین ادب بوسید و عرض نمود این ماهی نه نراست نه ماده بلکه خنثی است. هارون از این جواب صیاد خوشش آمد و امرنمود تا چهار هزار درهم دیگر هم به او انعام بدهند. 🌴 صـیاد پول ها را گرفته ، در بندي ریخت و موقعی که از پله هاي قصر پایین می رفت یک درهم از پول ها به زمـین افتاد. 🌴 صیاد خم شد و پول را برداشت. زبیده به هارون گفت: این مرد چه اندازه پست همت است که از یک درهم هم نمی گذرد. 🌴 هارون هم از پـست فطرتـی صـیاد بدش آمد و او را صدا زد و باز بهلول گفت مزاحم او نشوید. 🌴 هـارون قبـول نکرد و صـیاد را صـدا زد و گفت : چقدر پست فطرتی که حاضر نیستی حتی یک درهم از این پول ها قسمت غلامان من شود. 🌴 صیاد باز زمین ادب بوسه زد و عرض کرد: من پست فطرت نیستم بلکه نمـک شناسـم و از ایـن جهـت پول را برداشتم که دیدم یک طرف این پول آیات قرآن و سمت دیگر آن اسـم خلیفـه اسـت و چنانچـه روي زمین بماند شاید پا به آن نهند و این از ادب به دور است. 🌴 خلیفه باز از سخن صیاد خوشش آمد و امر نمود چهار هزار درهم دیگرهم به صیاد انعام دادند. 🌴 سپس هـارون رو به بهلول کرد و گفت : من از تو دیوانه ترم به جهت اینکه سه دفعه مرا مانع شدي من حرف تو را قبـول ننمـودم و حـرف همسرم را به کار بستم و این همه متضرر شدم. @avayeqoqnus
حالِ خوبتان را، نه از کسی طلب کنید، نه برایش به این و آن رو بزنید، و نه حتی منتظرِ معجزه باشید... قدری "تلاش" کافی‌ست، برای داشتَنَش! این خود شمایید که می‌توانید، روحِتان را، مملو از عشق و آرامش کنید... 🌻🌱
. 📗 مهمانی به نام خدا پیرزن با تقوایی در خواب خدا را دید و به او گفت: خدایا، من خیلی تنها هستم، آیا مهمان خانه من می شوی؟ خدا قبول کرد و به او گفت که فردا به دیدنش خواهد آمد. پیرزن از خواب بیدار شد، با عجله شروع به جارو کردن خانه کرد. رفت و چند نان تازه خرید و خوشمزه ترین غذایی را که بلد بود، پخت. سپس نشست و منتظر ماند. چند دقیقه بعد در خانه به صدا در آمد. پیرزن با عجله به طرف در رفت و آن را باز کرد. پشت در پیرمرد فقیری بود. پیرمرد از او خواست تا غذایی به او بدهد. پیرزن با عصبانیت سر فقیر داد زد و در را بست. نیم ساعت بعد باز در خانه به صدا درآمد. پیرزن دوباره در را باز کرد. این بار کودکی که از سرما می لرزید از او خواست تا از سرما پناهش دهد. پیرزن با ناراحتی در را بست و غرغرکنان به خانه برگشت. نزدیک غروب بار دیگر در خانه به صدا درآمد. این بار پیرزن مطمئن بود که خدا آمده، پس با عجله به سوی در دوید. در را باز کرد ولی این بار نیز زن فقیری پشت در بود. زن از او کمی پول خواست تا برای کودکان گرسنه اش غذایی بخرد. پیرزن که خیلی عصبانی شده بود، با داد و فریاد، زن فقیر را دور کرد. شب شد ولی خدا نیامد. پیرزن ناامید شد و رفت که بخوابد و در خواب بار دیگر خدا را دید. پیرزن با ناراحتی به خـدا گفت: خدایـا، مگر تو قول نداده بودی که امـروز به دیـدنم مـی آیی؟ خدا جواب داد: بله، ولی من سه بار به خانه ات آمدم و تو هر سه بار در را به رویم بستی!
حس خوب🥰
🌼از بزرگی پرسیدند؛ بهترین دین کدام است؟ کمی درنگ کرد لبخندی زد آنگاه گفت: 🌼بهترین دین آن است که از تو آدم بهتری بسازد ... دینی که این کار را برای شما بکند بهترین دین است.