eitaa logo
گلچین گلستان ایتا
94 دنبال‌کننده
26.8هزار عکس
12.5هزار ویدیو
706 فایل
معرفی کانالهای خوب شبکه ایتا
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎵 تصنیف : #تمنّا 🎤خواننده : #عبدالحسین_مختاباد 🎶 مایه : #بیات_اصفهان 📝 شعر : #شیخ_بهایی ✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺 🍃🍂🌺🍃🍂🌺 🍂🌺🍂 🌺 تاکی به تمنای وصال تو یگانه اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه خواهد به سر آید، شب هجران تو یانه؟ ای تیر غمت را دل عشاق نشانه جمعی به تو مشغول و تو غایب ز میانه بلبل به چمن زان گل رخسار نشان دید پروانه در آتش شد و اسرار عیان دید عارف صفت روی تو در پیر و جوان دید یعنی همه جا عکس رخ یار توان دید دیوانه منم من که روم خانه به خانه هر در که زنم صاحب آن خانه تویی تو هر جا که روم پرتو کاشانه تویی تو در میکده و دیر که جانانه تویی تو مقصود من از کعبه و بتخانه تویی تو مقصود تویی کعبه و بتخانه بهانه هر کس به زبانی صفت حمد تو گوید بلبل به غزلخوانی و قمری به ترانه #شیخ_بهایی 🌺 🍂🌺🍂 🍃🍂🌺🍃🍂🌺 ✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺 🆔 @shervamusiqiirani
من خدا را در قلب كسانی دیدم كه بی هیچ توقعی مهربانند .💕
تا کی به تمنای وصال تو یگانه اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه خواهد به سر آید، شب هجران تو یا نه؟ ای تیر غمت را دل عشاق نشانه جمعی به تو مشغول و تو غایب ز میانه رفتم به در صومعهٔ عابد و زاهد دیدم همه را پیش رخت راکع و ساجد در میکده رهبانم و در صومعه عابد گه معتکف دیرم و گه ساکن مسجد یعنی که تو را می‌طلبم خانه به خانه روزی که برفتند حریفان پی هر کار زاهد سوی مسجد شد و من جانب خمار من یار طلب کردم و او جلوه‌گه یار حاجی به ره کعبه و من طالب دیدار او خانه همی‌جوید و من صاحب خانه هر در که زنم صاحب آن خانه تویی تو هرجا که روم پرتو کاشانه تویی تو در میکده و دیر که جانانه تویی تو مقصود من از کعبه و بتخانه تویی تو مقصود تویی کعبه و بتخانه بهانه بلبل به چمن زان گل رخسار نشان دید پروانه در آتش شد و اسرار عیان دید عارف صفت روی تو در پیر و جوان دید یعنی همه جا عکس رخ یار توان دید دیوانه منم من که روم خانه به خانه عاقل به قوانین خرد راه تو پوید دیوانه برون از همه آیین تو جوید تا غنچهٔ بشکفتهٔ این باغ که بوید هرکس به زبانی صفت حمد تو گوید بلبل به غزلخوانی و قمری به ترانه بیچاره بهائی که دلش زار غم توست هرچند که عاصی است ز خیل خدم توست امید وی از عاطفت دم به دم توست تقصیر «خیالی» به امید کرم توست یعنی که گنه را به از این نیست بهانه
من خدا را در قلب کسانی دیدم که بی هیچ توقعی، مهربانند ...  
من خدا را در قلب کسانی دیدم که بی هیچ توقعی، مهربانند ...
📚 درویشی به در خانه خواجه اصفهانی رفت. به او گفت آدم پدر من و تو است و حوا نیز مادر ماست. پس ما با هم برادریم، تو اینهمه ثروت داری و من میخواهم که تو برادرانه سهم مرا بدهی. خواجه به غلام خود گفت: :یک فلوس (سکه سیاه) به او بده." درویش گفت: "ای خواجه چرا در تقسیم، برابری را رعایت نمیکنی؟" خواجه گفت: "ساکت باش که اگر برادرانت با خبر شوند همین قدر هم به تو نمیرسد." 😀 🔸برگرفته از کشکول شیخ بهایی
سه رباعی از شیخ بهایی ای عقل خجل ز جهل و نادانی ما در هم شده خلقی ز پریشانی ما بت در بغل و سجده به پیشانی ما کافر زده خنده بر مسلمانی ما 🌹🌹🌹 حاجی به طواف کعبه اندر تک‌و‌پوست وز سعی و طواف هر چه کرده‌ست، نکوست تقصیر وی آن است که آرد دگری قربان سازد به جای خود در رهِ دوست 🌹🌹🌹 آن کس که بَدَم گفت، بدی سیرت اوست وان کس که مرا گفت نکو، خود نیکوست حال متکلّم از کلامش پیداست از کوزه همان برون تراود که در اوست 🌹🌹🌹 دیوان شیخ بهایی، با مقدمه‌ی استاد سعید نفیسی، چاپ سوم، نگارستان کتاب، ۱۳۸۷، ص ۱۷۱- ۱۷۳.
