هدایت شده از ملانصرالدین👳♂️
📚#حکایت_های_بهلول_دانا
آورده اند که یکی از مستخدمین خلیفه هارون الرشید ماست خورده و مقداری از آن در ریشش ریخته بود .
بهلول از او سوال نمود چه خورده ای ؟
مستخدم برای تمسخر گفت:
کبوتر خورده ام .
بهلول جواب داد قبل از آنکه بگویی من دانسته بودم و مستخدم پرسید از کجا میدانستی ؟ بهلول گفت:
فضله اش بر ریشت نمودار است.
👳♂️ @mollanasreddin 👳♂️
#حکایت_های_بهلول_دانا
روزی بهلول، پیش خلیفه " هارون الرشید " نشسته بود . جمع زیادی از بزرگان خدمت خلیفه بودند .
طبق معمول ، خلیفه هوس کرد سر به سر بهلول بگذارد. در این هنگام صدای شیهه اسبی از اصطبل خلیفه بلند شد.
خلیفه به مسخره به بهلول گفت: برو ببین این حیوان چه می گوید ، گویا با تو کار دارد.
بهلول رفت و بر گشت و گفت:این حیوان می گوید: مرد حسابی حیف از تو نیست با این" خر ها " نشسته ای. زودتر از این مجلس بیرون برو. ممکن است که : " خریت " آنها در تو اثر کند.
#داستانهای_آموزنده
•✾📚