فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سـ🍁ــلام
روزتون پراز خیر و برکت 💐
🗓 امروز شنبه
☀️ ۱۹ آبان ١۴٠۳ ه. ش
🌙 ۷ جمادی الاولی ١۴۴۶ ه.ق
🌲 ۹ نوامبر ٢٠٢۴ ميلادی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷دعايی زیبـا از بابا طاهر
💟ابرها به اسمان تكيه ميكنند
🌷درختان به زمين
💟و انسانها به مهربانی يكديگر....
🌷گاهي دلگرمي يك دوست
💟چنان معجزه ميكند كه
🌷انگار خدا در زمين كنار توست
💟جاودان باد سايه دوستانی كه
🌷شادی راعلتند نه شريك
💟و غم را شريكند نه دليل..
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پای انتخاب هایتان بایستید !!
آدم ها باید توی زندگیشان ،
پای خیلی چیزها بایستند ... !
پای حرف هایی که می زنند ...
قول هایی که می دهند ...
اشتباهاتی که می کنند ...
احساساتی که بروز می دهند ...
نگاه هایی که از عمق جان می کنند ...
نوازش هایی که
با سرانگشتانشان می کنند !
دوستت دارم هایی که می گویند ...
زندگی هایی که می بخشند ...
عشق هایی که نثار می کنند ...
آدم ها باید توی زندگیشان ،
پای انتخاب هایشان بایستند ...
زندگی مواجهه ی ابدی آدم هاست ،
با انتخاب هایشان ... !
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پاییز تون رنگارنگ....🍁🍂🍁🍂
Divane Hafez 255.mp3
345.9K
غزل ۲۵۵ حافظ🌹🌹🌹
یوسف گمگشته بازآید به کنعان، غم مخور
کلبهی احزان شود روزی گلستان، غم مخور
خوانش: #علیموسویگرمارودی
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
🌻🌻🌻
🌿🌻🌿
کودکی هایم اتاقی ساده بود
قصه ای، دورِ اجاقی ساده بود
شب که می شد نقش ها جان می گرفت
روی سقف ما که طاقی ساده بود
می شدم پروانه، خوابم می پرید
خواب هایم اتفاقی ساده بود
زندگی دستی پر از پوچی نبود
بازی ما جفت و طاقی ساده بود
قهر می کردم به شوق آشتی
عشق هایم اشتیاقی ساده بود
ساده بودن عادتی مشکل نبود
سختی نان بود و باقی ساده بود
#قیصر_امین_پور
حال خوب را فقط از خدا بخواهیم
❤️❤️
🌼🍃پیرمردی در دامنه کوه های دمشق هیزم جمع می کرد ودر بازار می فروخت تا ضروریات خویش را رفع کند
یک روز حضرت سلیمان (ع) پیر مرد را درحالت جمع آوری هیزم دید دلش برایش بسیار سوخت
🌼🍃تصمیم گرفت زندگی پیرمرد را تغییر دهد یک نگین قیمتی به پیرمرد داد که بفروشد تا در زندگی اش بهبود یابد
پیرمرد ازحضرت سلیمان (ع) تشکری کرد وبسوی خانه روان شد
و نگین قیمتی را به همسرش نشان داد همسرش بسیار خوشحال شد ونگین را در نمکدانی گذاشت یک ساعت بعد بکلی فراموشش شد که نگین را کجا گذاشته بود
🌼🍃زن همسایه نمک نیاز داشت به خانع آنها رفت و زن نمکدان را به او داد
اما زن همسایه که چشمش به نگین افتاد نگین را پیش خود مخفی کرد.
