حکایتی از بوستان سعدی🌺🌺🌺
گربه و پیرزن
یکی گربه در خانهی زال بود
که برگشته ایّام و بدحال بود
دوان شد به مهمانسرای امیر
غلامان سلطان، زدندش به تیر
چکان، خونش از استخوان میدوید
همیگفت و از هول جان میدوید:
اگر جَستم از دست این تیرزن
من و موش و ویرانهی پیرزن
نیرزد عسل، جان من، زخمِ نیش
قناعت نکوتر به دوشاب خویش
خداوند، از آن بنده خرسند نیست
که راضی به قِسمِ خداوند نیست
نکات:
زال: پیرزن. هول: ترس.
نیرزد...: ای جان من، عسل، به زخم نیش زنبور نمیارزد.
دوشاب: شیره، شیرهی انگور یا خرما.
کلیات سعدی، بوستان، باب ششم در قناعت، ص ۳۳۸.
#بوستان_سعدی
#گربه