eitaa logo
گلچین گلستان ایتا
91 دنبال‌کننده
27.4هزار عکس
12.8هزار ویدیو
707 فایل
معرفی کانالهای خوب شبکه ایتا
مشاهده در ایتا
دانلود
📖 🌴می‌گویند که دو برادر بودند پس از مرگ پدر یکی جای پدر به زرگری نشسته دیگری تا از وسوسه نفس شیطانی به دور ماند از مردم کناره گرفته و غار نشین گردید. 🐪روزی قافله‌ای از جلو غار گذشته و چون به شهر برادر می‌رفتند، برادر غارنشین غربالی پر از آب کرده به قافله سالار می‌دهد تا در شهر به برادرش برساند. 🍂منظورش این بود که از ریاضت و دوری از خلایق به این مقام رسیده که غربال سوراخ سوراخ را پر از آب می‌تواند کرد بی آنکه بریزد. 🐪چون قافله سالار به شهر و بازار محل کسب برادر می‌رسد و امانتی را می‌دهد، برادر آن را نخ بسته و از سقف دکان آویزان می‌کند و در عوض گلوله آتشی از کوره در آورده میان پنبه گذاشته و به قافله سالار می‌دهد تا آن را در جواب به برادرش بدهد. 🍃چون برادر غارنشین برادر کاسب خود را کمتر از خود نمی‌بیند عزم دیدارش کرده و به شهر و دکان وی می‌رود. در گوشه دکان چشم به برادر داشت و دید که برادر زرگرش دستبندی از طلا را روی دست زنی امتحان می‌کند،‌ دیدن این منظره همان و دگرگون شدن حالت نفسانی همان و در همین لحظه آبی که در غربال بود از سوراخ غربال رد شده و از سقف دکان به زمین می‌ریزد. ✨چون زرگر این را می‌بیند می‌گوید: «ای برادر اگر به دکان نشستی و هنگام کسب و کار و دیدن زنان آب از غربالت نریخت زاهد می‌باشی، وگرنه دور از اجتماع و عدم دسترس همه زاهد هستند!» 🌸🌸🌺🍃
9.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دوباره جمعه های بی قراری✨ دوباره اشک و آه و گریه زاری✨ اللهم عجل لولیک الفرج 🙏🌹
43.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📌به مناسب روز دختر نماهنگ دختران آفتاب منتشر شد. 🔹کاری از گروه سرود بَنات السماء 🔸با صدای حاج ابوذر رستگار 😍😍
✍امام حسن عسکری علیه السلام: تا جايى كه مى توانى تحمّل كنى دست نياز دراز مكن؛ زيرا هر روز، روزىِ تازه اى دارد. بدان كه پافشارى در درخواست، هيبت آدمى را مى بَرد، و رنج و سختى به بار مى آورد؛ پس، صبر كن تا خداوند دَرى به رويت بگشايد كه براحتى از آن وارد شوى؛ كه چه نزديك است احسان، به آدم اندوهناك، و امنيت، به آدم فرارى وحشتزده؛ چه بسا كه دگرگونى و گرفتاريها، نوعى تنبيه خداوند باشد و بهره ها مرحله دارند؛ پس، براى چيدن ميوه هاى نارس شتاب مكن، كه به موقع آنها را خواهى چيد. بدان، آن كه تو را تدبير مى كند، بهتر مى داند كه چه وقت، بيشتر مناسب حال توست، پس در همه كارهايت به انتخاب او اعتماد كن، تا حال و روزت سامان گيرد. 📚ميزان الحكمه جلد5 صفحه 167
✨حَسْبُنَا اللَّهُ وَنِعْمَ الْوَكِيلُ ﴿۱۷۳﴾ ✨خدا ما را بس است و ✨نيكو حمايتگرى است (۱۷۳) 📚 سوره مبارکه آل عمران ✍ بخشی از آیه ۱۷۳
💪 ✴️•⇦ امروزه، تبلیغات باعث شده فکر کنیم تنها لبنیات ↫ منبع کلسیم می باشد. 🔶↫ در صورتی که منابع خوب دیگری مانند: 🔸پودر سنجد (استفاده به صورت سویق سنجد تاثیر بیشتری دارد.) 🔸بادام درختی 🔸تخم شربتی 🔸انجیر 🔸و .... درصد کلسیم بسیار بیشتری نسبت به لبنیات دارند . 🔅↫تذکر: پوکی استخوان از سنین پایین شکل می گیرد و در سنین بالاتر خودش را نشان می دهد.
