❤️ بابالحوائج دشمنان
یکی از دشمنان حضرت در راه مسجد و داخل مسجد به حضرت کاظم دشنام میداد. یاران تحمل این بیادبیها را نداشتند و میخواستند این دشمن رو از سر راه بردارند.
روزی امام کاظم سوار بر مرکب خود شدند و به مزرعه مرد دشنام دهنده رفتند. مرد باز هم اهانت کرد و امام مقابل مرد قرار گرفت و از کار و کاسبی او پرسید. مرد از ضرری که کرده گفت و امام چند برابر سود مرد رو به او داد و از مزرعه خارج شد.
روزهای بعد مرد در نماز امام کاظم شرکت میکرد و از دوستان حضرت شد.
📒کتاب امام کاظم/ محمدزاده
#باب_الحوائج
#بغض_قلم
و هر خوابی که بدیدی هم چون صبحصادق راست آمدی
و خلوت و عزلت از مردم دوست داشتی
چنان که وی را هیچ خوشتر از آن نیامدی
که تنها نشستی و با مردم نیامیختی.
هر سال یک ماه از مکه بیرون آمدی
و در غار حرا خلوت ساختی
و از مشغلهی خلق به کلی عزلت گرفتی
و اوقات خود را به عبادت و طاعت حق
مستغرق کردی و بفرمودی تا درویشان
که آنجا میرسیدندی، طعام دادندی
و تیمار داشتندی و تعهد کردی.
و چون یک ماه آنجا خلوت برآوردی،
باز مکه آمدی. و چون به مکه بازآمدی،
اول هفتبار طواف خانهی کعبه بکردی
و بعد از آن به خانهی خود رفتی.
و هم بدین حال میبود و هر سال این وظیفه نگاه میداشت تا آن سال درآمد!
📒 کتاب قاف/ یاسین حجازی
#مبعث
#کتابخوانی
#بغض_قلم
🌸 فُطرس شویم!
وقتی حضرت امام حسین متولد شد،
حق تعالی جبرئیل را امر فرمود که نازل شود
با هزار ملک برای آنکه تهنیت گوید حضرت رسول را از جانب خداوند و از جانب خود.
وقتی جبرئیل نازل شد در جزیرهیی از جزیرههای دریا، به ملکی گذشت که او را فُطرس میگفتند و از حاملان عرش الهی بود. زمانی، حقتعالی او را امری فرموده و او کندی کرده بود، پس حق تعالی بالش را درهم شکسته و او را در آن جزیره انداخته بود.
پس فطرس هفتصد سال در آن جا عبادت کرد تا روزی که حضرت امام حسین متولد شد.
و به روایتی دیگر، حقتعالی او را مُخیر گردانید میان عذاب دنیا و آخرت، او عذاب دنیا را اختیار کرد؛ پس حقتعالی او را معلق گردانید به مژگانهای هر دو چشم در آن جزیزه و هیچ حیوانی در آن جا عبور نمیکرد و پیوسته از زیر او دود بدبویی بلند میشد. 😔
وقتی دید که جبرئیل با ملائکه فرود میآیند، از جبرئیل پرسید: ارادهی کجا دارید؟ گفت:چون حقتعالی نعمتی به محمد کرامت فرموده است، مرا فرستاده که او را مبارکباد بگویم. 🌸
فطرس گفت: ای جبرئیل مرا نیز با خود ببر، شاید که آن حضرت برای من دعا کند تا حق تعالی از من بگذرد.
پس جبرئیل او را با خود برداشت و زمانی که به خدمت حضرت رسالت رسید، تهنیت و تحیت گفت و شرح حال فطرس را به عرض رسانید.
حضرت فرمود که به او بگو که خود را به این مولود مبارک بمالد و به مکان خود برگردد.
فطرس خویشتن را به امام حسین مالید، بال برآورد و این کلمات را گفت و بالا رفت، عرض کرد: یا رسولالله همانا زود باشد که این مولود را امت تو شهید کنند و او بر من، به جهت این نعمتی که از او به من رسید، مکافاتی ست که هر که او را زیارت کند، من زیارت او را به حضرت حسین برسانم
و هر که بر او سلام کند، من سلام او را برسانم
و هر که بر او صلوات بفرستد،
من صلوات او را به وی میرسانم.
و فطرس زمانی که به آسمان بالا رفت، میگفت: کیست مثل من؟ و حال آنکه من آزاد کردهی حسین بنعلی و فاطمه و محمد میباشم.
📒کتاب منتهیالامال/ شیخ عباسقمی/ ص۳۸۸ و ۳۸۹
#امام_حسین
#فطرس
#بغض_قلم
🆔 @bibliophil