پیر مرد بسیار مایوس شد و از دست همسرش بسیار ناراحت و عصبانی
وخانم پیرمرد هم گریه میکرد که چرا نگین را گم کردم
🌼🍃چند روز بعد پیرمرد به طرف کوه رفت درآنجا با حضرت سلیمان (ع) روبرو شد جریان گم شدن نگین به حضرت سلیمان (ع) را گفت . حضرت
سلیمان (ع) یک نگین دیگری به او داد و گفت احتیاط کن که این را هم گم نکنی
🌼🍃پیرمرد ازحضرت سلیمان (ع) تشکری کرد و خوشحال بسوی خانه روان شد در مسیر را ه نگین را ازجیب خود بیرون کشید و بالای سنگ گذاشت و خودش چند قدم دور نشست تانگین را خوب ببیند ولذت ببرد
دراین وقت ناگهان پرنده ای نگین را در نوکش گرفت وپرید
پیرمرد هرچه که دوید وهیاهو کرد فایده نداشت
🌼🍃پیرمرد چند روز از خانه بیرون نرفت همسرش گفت برای خوراک چیزی نداریم تا کی در خانه مینشینی
پیرمرد دوباره به طرف کوه رفت هیزم را جمع آوری کرد که صدای حضرت سلیمان (ع) را شنید دید که حضرت سلیمان (ع) ایستاده است وبه حیرت بسوی او می نگرد
پیر مرد باز قصه نگین را تعریف کرد که پرنده آن را ربود. حضرت سلیمان (ع) برایش گفت میدانم که تو به من دروغ نمی گویی این نگین را از هر دو نگین قبلی گرانبهاتر است بگیر و مراقب باش که این را گم نکنی
و حتما بفروش که در حالت زندگیت تغییری آید
🌼🍃پیر مرد وعده کرد که به قیمت خوب میفروشد پشتاره خود را گرفت بسوی خانه حرکت کرد خانه پیر مرد کنار دریا بود
هنگامی به لب دریا رسید خواست که کمی نفس بگیرد ونگین را از جیب خود کشید که در آب بشوید نگین از دستش خطا رفت به دریا افتاد
هرچه که کوشش کرد و شنا کرد. چیزی بدستش نیآمد .
🌼🍃با ناراحتی و عجز تمام به خانه برگشت از ترس سلیمان (ع) به کوه نمی رفت
همسرش به او اطمینان داد صاحب نگین هر کسی که است ترا بسیار دوست دارد اگر دوباره اورا دیدی تمام قصه برایش بگو من مطمئن هستم به تو چیزی نمیگوید
پیرمرد با ترس به طرف کوه رفت هیزم را جمع آوری کرد به طرف خانه روان شد که تخت حضرت سلیمان (ع) را دید پشتاره را به زمین گذاشت دویدو گریخت .
🌼🍃حضرت سلیمان (ع) میخواست مانعش شود که فرستاده خدا جبریل امین آمد که ای سلیمان خداوند میگوید که تو کی هستی که حالت بنده مرا تغییر میدهی ومرا فراموش کرده ای ! سلیمان (ع) باسرعت به سجده رفت واز اشتباه خود مغفرت خواست
خداوند بواسطه جبرییل به حضرت سلیمان گفت که تو حال بنده مرا نتوانستی تغییر دهی حال ببین که من چطور تغییر میدهم
🌼🍃پیرمرد که به سرعت بسوی قریه روان بود با ماهی گیری روبرو شد
ماهی گیر به او گفت ای پیر مرد من امروز بسیار ماهی گرفتم بیا چند ماهی به تو بدهم
پیرمرد ماهی ها را گرفت وبرایش دعای خیر کرد وبه خانه رفت
همسر ش شکم ماهی ها را پاره کرد که در شکم یکی از ماهی ها نگین را یافت وبه شوهرش مژده داد
شوهرش با خوشحالی به او گفت توماهی را نمک بزن من به کوه میروم تا هیزم بیاورم
هنگامیکه زن پیرمرد نام نمک را شنید نگین اول به یادش آمد که در نمکدانی گذاشته بود سریع به خانه همسایه رفت وقتی که زن همسایه زن پیرمرد را دید ملتمسانه عذر خواهی کرد گفت نگینت را بگیرمن خطا کردم خواهش میکنم به شوهرم چیزی نگویی چون شخص پاک نفس است اگر خبردار شود من را از خانه بیرون خواهد کرد.
🌼🍃پیرمرد در جنگل بالای درختی رفت که شاخه خشک را قطع کند
چشمش به نگین قیمتی درآشیانه پرنده خورد .
