التماس دعا یعنی متوسل شدن به غیر خدا
یعنی ما پیش خدا لیاقت نداریم و لایق نیستیم میریم از کسی دیگه کمک می خوایم که برامون دعا کنه و از خدا بخواد به ما چیزی بده یا دعامونو برآورده کنه
چرا فکر می کنید پیش خدا لیاقت ندارید
این یه باور اشتباهه
همه ی ما پیش خدا لیاقت داریم و به همهی ما به یک چشم نگاه میکنه
عزیزان اگر به کسی بگید التماس دعا این یعنی** شرک** یعنی برای خدا شریک قائل شدید
استاد سربندی می فرمود حتی حضرت علی علیه السلام در نامه 31 نهجالبلاغه به پسرش امام حسن گفته یا حسن حتی به من علی هم هرگز متوسل نشو و فقط و فقط برو در خونه خدا و تمام حوائج و خواسته هاتو از خود خدا بخواه غیر از این عمل کنی به خدا شرک ورزیدی و براش شریک قائل شدی
التماس دعا ممنوع🚫
بفرمایید مشتاق دعا🌹🌹
4_5798637519583056734.mp3
15.32M
#روزتون عالی عیدتون مبارک 😍♥️
#استاد_عرشیانفر
#شکر_گزاری
هر روز را با شکر گزاری شروع کنید و آخر شب نیز با شکر گزاری به پایان برسانید ارتعاش عالی که سپاس گزاری دارد بی اندازه شگفتانگیز است...
خدایا شکرت برای این لحظه..
خدایا شکرت برای سلامتی..
خدایا شکرت برای زنده ماندنم..
خدایا شکرت برای اب ،برق ،تلفن،
گاز،اینترنت،هوا،گیاهان ، گلها،
ودهها نعمتی که قابل شکر گزاری وتقدیر از خداوند متعال است..
این شکرگزاری احساسی عالی به شما میدهد وشما راروی ارتعاش شگفت انگیز میگذارد..
"شکر نعمت نعمتت افزون کند"
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صبح ها باید صندوقچه ی امید را باز کرد
یک گوشه آرام نشست و پازلِ خوشبختی را کامل کرد ...
صبح ، یعنی آغاز ...
و آغاز یعنی ، لبخندهایی که از تهِ دل باشد ...
آغازتان بخیر ...
لبخندهایتان از تهِ دل .🍃
#صبحتون_بخیر
14.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یہ دنیا آرامش و شادے براے مردمِ سرزمینم و همہ دنیا آرزو میڪنم☺️🤲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺سلام به زندگى
🌼سلام به عطر دل انگیزمحبت
🌺سلام به معجزه لبخند
🌼سلام به عشق و مهربانی
🌺وســــلام
🌼به تو دوست گرامی
🌺صبح زیبای یکشنبه تون بخیر
📝
انسان اینترنتی
با گسترش اینترنت انسانهای جدیدی خلق شده است. انسانهایی که می توان آنها را «انسان اینترنتی» خطاب کرد.
انسان اینترنتی، سوژه ای است که از طریق کابل اینترنت به جهان وصل می شود، زیست جهانش در صفحات اینترنت خلاصه می شود و اگر برای ساعتی اینترنتش تمام شده یا لپ تاپ و گوشی موبایلش برق نداشته باشد، همچون کودکی گم شده در خیابان سردرگرم و مستاصل خواهد بود و از درماندگی دور خود خواهد پیچید.
انسان اینترنتی:
از طریق اینترنت خرید می کند،
از طریق اینترنت دوست می شود،
از طریق اینترنت عاشق می شود،
از طریق اینترنت رابطه جنسی برقرار می کند،
از طریق اینترنت فعالیت سیاسی می کند،
از طریق اینترنت بیانیه صادر می کند،
از طریق اینترنت انقلاب می کند،
از طریق اینترنت فعالیت اقتصادی کرده و پول در می آورد،
از طریق اینترنت شاعر و هنرمند و نویسنده می شود،
از طریق اینترنت برای خود هویت کاملا تازه و متقاوتی می آفریند... و در یک کلام از طریق اینترنت، جهان را می شناسد و تصویر ایدهآل خویش را می سازد.
