eitaa logo
گلچین گلستان ایتا
81 دنبال‌کننده
27.4هزار عکس
12.8هزار ویدیو
707 فایل
معرفی کانالهای خوب شبکه ایتا
مشاهده در ایتا
دانلود
داستان این هفته: وقتی قوم عاد به دلیل گناهانشان عذاب شدند، خداوند سرزمینشان را به قوم ثمود داد اما انها نیز مثل قوم عاد در خوشگذرانی و گناه غرق شدند. انها خدا را فراموش کردند و به پرستش هفتاد نوع بت مشغول شدند😒. قوم ثمود در این سرزمین پر از نعمت کاخ های محکم 🏰 و با شکوه ساختند و میان کوه خانه هایی از سنگ تراشیدند تا از حوادث و بلا ها در امان باشند.🙃 خداوند که از اقوام خود انان بود بر انان مبعوث کرد . حضرت صالح علیه السلام انها را به پرستش خدا دعوت کرد اما انها قبول نکردند و به او تهمت های فراوان زدند.😞 صالح پیامبر سالهای زیادی را برای نجات قومش تلاش کرد اما نتیجه چندانی ندید.😕 در اخر قرار شد حضرت صالح از بت ها چیزی بخواهد و اگر انها بتوانند درخواست او را اجابت کنند او از میان قوم انها برود و اگر مردم از خدای صالح چیزی خواستند و او اجابت کرد مردم به او ایمان بیاورند.😊 در روز و ساعت تعیین شده بت پرستان به بیرون شهر کنار بت ها رفتند و خوراکی ها و نوشیدنی🥤 های خود را به عنوان تبرک به بت ها نهادند سپس ان خوراکی ها را خوردند و نوشیدند و به بت ها به راز و نیاز و التماس پرداختند.🙃 بعد به صالح علیه السلام گفتند: انچه تقاضا داری از بت ها بخواه! صالح علیه السلام تقاضایش را از بت بزرگ خواست اما بت جوابی نداد. بت های دیگر هم جواب صالح علیه السلام را ندادند. با وجود التماس و اصرار بت پرستان به بت ها انها کاری نکردند.😀 این بار صالح علیه السلام از مردم خواست تا خواسته خود را به بت ها بگویند. هفتاد نفر از بزرگان قوم ثمود گفتند: ای صالح! ما تقاضای خود را به تو میگوییم ، اگر پروردگار تو تقاضای ما را بر اورده کرد تو را به پیامبری می پذیریم و از تو پیروی میکنیم و با همه شهر با تو بیعت میکنیم 😊، از خدا بخواه تا در همین لحظه شتر 🐪سرخ رنگی که پر رنگ و پشم است و بچه ایی ده ماه در شکم دارد از کوه بیرون اورد. با دعای صالح علیه السلام کوه شکافته شد و ناگهان شتری ماده از ان بیرون امد و برزمین ایستاد 😍بت پرستان از این معجزه حیرت زده شدند و از صالح علیه السلام خواستند اگر خدایش قدرت دارد بچه شتر را نیز به دنیا بیاورد ، چیزی نگذشت که بچه شتر هم بدنیا امد.🤩 ان هفتاد نفر ایمان اوردند و همراه صالح به سمت قوم ثمود حرکت کردند اما هنوز به قوم نرسیده بودند که شصت و چهار نفر از انها گفتند : انچه دیدیم سحر و جادو و دروغ بود .😏 قرار شد یک روز شتر از اب بنوشد و روز دیگر اب برای قوم ثمود باشد ، شتر هم یک روز اب میخورد و روز دیگر از خوردن اب باز می ایستاد‌. این ماجرا عده زیادی را به خود جلب کرد انها این کار را نشانه ایی از قدرت خدای صالح میدانستند.😊 اما این کار اشراف را به وحشت انداخت انها تصمیم گرفتند شتر 🐪را بکشند، حضرت صالح به انها فرمود : ای قوم! چرا پیش از توبه ، برای رسیدن به عذابی که خداوند برای شما وعده داده، عجله میکنید...!‼️ انها عاقبت شتر صالح را کشتند و خداوند انها را عذاب کرد و از بین برد فقط صالح و پیروانش جان سالم به در بردند اما این پایان عذاب انها نبود.😞 صالح از میان انها غایب شد و سالها پس از غیبت به میان قومش بازگشت او بعد از سالها غیبت چهره اش تغییر کرد پیروانش او را نشناختند به همین دلیل گروهی او را تکذیب کردند😒 ،گروهی تردید داشتند و قبول نکردند او پیامبر است🙁 و فقط گروه سوم بر دین خود ثابت قدم مانند. 😇 امام صادق علیه السلام میفرماید: مَثل حضرت مهدی عج 🌟در هنگام ظهور ، مَثل حَضرت صالح علیه السلام است، یعنی مردم سه دسته میشوند: گروهی قبول نمیکنند،گروهی دچار شک و تردید میشوند و گروهی هم ایشان را میپذیرند 📚 قصه های ادم تا خاتم، ص ۱۷۳ شیخ صدوق کمال دین ، ج ۱، ص ۲۷۳ @abbas88