نگین را گرفت به خانه آمد زنش ماهی ها را پخت و شکم سیر ماهی ها را خوردند
فردا پیرمرد به بازار رفت هر سه نگین را به قیمت گزاف فروخت .حضرت سلیمان (ع) تمام جریان را به چشم دید و یقین یافت که بنده حالت بنده را نمیتواند تغییر دهد تاکه خداوند نخواهد
به خداوند یقین و باور داشته باشید.
🌼🍃مَنْ یتَوَکلْ عَلَی اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بالِغُ أَمْرِهِ
❣و هر کس بر خدا توکل کند پس او برایش کافی است؛ در حقیقت خدا کارش را (به انجام) می رساند.(طلاق آیه3)
❣حق غنّی است، برو پیش غنی
❣نزد مخلوق بجزحيراني نيست
@golchintap
❤️ ۳ چیز را آرام بردار (قدم ، قلم ، قسم)
💚 ۳ چیز را پاک نگهدار (لباس ،جسم ، خیال)
❤️ از ۳ چیز کار بگیر (عقل ، همت ، صبر)
💚 از ۳ چیز دورے کن (افسوس ، فریاد ، نفرین)
❤️ ۳چیز را آلوده نکن (قلب ، زبان ، چشم)
💚 ۳چیز را فراموش نکن (خدا، مرگ ، دوست خوب)
🌹تقدیم به شما خوبان مهربونم🌹
#🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج 🤲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گردنه حیران ،مرز استانهای گیلان و اردبیل
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چند لحظه آرامش ...
حکایت شاه بانو (1)-@MolaviPoet_167.mp3
5.34M
🔊 فایل صوتی _1
💬 شاه بانو_حکایتی از
الهی نامه
✍ شیخفریدالدین عطار
نیشابوری
🎙 مریم نشیبا
حجم : 3,2MB
4_5827806377656981609.mp3
3.72M
✧ شهرهی شهر
✧ علیرضا قربانی
آهنگساز: سامان صمیمی
شاعر: علیرضا کلیایی
هر نفس از تو در دلم،
شعله زبانه میکشد
جان من از خیال تو،
جرعه به جرعه میچشد
باز میان خواب خود،
سجده کنان نشستهام
طعنه به آسمان زده،
هُرمِ حَرَم شکستهام
زلف عبادت مرا،
دست تو تاب میدهد
کفر به دست خود مرا،
جام شراب میدهد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📍پل باستانی دزفول؛
✍✍✍
دل بـرای با تو بـودن بی قـراری میکند
در خیالش لحظهها را سر شماری میکند
در نگاهِ مُبهمش موجی پُر از اندوه و درد
مثـلِ بـارانِ بهـاری سیل جاری می کند
مُهـرِ سنگینِ سکوتی تلخ بـر کُنجِ لبـش
هِق هِقِ بغضِ غـریبی پافشاری می کند
قابِ عکـسِ خاطراتی از گذشتـه تاکنون
زل زده خیره به آن شب زندهداری میکند
سایـه ات را پشتِ در نگذار در را بـاز کن
دل برای دیدنت لحظـه شمـاری می کند
رفتنت پتکـی شـد و بـر بـاورش آوار شد
آنچنان محکم که صدها زخمِ کاری میکند
بگذر از فکرِ سفر تقدیر نـه اینگونه نیست
دل برای بـاتـو بـودن بی قـراری می کند
#میلاد_شمسیان
.
انسانیت;🌺
ﺩﺭﺧﺘﻬﺎ ﻣﯿﻤﯿﺮﻧﺪ؛
ﻋﺪﻩ ﺍﯼ ﻋﺼﺎ ﻣﯽ ﺷﻮﻧﺪ ﻭ ﺩﺳﺘﯽ ﺭﺍ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﻧﺪ ؛
ﻋﺪﻩ ﺍﯼ ﺗﺒﺮ ﻣﯽ ﺷﻮﻧﺪ ﺑﺮ ﻧﺴﻞ ﺧﻮﯾﺶ ؛
ﻋﺪﻩ ﺍﯼ ﭼﻮﺏ ﮐﺒﺮﯾﺖ ﻣﯽ ﺷﻮﻧﺪ ﺑﺮﺍﯼ ﺳﻮﺯﺍﻧﺪﻥ ﺗﺒﺎﺭ ﺧﻮﺩ
ﻭ .......
