و گفت: الهی مرا در مقامی مدار که گویم خلق و حق
یا
گویم من و تو
مرا درمقامی دار که در میان نباشم همه تو باشی.
#تذکرة_الاولیاء_عطار
#حکایت
یک شب بر تخت خفته بود. نیمشب سقف خانه بجنبید؛چنان که کسی بر بام میرود،
آواز داد که: کیست؟
گفت: آشناست.اُشتری گم کردهام بر این بام طلب میکنم.
گفت: ای جاهل! اشتر بر بام میجویی؟!
گفت: ای غافل! تو خدای را در جامهی اطلس، خفته بر تخت زرین میطلبی؟
#تذکرة_الاولیاء_عطار
#حکایت
نقلست که مردی آمد و گفت: خواهم که خرقه پوشم شیخ گفت: ما را مسالهای است اگر آنرا جواب دهی شایسته خرقه باشی
گفت: اگر مرد چادر زنی در سر گیرد زن شود؟
گفت: نه
گفت: اگر زنی جامهی مردی هم درپوشد هرگز مرد شود؟
گفت: نه
گفت: تو نیز اگر در این راه مرد نهای بدین مرقع پوشیدن مرد نگردی.
#تذکرة_الاولیاء_عطار
#حکایت
مرقع: خرقه