. 📜 در نکوهش سخن چینی مردی به اندیشمندی گفت: "فلان شخص، دیروز از تو بدگویی می کرد." اندیشمند گفت: "از چیزی سخن گفتی که او از رودررو گفتن آن به من شرم داشت." 🔻 برگرفته از "کشکول" شیخ بهایی
. در میکده دوش، زاهدی دیدم مست تسبیح به گردن و صُراحی در دست گفتم: ز چه در میکده جا کردی؟ گفت: از میکده هم به سوی حق راهی هست 🍀
کتاب 📚📚📚 بیتی از شیخ بهایی انیس کنج تنهایی، کتاب است فروغ صبح دانایی، کتاب است دو قدم مانده به گل، ص ۱۰.
‏آن کس که بدم گفت، بدی سیرتِ اوست ‏وان کس که مرا گفت نکو، خود نیکوست ‏حالِ متکلّم از کلامش پیداست ‏از کوزه همان برون تراود که در اوست ‏⁧
📚 درویشی به در خانه خواجه اصفهانی رفت. به او گفت آدم پدر من و تو است و حوا نیز مادر ماست! پس ما با هم برادریم، تو اینهمه ثروت داری و من می‌خواهم که تو برادرانه سهم مرا بدهی! خواجه به غلام خود گفت: :یک فلوس (سکه سیاه) به او بده." درویش گفت: "ای خواجه چرا در تقسیم، برابری را رعایت نمی‌کنی؟" خواجه گفت: "ساکت باش که اگر برادرانت با خبر شوند همین قدر هم به تو نمی‌رسد." 😀 🔸برگرفته از کشکول شیخ بهایی
🍀 دانشمندی به دیدار مرد زاهد و پرهیزکاری رفت و از قول یکی از آشنایان او سخن زشتی نقل کرد. 🌻 زاهد گفت: دیر به دیدن من آمده ای و اکنون نیز که آمده ای سه گناه کرده ای: 🍀 یکی آن که مرا نسبت به برادر دینی خود بدبین ساخته ای؛ 🌻 دوم آن که دل راحت و آسوده مرا به این سخن مشغول نمودی؛ 🍀 سوم اینکه خود را در معرض تهمت سخن چینی قرار داده ای. 🔻 برگرفته از "کشکول" شیخ بهایی
یکی دیوانه‌ای را گفت: بشمار برای من، همه دیوانگان را جوابش داد: کاین کاریست مشکل شمارم، خواهی ار فرزانگان را
📜 پادشاهی به عارفی رسید؛ از او پندی خواست. عارف گفت: "هر چیزی که در آن امیدِ رستگاری است را بگیر و آنچه که در آن خطرِ هلاکت است را رها کن." 🔸 برگرفته از "کشکول" شیخ بهایی
آن حرف که از دلت غمی بگشاید در صحبتِ دل شکستگان می‌باید 🌸 هر شیشه که بشکند، ندارد قیمت جز شیشه‌ی دل که قیمتش افزاید 🌿
. بزرگی را گفتند: "هیچ ندیدم که از کسی غیبت کنی." گفت: از خود خشنود نیستم، تا به نکوهش دیگران پردازم." 🔸 برگرفته از کشکول
📚 درویشی به در خانه خواجه اصفهانی رفت. به او گفت آدم پدر من و تو است و حوا نیز مادر ماست! پس ما با هم برادریم، تو اینهمه ثروت داری و من می‌خواهم که تو برادرانه سهم مرا بدهی! خواجه به غلام خود گفت: :یک فلوس (سکه سیاه) به او بده." درویش گفت: "ای خواجه چرا در تقسیم، برابری را رعایت نمی‌کنی؟" خواجه گفت: "ساکت باش که اگر برادرانت با خبر شوند همین قدر هم به تو نمی‌رسد." 😀 🔸برگرفته از کشکول شیخ بهایی