ﻋﺪﻩ ﺍﯼ ﺗﺨﺘﻪ ﺳﯿﺎﻩ ﻣﯿﺸﻮﻧﺪ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻌﻠﯿﻢ ﺍﻧﺪﯾﺸﻪ ﻫﺎ .
ﺷﻤﺎ ﺍﮔﺮ ﺩﺭﺧﺖ ﺑﻮﺩﯾﺪ ﺍﺯ ﮐﺪﺍﻡ ﺟﻨﺲ ﺑﻮﺩﯾﺪ؟؟
ﻫﯿﭻ ﮐﺲ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﻧﮑﺮﺩﻩ ﮐﻪ ﺑﺎ ﭼﻪ ﻗﯿﺎﻓﻪ ﺍﯼ ﺩﺭ ﭼﻪ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ای و با
ﭼﻪ ﺷﺮﺍﯾﻄﯽ ﺑﺪﻧﯿﺎ ﺑﯿﺎﯾﺪ....
ﻫﯿﭽﮑﺲ ﺭﺍ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﻫﯿﭻ ﭼﯿﺰﺵ ﺗﺤﻘﯿﺮ ﯾﺎ ﻣﺴﺨﺮﻩ ﻧﮑﻨﯿﻢ ....
ﺩﺭ ﺑﺎﺭﻩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ زود ﻗﻀﺎﻭﺕ ﻧﮑﻨﯿﻢ
ﻫﻤﺎﻥ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﮐﻪ ﺑﻪ ﯾﮏ ﻣﺪﯾﺮ ، ﻣﻬﻨﺪﺱ ، ﺩﮐﺘﺮ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﻣﯽ
ﮔﺬﺍﺭﯾﻢ
ﺑﻪ ﻫﻤﺎﻥ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﺑﻪ ﯾﮏ ﮐﺎﺭﮔﺮ ، ﺭﻓﺘﮕﺮ ، ﻣﺴﺘﺨﺪﻡ ﻫﻢ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ
ﺑﮕﺬﺍﺭﯾﻢ .
ﻭ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻫﯿﭽﮑﺲ ﺑﺮﺗﺮ ﻧﺒﯿﻨﯿﻢ ...
ﺧﺎﮐﯽ ﺑﺎﺷﯿﻢ ،
ﻣﺎ ﻭﺟﻮﺩﻣﺎﻥ ﺍﺯ ﮔﻞ ﺳﺎﺧﺘﻪ ﺷﺪﻩ ...
ﭘﺲ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺧﺎﮐﯽ ﺑﺎﺷﯿﻢ ﺗﺎ ﺑﻮﯼ ﻧﺎﺏ ﺁﺩﻣﯿﺰﺍﺩ ﺑﺪﻫﯿﻢ ....
ﺻﻮﺭﺕ ﺯﯾﺒﺎ ﺭﻭﺯﯼ ﭘﯿﺮ ....
ﭘﻮﺳﺖ ﺧﻮﺏ ﺭﻭﺯﯼ ﭼﺮﻭﮎ ...
ﺍﻧﺪﺍﻡ ﺧﻮﺏ ﺭﻭﺯﯼ ﺧﻤﯿﺪﻩ ....
ﻣﻮﯼ ﺯﯾﺒﺎ ﺭﻭﺯﯼ ﺳﻔﯿﺪ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺷﺪ
ﺗﻨﻬﺎﻗﻠﺐ ﺯﯾﺒﺎﺳﺖ ﮐﻪ ﺯﯾﺒﺎ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﻣﺎﻧﺪ
.🌺🌺🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدا چقدر قشنگ میگه :
وَمَا تَشَآءُونَ إِلَّآ أَن يَشَآءَ ٱللَّهُ
اگر عالم و آدم مخالف باشند کافیه من بخوام میرسونمت
📓🗞اگر کل کتب روانشناسی را بخوانید به این 70 جمله خواهید رسید:
۱- روز تولد دیگران را به خاطر داشته باش.