🔰 در خانه یکی از دوستانش که از بزرگان نیشابور بود، میهمان بود. از هشتی ورودی خانه، صدای او را می‌شنید که در حال نصیحت و اندرز شخصی بود. آن شخص به دوست ابوریحان می‌گفت: « نقشی بر دکان خود افزون کنم و گلدانی خوشبوتر از پیش در پیشگاهش بگذارم بلکه عشقم از آن گذرد و به زندگیم باز آید.» دوست ابوریحان او را می‌کرد که: «عمر کوتاهست و عقل تعلل را درست نمی‌داند. آن زن اگر تو را می‌خواست حتما پس از سال‌ها باز می‌گشت. پس یقین دان در گروی مردی دیگر دارد و تو باید به فکر خویش باشی.» سه روز بعد ابوریحان در حال خداحافظی با دوست خود بود که خبر آوردند: «کسی را که نصیحتش نمودید بر افتاده و در این چند روز هیچ نخورده است.» میزبان ابوریحان قصد دیدار آن مرد کرد. ابوریحان دستش را گرفت و گفت: « را که بر گرمای دمیده و مرگ را به بالینش فرستاده دوباره روان مکن.» میزبان سر خم نمود. این بار ابوریحان به دیدار آن مرد رفت و چنان به او بخشید که او از جای برخواست و آب نوشید. گویند چند روز دیگر هم ابوریحان در نیشابور بماند و روزی که آن شهر را ترک می‌کرد آن مرد با همسر بازگشته‌اش اشک‌ریزان وی را بدرقه می‌کردند. داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
🔴   مردی در حال نشاط و خوشحالى خدمت امام جواد (علیه السلام) رسید. حضرت فرمود چه خبر است که این چنین مسرور و خوشحالى؟ آن مرد عرض کرد ای فرزند رسول خدا، از پدر شما شنیدم که مى‌ فرمود بهترین روز شادى انسان، روزى است که خداوند توفیق انجام کارهاى نیک و خیرات و احسانات به او دهد و او را در حل مشکلات برادران دینى موفق بدارد. امروز نیازمندانى از جاهاى مختلف به من مراجعه کردند و به خواست خداوند گرفتاری‌ هایشان حل شد و نیاز ده نفر از نیازمندان را برطرف کردم، بدین جهت چنین سرور و شادى به من دست داده است. حضرت فرمود به جانم سوگند که شایسته است که چنین شاد و خوشحال باشى، به شرط این که اعمالت را ضایع نکرده و نیز در آینده باطل نکنى. 📚 منبع: بحارالانوار، جلد ۶۸، صفحه ۱۵۹ ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬@tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
─ ✾࿐༅🍃🌸🍃༅࿐✾ روزی کفاشی در حال تعمیر کفشی بود، ناگهان سوزن کفاشی در انگشتش فرو رفت. از شدت درد فریادی زد و سوزن را چند متر دورتر پرت کرد. مردی حکیم که از آن مسیر عبور می‌کرد، ماجرا را دید سوزن را آورد به کفاش تحویل داد و شعری را زمزمه کرد: «درختی که پیوسته بارش خوری تحمل کن ‌آنگه که خارش خوری» حکیم به کفاش گفت: این سوزن منبع درآمد توست، این همه از آن فایده حاصل کردی یک روز که از آن دردی برایت آمد آن را دور می‌اندازی؟!  اگر از کسی رنجیدیم، خوبی‌هایی که از جانب آن شخص به ما رسیده را به یاد آوریم، آن وقت ضمن این که نمک‌ نشناس نبوده‌ایم تحمل آن رنج نیز آسان‌تر می‌شود. ─ ✾࿐༅🍃🌸🍃༅࿐✾ ─
یک نفر باید باشد تا خیالت را از رفتن روزهای بد، راحت کند. آن اندازه که وقتی نگاهت می کند و می گوید: «بی خیال! همه چیز درست می شود.» لبخند بزنی و مطمئن باشی وقتی او می گوید: «می شود» حتماً می شود؛ حتماً. 🌹
گر یک نفست ز زندگانی گذرد مگذار که جز به شادمانی گذرد هشدار که سرمایه سودای جهان عمر است چنان کش گذرانی گذرد
‍ جواب ابلهان خاموشی است! پورسینا در سفر بود. در هنگام عبور از شهری، جلوی قهوه خانه ای اسبش را بر درختی بست و مقداری کاه و یونجه جلوی اسبش ریخت و خودش هم بر روی تخت جلوی قهوه خانه نشست تا غذایی بخورد. خر سواری هم به آنجا رسید، از خرش فرود آمد و خر خود را در پهلوی اسب پورسینا بست تا در خوردن کاه شریک او شود و خودش هم آمد در کنار پورسینا نشست. شیخ گفت: خر را پهلوی اسب من نبند، چرا که خر تو از کاه و یونجه او می خورد و اسب هم به خرت لگد می زند و پایش را می شکند. خر سوار آن سخن نشنیده گرفت، به روی خودش نیاورد و مشغول خوردن شد. ناگاه اسب لگدی زد و پای خر را لنگ کرد. خر سوار گفت : اسب تو خر مرا لنگ کرد و باید خسارت دهی. شیخ ساکت شد و خود را به لال بودن زد و جواب نداد. صاحب خر، پورسینا را نزد قاضی برد و شکایت کرد. قاضی سوال کرد که چه شده؟ اما پورسینا که خود را به لال بودن زده بود ،هیچ چیز نگفت. قاضی به صاحب خر گفت : این مرد لال است...؟ روستایی گفت : این لال نیست، بلکه خود را به لال بودن زده، تا این که تاوان خر مرا ندهد، قبل از این اتفاق با من حرف می زد.... قاضی پرسید : با تو سخن گفت...؟ چه گفت؟ صاحب خر گفت: او به من گفت خر را پهلوی اسب من نبند که لگد می زند و پای خرت را می شکند.... قاضی خندید و بر دانش پورسینا آفرین گفت. قاضی به پورسینا گفت: حکمت حرف نزدنت پس چنین بود؟!!! پورسینا جوابی داد که از آن به بعد درزبان پارسی به مثل تبدیل شد "جواب ابلهان خاموشی است" امثال و حکم-علی اکبر دهخدا