انسانی اینترنتی درست است که در خانه نشسته اما با خانواده بیگانه است. در کنار والدین حضور جسمی دارد اما پدر و مادر را نمی بیند، در کنار همسر و فرزندش حضور دارد اما سخنی با آنان نمی گوید.
انسان اینترنتی فلسفه نخوانده است، اما مدام جملات کوتاهی از هگل و نیچه و افلاطون و سایر فیلسوفان به اشتراک می گذارد.
انسان اینترنتی اندک شناختی از تاریخ و فرهنگ و زبان و هنر و هویت ندارد اما در مورد دورترین دوره های تاریخی و فرهنگی و نژادی و زبانی نظرات متقن ارائه می دهد.
انسان اینترنتی در سرزمینی خاص زندگی می کند، اما با مفهوم «وطن» بیگانه است.
انسان اینترنتی در مورد کوچکترین رویدادی در هر گوشه دنیا بیانیه صادر می کند.
انسان اینترنتی دُگم است و به هر کسی که به سلیقه ای متفاوت او داشت باشد توهین و پرخاش می کند.
انسان اینترنتی از همه چیز و همه کس ناراضی است.
انسان اینترنتی هر روز از طریق گوشی موبایل و اینترنت شارژ و خالی می شود.
انسان اینترنتی رباتی مومن و وفادار به اطلاعات داده شده از طریق صفحات نت است که سعی می کند با همه توان آن را تکرار نماید.
انسان اینترنتی به هیچ چیز عمیقی تن نمی دهد. نگاهش به همه مسائل کلیشه ای و سطحی است، خود را دانای کل می داند و نظرات بی بنیاد خود را حقیقت مطلق می انگارد، همه چیز و همه کس را با عینک تک بعدی خود می نگرد. برای هر مسئله سیاسی و اجتماعی یک نسخه از پیش آماده دارد. جهان را غرق در جادو و اوهام می نگرد. مقهور رسانه هاست، جهان آکواریومی که توسط رسانه ها ساخته می شود را تمام واقعیت هستی تصور می کند. سلطان مصرف گل و علف و بنگ و الکل است و تصورش از انقلاب و تغییر نظامهای سیاسی هم چیزی شبیه تغییر حالات خود پس از مصرف بنگ است.
این نسل تکبعدی که درک سادهانگارانه و مبتذل و سطحی از مسائل هنری و سیاسی و فرهنگی و اجتماعی دارند امروز در همه جای دنیا یافت میشوند. اکثر آنها تحت تاثیر بازیهای کامپیوتری و فیلمهای مارول هستند و تصور میکنند با آتش زدن چند خودرو و ویرانی و تخریب چند ساختمان، جهان جدیدی را خلق میکنند.
👤 فرهاد قنبری
📝
من اگر معلم انشا بودم ...
نمی دانم این روزها در مدارس ما وضعیت درس و امتحان انشا چگونه است؟ اما زمان ما که افتضاح بود. سال های سال انشا نوشتیم دریغ از اینکه بدانیم هدف چیست؟ دریغ از اینکه طریقه درست فکر کردن، نوشتن، بیان مساله، مقدمه چینی، نتیجه گیری را به ما بیاموزند. دریغ از یک بازخورد درست! دریغ از اینکه به صورت یک جدول بگویند که بر اساس این ده مولفه امتیاز تو چنین بوده است.
من اگر بخواهم سطح سواد واقعی یک نظام آموزشی را فقط و فقط بر اساس یک آزمون بسنجم بر اساس آزمون انشا می سنجم.