۲- حداقل سالی یکبار طلوع آفتاب را تماشا کن.
۳- برای فردایت برنامه ریزی کن.
۴- از عبارت«متشکرم»زیاد استفاده کن.
۵- بدان در چه وقت باید سکوت کنی.
۶- زیر دوش آب برای خودت آواز بخوان.
۷- احمقانه رفتار مکن.
۸- برای هر مناسبت کوچکی جشن بگیر.
۹- اجناسی که بچه ها می فروشند را بخر.
۱۰- همیشه در حال آموختن باش.
۱۱-آنچه می دانی به دیگران بیاموز.
۱۲- روز تولدت یک درخت بکار.
۱۳- دوستان جدید پیدا کن اما قدیمیها را از یاد مبر.
۱۴- از مکانهای مختلف عکس بگیر.
۱۵- راز دار باش.
۱۶- فرصت لذت بردن از خوشی هایت را به بعد موکول نکن.
۱۷- به دیگران متکی نباش.
۱۸- هیچ وقت در مورد رژیم غذاییت با کسی صحبت نکن.
۱۹- اشتباه هایت را بپذیر.
۲۰- بدان که تمام اخباری که می شنوی درست نیست.
۲۱- بعد از تنبیه بچه هایت, آنها را در آغوش بگیر و نوازش کن.
۲۲- گاهی برای خودت سوت بزن.
۲۳- شجاع باش , حتی اگر نیستی وانمود کن که هستی , هیچکس نمی تواند تفاوت بین این دو را تشخیص دهد.
۲۴- هیچوقت سالگرد ازدواجت را فراموش نکن.
۲۵- به کسی کنایه نزن.
۲۶- از بین کتاب هایت آنهایی را امانت بده که بازگشتشان برایت مهم نباشد.
۲۷- به بچه هایت بگو که آنها فوق العاده اند.
۲۸- سحر خیز باش
۲۹- سعی کن همیشه خیلی هوشیار باشی , شانس گاهی اوقات خیلی آرام در می زند.
۳۰- همیشه ساعتت را پنج دقیقه جلو بکش.
۳۱-کسی را که امیدوار است هیچگاه نا امید نکن شاید تنها داروی او باشد
۳۲-وقتی با بچه ها بازی می کنی سعی کن آنها برنده شوند
۳۳-هیچگاه در دستگاه پیغام گیر تلفن پیام بی معنی و نامفهوم نگذار
۳۴-وقت شناس باش
۳۵-از افراد ناشایست دوری کن
۳۶-در پول دادن به بچه هایت خسیس نباش
۳۷-اصالت داشته باش
۳۸-هیچ وقت به رقیبت اعتماد نکن
۳۹-از حدی که لازم است مهربانتر باش
۴۰-وقتی عصبانی هستی به هیچ کاری دست نزن
۴۱-بهترین دوست همسرت باش
۴۲-تا وقتی شغل بهتری پیدا نکرده ایی شغل فعلیت را از دست نده
۴۳-سعی کن مفید ترین و با احساس ترین آدم روی زمین باشی
۴۴-از کسی کینه به دل نگیر
۴۵-برای تمام موجودات زنده ارزش قائل شو
۴۷-شکست را به راحتی بپذیر.
۴۷- وقتی پیروز شدی فخر فروشی نکن.
۴۸- خودت را در گیر مسائل بی اهمیت نکن.
۴۹- هرگز به کسی نگو که خسته و افسرده به نظر می آید.
۵۰- همیشه به قولت وفادار باش.
۵۱- تا می توانی جدایی ها را به وصل تبدیل کن.
۵۲- عادت کن که همیشه حتی زمانی که ناراحت هستی خودت را سرحال نشان دهی.
۵۳- زندگی را سخت نگیر.
۵۴- هیچ وقت قمار بازی نکن.
۵۵- وقتی با کار سختی روبرو شدی به خودت تلقین کن که شکست غیر ممکن است.
۵۶- از وسایلت به خوبی محافظت کن.
۵۷- انتظار نداشته باش که پول برایت خوشبختی بیاورد.