داستان این هفته: السلام حضرت شعیب علیه السلام 🌟پیامبر قوم مَدیَن بود.مردی خوش اخلاق و مهربان که با قومش نرم و شیوا سخن میگفت.💚 و به همین دلیل به خطیب النبیا معروف شد.😇 مَدیَن شهری از نواحی شام بود و بر سر راه کاروان های بازرگانی قرار داشت ، برای همین قوم مَدَین به تجارت و بازرگانی مشغول بودند. انها ثروت خود را راه کم فروشی بدست اورده بودند، ظلم و ستم میکردند و به خدا ایمان نداشتند. 😞 خداوند شعیب علیه السلام🌟 را از میان انها انتخاب کرد و برای هدایت به سویشان فرستاد. شعیب مهربان انها را به پرستش خدا و دوری از ظلم و ستم و کم فروشی دعوت کرد. 🌻 حضرت شعیب قومش را از عذاب الهی با خبر ساخت و قوم مَدیَن به نبی خدا گفتند: ای شعیب! بسیاری از چیز هایی که میگویی نمیفهمیم و ما تو را ضعیف میبینیم و اگر به خاطر قبیله کوچکت نبود تو را میکشتیم و تو در برابر ما قدرتی نداری😒. انها بر سر راه کسانی که نزد شعیب علیه السلام می امدند مینشستند و انها را ازار میدادند.😔 اما تلاش شعیب علیه السلام برای هدایت انها نتیجه نداشت ، پیامبر مهربان نگران انها بود اما فقط تعداد کمی به او ایمان اوردند.🙁 شعیب علیه السلام به انان گفت: شما به دو دسته تقسیم شده اید : یک دسته به خدا ایمان اورده اید و دعوت مرا پذیرفته اید و دسته دوم دعوتم را تکذیب کرده اید و من این مسئله را نزد خدای سبحان میبرم تا او در میان من و شما داوری کند!‼️ مردم سخن حضرت شعیب را به تمسخر گرفتند و گفتند: ایا نمازت باعث شد که ما را از پرستش بت هایی که پدرانمان میپرستیدند و از تصرف اموال ان طور که دلمان میخواهد ، ممنوع کنی؟ تو که انسان بردبار و دانایی بودی چرا این کار را کردی😟 اما در همین حال هم شعیب علیه السلام نگران قوم خود بود، و به انها میگفت: ای مردم! اختلافی که بین من و شماست باعث نشود که شما بر بت پرستی پافشاری کنید ، چون ان بلایی که بر سر قوم نوح و صالح علیه السلام امد، بر سر شما هم می اید ، از سرنوشت انها عبرت بگیرید تا بلایی که بر سر انها امد بر سر شما نیاید .‼️ از خدا بخواهید تا گناهانتان در گذرد ، زیر پروردگار توبه کننده گان را دوست دارد‌😊 شعیب علیه السلام قوم خود را به سوی خدا خواند تا اینکه پیر شد و استخوان هایش باریک شد . مدتی از قوم خود غایب شد تا اینکه به دستور خداوند نزد انها برگشت 😊 قومش گفتند: وقتی پیر بودی سخنت را باور نداشتیم،امروز که جوانی چطور باور کنیم!.🙃 انها همچنان در کفر خود باقی ماندند و حضرت شعیب و پیروانش را ازار دادند تا اینکه شعیب و یارانش از شهر بیرون رفتند و به دستور خدا زلزله و رعد و برق شدیدی⚡️ شهر را گرفت و اهل شهر نابود شدند.😞 🌟پیام اخلاقی داستان این هفته: همان طور که گفتیم حضرت شعیب علیه السلام قوم خود را به سوی خدا دعوت کرد تا اینکه عمرش طولانی شد و از چشم انها غایب شد ، بعد به صورت جوانی به سوی انها برگشت، 🌟 هم با وجود عمر طولانی به صورت جوانی ظاهر میشود که کمتر از چهل سال دارد.💚 @montazer_koocholo