چرا؟
چون دقیقا در انشا است که می توان فهمید که آیا دانش آموزی که سال هاست به او فرمول های ریاضی خورانده ایم و چپانده ایم آیا سواد محاسباتی پیدا کرده و اهل حساب شده یا اینکه فقط فرمول و تابع حفظ کرده؟ آیا می تواند حساب و کتاب کند و گزینه ای را بر گزینه ای دیگر ترجیح بدهد؟ آیا در متن انشایش از تحلیل آماری، در نظر گرفتن احتمالات، تصاعد حسابی و هندسی و ارزش زمانی پول نشانه ای وجود دارد یا نه؟
از متن انشا می توان مطمئن شد که دانش آموز ما در اثر گذراندن دروس علوم (فیزیک و شیمی و زیست) توانسته نگاهی علمی- تجربی مبتنی بر واقعیت ها به جهان هستی داشته باشد یا نه؟ آیا آزمایش گری، ابطال پذیری و جستجوی حقیقت در متن او موج می زند یا اینکه مبتنی بر باورهای رایج، خرافات و اندیشه های آزمون نشده است؟
من از انشا می توانم بفهمم که آیا دانش آموز در ادبیات فقط دستور زبان یاد گرفته یا اینکه می تواند منظورش را به شیوایی بیان کند؟ آیا این همه شعر و غزل و دوبیتی که حفظ کرده، قدرت بیان و تبیین او را افزوده است؟
من از انشا می توانم بفهمم که .... دیگر ادامه نمی دهم فکر می کنم ایده اصلی پشت حرف من را گرفته اید. تمام دروس دیگر در انشا باید خودش را نشان دهد وگرنه اطلاعات و داده وارد مغزها کرده ایم اما دانش و فرهیختگی تحویل نگرفته ایم. به همین خاطر است که آزمون GRE که مبنای پذیرش دانشگاه های آمریکاست، یکی از مهم ترین بخش هایش نگارش تحلیلی است.
🔹 تجویز راهبردی
اگر معلم انشا بودم:
یک. بیش از آنکه روی محتوای اندیشه تمرکز کنم، روی بیان اندیشه (شیوه انتقال و سازماندهی، مقدمه چینی، ساختار منطقی نوشتن) و مهم تر از آن روی تبیین اندیشه (یعنی شیوه اندیشیدن، چگونگی استدلال آوری، کفایت شواهد و مدارک پشت هر ایده) تاکید می کردم.
دو. بیست درصد از زنگ انشا را به تدریس تفکر انتقادی و آموزش مغالطه ها تخصیص می دادم. دانش آموزی که مدام مطلب بنویسد اما نداند که چگونه باید موشکافانه به امور نگاه کند از کجا باید بهتر شود و ارتقا پیدا کند؟
سه. دانش آموزان را تشویق می کردم که انشا (اندیشه) هم کلاسی هایشان را خوب گوش کنند و جلسه بعدی انشای او را نقد کنند. موضوع انشا جلسه بعدی: نقد انشا آرمین است! در یک گام بالاتر مسابقاتی مانند National Speech and Debate Tournament توی مدرسه هم راه می انداختم تا تیمها له یا علیه یک ایده سخنرانی کنند.
چهار. دانش آموزان را تشویق می کردم که انشا دسته جمعی بنویسند و از آن به صورت جمعی دفاع کنند.
پنج. موضوعاتی را به عنوان موضوع انشا انتخاب می کردم که درد روزگار ماست:
مثلا:
🔸 اگر یک استاندار فکر کند که همه شهروندان حرف و خواسته اشتباه دارند چه باید بکند؟ به عقیده خودش عمل کند و برای همه مردم تصمیم بگیرد یا اینکه به عقیده مردم احترام بگذارد؟
🔹 چون همه دروغ می گویند، یا چون همه دزدی می کنند، پس من هم دروغ می گویم و می دزدم! این جمله را نقد کنید!
🔸 سعدی گفته: «تو یکی نه ای هزاری تو چراغ خود برافروز» این جمله برای ایران امروز ما چه معنی ای دارد؟
🔹 فکر می کنید چرا با داشتن رتبه اول مجموع ذخایر گاز و نفت در جهان، هنوز یک کشور پیشرفته نیستیم؟
🔸 آیا فکر می کنید بدون این که جامعه عوض شود و ما همین مردم باشیم، می توان به یک کشور پیشرفته تبدیل شد؟
🔹 فکر می کنید نسل ما چه اشتباهاتی کرده که نسل شما نباید انجام دهد؟
🔸 نسل ما چه کارهایی نکرده است که نسل شما باید آن را انجام دهد؟
🔹 فکر می کنید نسل ما چه خطایی کرد و کجا به خطا رفتیم که کار ما به این جا کشید؟
🔸 فرض کنید تا صد سال دیگر، همین دولت با همین سطح از توانمندی باشد و کیفیت اداره کشور تغییر نکند، من و شما به عنوان شهروند چه می توانیم بکنیم که اوضاع بهتر شود؟
🔹 با توجه به ظرفیت های کشور و تصویری که از آینده دارید باید در چه حوزه هایی، مهارت هایی، رشته هایی، صنایعی سرمایه گذاری کرد، چرا؟
📌 انشا مهم ترین درس و مهم ترین زنگ است. انشا سرآغاز دوباره اندیشیدن است. زنگ انشا، زنگ توسعه است.