۵۸- برای تغییر دادن دیگران بیش از این تلاش نکن.
۵۹- همیشه خوش ظاهر و شیک پوش باش.
۶۰- پلها را از بین نبر شاید مجبور شوی بار دیگر از رودخانه عبور کنی.
۶۱- خودت را دست کم نگیر.
۶۲- متواضع و فروتن باش.
۶۳- گاهی فراموش کن.
۶۴- قدرت بخشندگی را از یاد مبر.
۶۵- نسبت به مردمی که به تو می گویند خیلی صادق و بی ریا هستی محتاط باش.
۶۶- دوستی های قدیم را دوباره تازه کن.
۶۷- سعی کن زندگی همواره برایت پیام داشته باشد.
۶۸- کتاب مورد علاقه ات را برای بار دوم بخوان.
۶۹- طوری زندگی کن که روی سنگ قبرت بنویسند: شخصی که از هیچ چیز در زندگیش پشیمان نبود.
۷۰- و بدان در چه وقت باید سکوت کنی...
🌹🍃
پاک کنید از زندگیتان
آدم هایی را که جز درد و شکنجه ی روحی، برای شما چیزی ندارند...
همان هایی که انگار متولد شده اند تا برای جهان بارِمنفی بیاورند..
همیشه باخودتان این را مرور کنید؛
که ارزش واقعیِ شما، خیلی بیشتر از همنشینی با اینجور آدم هاست..
در مواجهه باچنین کسانی، خودتان را بردارید و دور شوید...
این ها فقط دلیلِ حالِ بدتان می شوند...
لحظه هایتان را از آدم های مثبت پر کنید
همانهایی که شما و ارزشمندیتان را باور دارند...
این آدم ها را هرگز از دست ندهید..
اینها بطور عجیبی به شما انگیزه و انرژی تزریق می کنند و شما را به سمت موفقیت هُل می دهند...
آرزو میکنم زندگیتان پر باشد از این آدم های واقعی و دوست داشتنی
که انصافاً بهترین مخلوقات خداهستند...!
👤 دکتر احمد حلت
📌گنج های بهشت در چهار موضوع نهفته است:
آیت الله مجتهدی(ره):
در کتاب منتهی الآمال حدیثی از امام صادق (ع) آمده است که ایشان فرموده اند چهار چیز از گنج های بهشت است:
🌸✨اول..کتمان کردن فقر....
احتیاج داری، نیازمندی، به هیچ کس چیزی نگو.. مخفی کن. فقط به خدا بگو به کسی نگو ندارم!
به خدا بگویی برایت میرسد.اگر به کسی بگویی ذلیل و خوار می شوی.....
🌸✨دوم.. مخفی کردن صدقه....
کار خوبی کرده ای آن را مخفی کن اگر برای جهیزیۀ نیازمند، قالی خریده ای به کسی نگو. مسجد یا بیمارستان ساخته ای به کسی نگو. کارهای خیر را برای کسی بازگو نکنید.....
🌸✨سوم....مخفی کردن مصیبت....
مصیبت هایتان را کتمان کنید داغ اولاد دیده ای به کسی نگو......
شهید داده ای نگو. اظهار ناراحتی نکن......
🌸✨چهارم....مخفی کردن درد و بیماری...
درد و بیماری اگر داری به کسی نگو، نصف شب به خاطر دل درد زنت را بیدار نکن.
📚 کتاب احسن الحدیث صفحه ۱۲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
محبت
زیباترین
هدیه خداست
با محبت بهترین اتفاقات
رقم خواهد خورد
اگر دستها و پاهایمان
هم بستہ باشند
باز براے محبت کردن
توانا خواهیم بود
فقط کافےست معنے محبت
را درک کنیم...
🌸حکایتی فوقالعاده🌸
جوان کافری عاشق دختر عمویش شد،عمویش یکی از رؤسای قبایل عرب بود.
جوان کافر رفت پیش عمو و گفت: عموجان من عاشق دخترت شدهام آمدم برای خواستگاری....
عموگفت:حرفی نیست ولی مهر دختر من سنگین است...!
