یه تئوری هست که میگه
اگر دائما تو ذهنتونه و دارین بهش فکر میکنین
یعنی اون شخص هم دائما داره بهت فکر میکنه💛💜👫
هدایت شده از کتاب رسان 📚
💎 «امام جعفرصادق(علیهالسلام)»:
🔸اكَثَرُ الخَیرِ فیالنِّساءِ.
🔹بیشترین خیر و برکت همراه با زنان است.
📝(وسائل، ج ١٤، ص ١١)
🔻به ما بپیوندید🔻
کتاب رسان | شبکه کشوری توزیع کتاب📚
@ketabresan
با وفا خواندمت از عمد که تغییر کنی ؛
گاه در عشق نیاز است به تلقین کردن ...
#کاظم_بهمنی
🌷🌷
رفیقی میگفت ، معلمی داشتیم که عجیبترین معلم دنیا بود، امتحاناتش عجیبتر...
امتحاناتی که هر هفته میگرفت و هر کسی باید برگه خودش را تصحیح میکرد...
آن هم نه در کلاس، در خانه و دور از چشم همه!
اولین باری که برگهی امتحان خودم را تصحیح کردم سه غلط داشتم...
نمیدانم ترس بود یا عذاب وجدان، هر چه بود نگذاشت اشتباهاتم را نادیده بگیرم و به خودم بیست بدهم...
فردای آن روز در کلاس وقتی همهی بچهها برگههایشان را تحویل دادند فهمیدم همه بیست شدهاند به جز من...
به جز من که از خودم غلط گرفته بودم...
من نمی خواستم اشتباهاتم را نادیده بگیرم و خودم را فریب بدهم...
بعد از هر امتحان آنقدر تمرین میکردم تا در امتحان بعدی نمره بهتری بگیرم...
مدتها گذشت و نوبت امتحان اصلی رسید، امتحان که تمام شد، معلم برگهها را جمع کرد و برخلاف همیشه در کیفش گذاشت...
چهره هم کلاسیهایم دیدنی بود.
آن ها فکر میکردند این امتحان را هم مثل همه امتحانات دیگر خودشان تصحیح میکنند.
اما این بار فرق داشت،
این بار قرار بود حقیقت مشخص شود...
فردای آن روز وقتی معلم نمرهها را خواند فقط من بیست شدم...
چون بر خلاف دیگران از خودم غلط میگرفتم؛ از اشتباهاتم چشم پوشی نمیکردم و خودم را فریب نمیدادم...
زندگی پر از امتحان است...
خیلی از ما انسانها آنقدر اشتباهاتمان را نادیده میگیریم تا خودمان را فریب بدهیم...
تا خودمان را بالاتر از چیزی که هستیم نشان دهیم...
اما یک روز برگه امتحانمان دست معلم میافتد...
آن روز چهرهمان دیدنی ست.
آن روز حقیقت مشخص میشود و نمره واقعی را می گیریم.
تا میتونی غلطهای خودت را بگیر قبل از این که غلطت را بگیرند.
🔷🔸🔶🔹🔸🔷🔹🔶
امام علی(ع) :
طُوبَى لِمَنْ شَغَلَهُ عَيْبُهُ عَنْ عُيُوبِ النَّاسِ
خوشا به حال آن کس که پرداختن به حال خويش، او را از توجّه به عيوب مردم باز داشته است
┏━━ °•🖌•°━━┓
┗━━ °•🖌•°━━┛
پدربزرگم فنی اش ضعیف بود ...
اما نمی پذیرفت !!!
هربار وسیله ای خراب می شد ، با آچار و پیچ گوشتی به جانش می افتاد ، دل و روده اش را بیرون می ریخت و رهایش می کرد ...
پدربزرگم مردِ خوبی بود ، اما برایِ این کار ساخته نشده بود ...
حکایتِ بعضی آدم هایِ نابلد است ...
آدم هایی که سطحی به روابط نگاه می کنند و وقتی کم آوردند ؛
طرف مقابلشان را بلاتکلیف رها می کنند و می روند دنبالِ کارشان ...
لطفا اگر اصولِ رابطه و باهم بودن را بلد نیستید ، ادایش را در نیاورید ،
طرفِ مقابل چه می داند شما آدمِ روابطِ طولانی نیستید ؟!
او تمامِ وجودش را میانِ دایره می ریزد ،
شما می روید و یک آدمِ نیمه کاره و بلاتکلیف می ماند ، میانِ دایره ای تاریک ، که تا مدت ها هیچ کس به آن راه نخواهد داشت ...
انصاف داشته باشید ،
آدم ها وسایلِ نیاز به تعمیر نیستند ...
آدم ها با نگاهی دل می دهند و با تلنگری می شکنند ...