👤 #مجتبی_لشکربلوکی
#دانستنی_حقوقی
📋 خیار تدلیس چیست؟
🔴 خیار تدلیس، یکی از انواع خیارات در حقوق است که ماده ۴۳۹ قانون مدنی ، در خصوص آن مقرر می دارد :
🟠 اگر بایع (فروشنده) ، تدلیس نموده باشد، مشتری حق فسخ بیع را خواهد داشت و همچنین است بایع، نسبت به ثمن شخصی، در صورت تدلیس مشتری.
🟡 تدلیس، به معنای پنهان کردن عیب و ایجاد فریب است.
🟢 نسبت دادن وصفی که در مبیع یا ثمن وجود ندارد یا مانورهای متقلبانه، می توانند، تدلیس در معامله را ایجاد کنند.
🔵 با تدلیس، توسط هریک از فروشنده یا مشتری و تحقق معامله بر اساس آن، برای طرف مقابل، حق فسخ ایجاد میشود.
🟣 این خیار نیز خیار فوری است و به محض اطلاع باید اعمال شود.
------------------------------------
🗓۱۴۰۲/۴/۱۱
اگه بـازی زندگی و موفقیت دلچسب نیست ، گاهی بـازی رو عوض کنین. یه زمانی فکر میکردم به جایی میرسم که تغییرات در زندگیم تموم میشه . بعداً که بـزرگ تر شدم فهمیدم که اشتباه فکر میکردم.همونطور که دنیا همواره در حال تـغييره ما هم همیشه تغییرات جدیدی رو تجربه میکنیم. به جای مقاومت و تلاش برای ایستادگی در برابر تـغییرات انعطاف پذیر باش و با موج های دریای زندگی حرکت کـن.
🌓
🌷یکشنبـهتون گلــبــارون عزیزان🌷
📝
دریغ که میکنند، شَک شروع میشود.
شَک به دوست داشتنی بودنمان و به اینکه آیا به اندازهی کافی، کافی هستیم!
دریغ که میکنند، هر چند سال هم که بگذرد، هر سنی هم که پیدا کنیم، باز شک میکنیم. شک به خودمان، به حرفهایمان به تصمیمهایمان و به هدفهایمان.
دریغ که میکنند، شک شروع میشود.
و آرام آرام دایرهی شک بیشتر میشود.
اول به دوست داشتنی بودنمان و بعد به دوست داشتنِ آدمها نسبت به خودمان.
و مدام از خودمان میپرسیم:
آیا واقعا مرا دوست دارد؟
تمام این سرگشتگی برمیگردد به یک سوال اساسی که از کودکیمان در مخفیترین اتاقهای ذهنمان از خودمان میپرسیدیم؛ اینکه اگر دوست داشتنی هستم چرا آنها دریغ کردند؟
هیچ حسرتی برای یک آدم، بزرگتر از حسرتِ محبت نیست.
وقتی کودک هستیم درست ترین و مهمترین زمان برای دریافت محبت است. محبت باعث میشود احساس کنیم مهم هستیم و ما را دوست داشتنی میبینند و پدر و مادری که محبتشان را دریغ میکنند، بذری از شَک میکارند درست در وسط قلبِ هویتِ فرزندشان.
ما فرزندانِ نسلی مشترک هستیم که بیشترِ پدر و مادرهایمان نمیتوانستند ما را در آغوش بکشند. که نمیدانستند چطور محبتشان را ابراز کنند. ما فرزندان نسلی مضطرب و سرد هستیم که بیشتر از آنکه عشق را لمس کنیم شرم و حیا را حس کردیم.
و حال که به میانههای راه میرسیم شک میکنیم.
شک به اصیل بودنِ احساساتِ طرف مقابل و شک به احساساتِ خودمان.
داستانِ دریغ کردنشان، داستان غمانگیزی ست، اما غمانگیزتر از آن، دریغ کردنِ خودمان است.