جوان کافر گفت:عموجان هرچه باشد من میپذیرم.
عموگفت:در شهر بدیها (مدینه)
دشمنی دارم که باید سر او را برایم بیاوری آنوقت دختر از آن تو...!!
جوان کافر گفت:عمو جان این دشمن تو اسمش چیست...؟!
عمو گفت :اسم زیاد دارد؛ ولی بیشتر او را به نام علیبن ابیطالب می شناسند...
جوان کافر فوراً اسب را زین کرد با شمشیر و نیزه و تیر و کمان و سنان راهی شهر بدیها (مدینه) شد...
به بالای تپّهی شهر که رسید دید در نخلستان جوان عربی در حال باغبانی و بیل زدن است. به نزدیک جوان عرب رفت.
گفت:ای مرد عرب تو علی را میشناسی ...؟!
جوان عرب گفت: تو را با علی چهکار است...؟!
جوان کافر گفت :آمدهام سرش را برای عمویم که رئیس و بزرگ قبیلهمان است ببرم چون مهر دخترش کرده است...!
جوان عرب گفت: تو حریف علی نمیشوی ...!!
جوان کافر گفت :مگر علی را میشناسی ...؟!
جوان عرب گفت :بله من هر روز با او هستم و هر روز او را میبینم..!
جوان کافر گفت : مگر علی چه هیبتی دارد که من نتوانم سر او را از تن جدا کنم...؟!
جوان عرب گفت:قدی دارد به اندازهی قد من، هیکلی هم هیکل من...!
جوان کافر گفت:خب اگر مثل تو باشد که مشکلی نیست...!!
مرد عرب گفت:اول باید بتوانی من را شکست بدهی تا علی را به تو نشان بدهم...!!
خب حالا چی برای شکست علی داری...؟!
جوان کافر گفت:شمشیر و تیر و کمان و سنان...!!
جوان عرب گفت:پس آماده باش..
جوان کافر خندهای بلند کرد و گفت: تو با این بیل میخواهی مرا شکست دهی ...؟! پس آماده باش..شمشیر را از نیام کشید.
جوان کافر گفت: اسمت چیست...؟!
مرد جوان عرب جواب داد عبدالله...!!
(بندهی خدا) و
پرسید نام تو چیست...؟!
گفت:فتاح ،و با شمشیر به عبدالله حمله کرد...
عبدالله در یک چشم بههم زدن کتف و بازوی جوان کافر را گرفت و به آسمان بلند کرد و به زمین زد و با خنجر خودِ جوانِ کافر خواست تا او را بکشد که دید اشک از چشمهای جوان کافر جاری شد...
جوان عرب گفت: چرا گریه میکنی...؟!
جوان کافر گفت: من عاشق دختر عمویم بودم آمده بودم تا سر علی را ببرم برای عمویم تا دخترش را به من بدهد حالا دارم به دست تو کشته میشوم...
مرد عرب، جوان کافر را بلند کرد و گفت: بیا با این شمشیر سر مرا ببُر و برای عمویت ببَر...!!
جوان کافر گفت :مگر تو کی هستی ...؟!
جوان عرب گفت منم (( اسدالله الغالب علیبن ابیطالب )) که اگر بتوانم دل بندهای از بندگان خدا را شاد کنم؛ حاضرم سر من مَهر دختر عمویت شود..!!!
جوان کافر بلند بلند زد زیر گریه و به پای مولای دو عالَم افتاد و گفت :من میخواهم از امروز غلام تو شوم یاعلی
پس👈فتاح شد 👈قنبر غلام علیبن ابیطالب...
🤍هر چقدر از روایت لذت بردی، ارسال کن.
خبر داشتید که نشر فضائل مولا امیرالمؤمنین علی (ع) چه جایگاه و ارزشی دارد ⁉️
❤️پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم میفرمایند اگر فضائل علی علیه السلام را بگویی ، گناهان زبانت پاک میشود ، اگر بشنوی گناهان گوش هایت، و اگر بخوانی از روی نوشته، گناهان چشمانت، پاک می شود.
🆔 کانال سبک زندگی اسلامی | عضو شوید 👇
🇮🇷@monjiqoran