اینکه چقدر عجیب رفتارهایی را تکرار میکنیم که از آنها عمیقا آسیب دیده ایم و درست همانگونه که به ما عشق نورزیدند به خودمان عشق نمیورزیم.
راهِ عشق ورزیدن به خودمان از دیدنِ چشمهایمان شروع میشود.
امشب به چشمهای خودتان در کودکیتان نگاه کنید.
آیا حضور عشق و محبت را حس میکنید؟
به چشمهای زیبایتان نگاه کنید و آرام زمزمه کنید: تو کافی هستی و من آنگونه که هستی دوستت دارم و اگر لازم به تغییر باشد، کنارت با عشق خواهم ماند و تغییر را آغاز خواهیم کرد.
👤 #پونه_مقیمی
روزگارم این است :
دلخوشم با غزلی ، تکه نانی ، آبی
جملهی کوتاهی ، یا به شعر نابی ...
و اگر باز بپرسی گویم :
دلخوشم با نفسی ، حبه قندی چایی ، صحبت اهل دلی ، فارغ از همهمهی دنیایی ...
دل خوشیها کم نیست ، دیدهها نابیناست !
سهراب سپهری
سلام ظهرتون بخیر 🌺
📝
ما آدم ها به جای آنکه زندگی کنیم و باشیم فقط در حال جمع کردن و " داشتن " هستیم .
ما به پدیده ها به چشم مایملک نگاه می کنیم و به آنها چنگ می زنیم تا پیش خودمان نگه داریمشان .
ما به جای آنکه دنبال دانستن باشیم ، دنبال جمع کردن اطلاعات هستیم.
به جای آنکه از پول لذت ببریم ، دنبال ذخیره کردن برای آینده هستیم، به جای آنکه به بچه هایمان فرصت حضور و زندگی کردن بدهیم ، سعی می کنیم مثل یک دارایی آنها را داشته باشیم، تا آنطور که ما می خواهیم زندگی کنند و به آنچه ما باور داریم ، ایمان بیاورند ....
به جای آنکه از لحظه ای که در آن هستیم لذت ببریم ، سعی می کنیم با عکس گرفتن ، آن لحظه و خاطره را تصاحب کنیم و ....
می خواهیم همه چیز را به بهترین حالت آن حفظ کنیم . دوست داریم همیشه جوان بمانیم و سالم .
دوست داریم وسایلی که به ما مربوط است ، نو و سالم باقی بمانند ...
در همه اینها ما دنبال " ثبات" و " قرار" هستیم ، و از این بابت متحمل اضطراب و رنج می شویم
نگرانی اینکه ثبات در مسایلی که به ما مربوط است ، از بین برود .
در حالی که در دنیا هیچ چیز ثبات و قرار ندارد ، هیچ چیزی " همانطوری که هست باقی نمی ماند " .
و این قانونی است که ما مدام آن را از یاد می بریم .
ما برای آنکه " قرار" را حفظ کنیم ، بی قرار می شویم .
اگر جرات داشته باشیم این قانون را بپذیریم که دنیا بی ثبات است و هیچ چیز پایدار نیست ، به آرامش بزرگی می رسیم .
فقط اوست که می ماند.
👤 اریک فروم
📝
سنگ صبور غمهای شما کیست؟
۳۵ درصد مردم جهان میگویند مادرشان بیش از همه یار و یاور آنها است
طبق تحقیقی که در مورد دو هزار بریتانیایی انجام گرفته است، بزرگسالان به طور میانگین در طول عمرشان برای کمک گرفتن به سراغ ۳۱ نفر میروند.
در یک هفته عادی دو بار و در مجموع سالی ۱۰۴ بار درخواست کمک یا مشورت میکنند.
همچنین طبق این بررسی افراد بیش از همه احتمال دارد که برای مشورتهای درمانی به سراغ مادرشان و برای درخواستهای مالی به سراغ پدرشان بروند.
طبق این بررسی که به سفارش گروه اولباس صورت گرفته است، بریتانیاییها برای مشورت در مورد لباس و آرایش خود بیشتر به سراغ همتایان خود میروند
اما در مورد مسائل شغلی و فناوریها از شریک زندگی خود مشورت میگیرند.
دکتر انگاراد رادکین روانشناس و متخصصی که با گروه اولباس همکاری میکند، گفت: «انسان ذاتاً موجودی اجتماعی است و از بدو تولد برای حفظ سلامت و آسایش خود به دنبال حمایت اطرافیان است.
با رشد هر فرد شبکه حمایتیاش هم گستردهتر میشود، اما پدر و مادر همچنان جایگاه ویژهای در این شبکه خواهند داشت.
در دورههایی که قرار است تغییری در زندگی ما پیش بیاید، مثلاً وقتی میخواهیم خانه جدید بخریم، بچهدار شویم یا به رابطهای پایان دهیم بیشتر به حمایت و راهنمایی نیاز داریم.
طبق این بررسی حدود ۳۵ درصد مردم گفتهاند مادرشان بیشتر از همه یار و یاورشان است حال آن که ۱۳ درصد افراد این را در مورد پدرشان گفتهاند.
حدود یک چهارم افراد هم گفتهاند در هر سنی که باشند همیشه در زندگی برای مشورت «به سراغ» مادرشان میروند.
بزرگسالان برای مشورتخواهی و درخواست کمک چهوقت و به سراغ چه کسانی میروند:
_مشورت در مورد روابط عاطفی: دوستانشان
_مشورت در مورد انتخاب مسکن: پدر
_مشورت در مورد گل و گیاه: شریک زندگی یا همسر
_مشورتهای مالی: پدر
_مشورت برای انتخاب شغل: مادر
_مشورت در امور فناوری: شریک زندگی یا همسر
_مشورت برای تعمیر یا خرید خودرو: پدر
_مشورتدرمانی: مادر
_مشورت در امور بچهداری: مادر
_مشورت در مورد سر و لباس: دوستان
اما مردم برای مشورت فقط به سراغ افراد نمیروند.
۵۲ درصد افراد سؤالهایشان را از گوگل میپرسند و ۴۳ درصد هم برای راهنمایی به تماشای ویدیوهای یوتیوب میروند.
در این نظرسنجی ۶۰ درصد افراد بچهدارند و بیش از نیمی از آنها گفتهاند اولین بار که بچهدار شدهاند، مادرشان بیش از همه یار و یاور آنها بوده است.
پس از مادر هم دوستان بچهدار (۱۳ درصد)، مادر همسر (۱۲ درصد) و خواهر (۱۲ درصد) یار و یاورشان بودهاند.
اگر بچه مریض شود بیش از یک سوم والدین فقط از مادرشان کمک میخواهند. ❤️
👤آلیس هیوز
📝
خیلی گذشت تا فهمیدم
غم امروزم واسه همین امروز میمونه ،
یکسال بعدش ممکنه اصلا یادم نباشه واسه چی توی فلان روز گریه میکردم،
تا فهمیدم که اگه یه لباس بهم میاد و از نظر بقیه اون لباس قشنگ نیست،خب خودم مهم ترم و باید بپوشمش،
خیلی گذشت تا فهميدم اگه با کسی خوشحالم نگهش دارم واسه خودم،
گذشت تا فهمیدم هر کاری رو جوری انجام بدم که انگار اخرین باره،
انگار که دیگه نمیتونم بازم برقصم،
نمیتونم بخونم،
نمیتونم کنار کسی باشم،
نمیتونم نقاشی بکشم،
از کجا معلوم بعد از این زنده باشم؟
چرا الان که میتونم ،خوشحال ترین نباشم؟
اگه دیگه همه ی روزام تموم شدن و من نگفتم دوستت دارم به اونی که میخوام چی؟
من یاد گرفتم اینو ،
فهمیدم که ما آدما فکر میکنم زمان زیادی داریم ،
ولی اینجوری نیست...
پاییز تموم شد،
بعدش زمستون،
و بقیه هم به همون سرعت تموم میشن
و تو دنبال یه ساعتی که همه چی درست شده باشه و بتونی خوشحال باشی،
رفیق باید بهت بگم که؛
زمان منتظرت نمیمونه،
هیچوقت هیچی قرار نیست درست شه،
پس تلاش کن واسه شادتر بودن...
حتی اگه یه عالمه غم داری
یه نور پیدا کن بین اون همه تاریکی...
بیا فکر کنیم آخرین باره؛
از ته دلت بخند...
اون لباسیو که میخوای بپوش...
بلند بلند آواز بخون...
روی جدولای کنار خیابون راه برو...
برو بهش بگو دلت براش تنگ شده...
برو بگو دوسش داری...
نقاشی بکش...
فیلم ببین...
ویه چیزو بدون ؛
اگه خودت تلاشی نکنی واسه شاد بودنت
کسی دلش به حالت نمیسوزه
خودتی که باید عاشق خودت باشی...
بیا یکم خودمونو دوست داشته باشیم،
قبوله؟!
👤 #زهرا_رحیمیان
📝
من در ابتدا خداوند را مانند یک رئیس یا یک قاضی میدانستم که دنبال شناسائی خطاهائی است که من انجام داده ام و اینطوری خداوند میداند وقتی که من مُردم شایسته بهشت هستم یا مستحق جهنم
وقتی قدرت فهم من بیشتر شد ، به نظرم رسید که گویا زندگی تقریبا مانند دوچرخه سواری با یک دوچرخه دو نفره است و دریافتم که خدا در صندلی عقب در پا زدن به من کمک میکند
وقتی خدا هدایت زندگی مرا در دست گرفت ، او بلد بوداز میانبرهای هیجان انگیز و از بالای کوهها و از میان صخره ها و با سرعت بسیار زیاد حرکت کند و به من پیوسته میگفت :
« تو فقط پا بزن »
من نگران و مضطرب بودم پرسیدم « مرا به کجا می بری ؟ »
او فقط خندید و جواب نداد و من کم کم به او اطمینان کردم
وقتی میگفتم : « میترسم » ، او به عقب بر میگشت و دستم را میگرفت و میفشرد و من آرام میشدم
او مرا نزد مردم میبرد و آنها نیاز مرا به صورت هدیه میدادند و این سفر ما ، یعنی من و خدا ادامه داشت تا از آن مردم دور شدیم
خدا گفت : هدیه را به کسانی دیگر بده
چون آنها بار اضافی سفر زندگی است و وزنشان خیلی زیاد است
بنابراین من بار دیگر هدیهها را به مردمانی دیگر بخشیدم و فهمیدم
دریافت هدیه ها بخاطر بخشیدن های قبلی من بوده
و با این وجود بار ما در سفر سبکتر است
من در ابتدا در کنترل زندگی ام به خدا اعتماد نکردم
فکر میکردم او زندگی ام را متلاشی میکند ، اما او
اسرار دوچرخه سواری « زندگی » را به من نشان داد
خدا میدانست چگونه از راههای باریک مرا رد کند
و از جاهای پر از سنگلاخ به جاهای تمیز ببرد و برای عبور از معبرهای ترسناک ، پرواز کند
و من دارم یاد میگیرم که ساکت باشم
و در عجیبترین جاها فقط پا بزنم
من دارم ازدیدن مناظر و برخورد نسیم خنک به صورتم در کنار همراه دائمی خود « خدا » لذت میبرم
و من هر وقتی نمیتوانم از موانع بگذرم
او فقط لبخند میزند و میگوید : نترس من باهاتم تو فقط پا بزن...
میدونی چیه همیشه دلم میخواست تو هر لحظه کنارم باشی، با من بخندی، کنارم قدم بزنی، بریم کنار جدول خیابون بشینیم و فلافل بخوریم، رو چمن پارک دراز بکشیم و به آسمون نگاه کنیم، حتی وقتی دعوا مون میشه و ازم هم ناراحت میشیم بغلم کنی و همه چیزو فراموش کنیم، دلم میخواست وقتیم قهریم بازم باهم حرف بزنیم. ولی همه چیز برعکس بود تو هیچ وقت کنارم نبودی، تو روزای خوب و بد نبودی، هیچ وقت خاطره نساختیم، کنار جدول خیابون ننشستیم، قهر نکردیم، تولد پارسالم کنارم نبودی، آخرین جمعه نبودی تو هیچ وقت نبودی چون از اول مال من نبودی و من همیشه تو رویام داشتمت.
-یک دیوانه | یادداشتهاییکدیوانه
تو خانواده منی و همونقدر که اعضای خانوادم برام اهمیت دارن واسم با ارزشی. همونقدر می تونم توی همه ی شرایط روت حساب کنم، همونقدر محکم بهت اعتماد دارم، همونقدر بهت وابستم و دلم برات تنگ می شه. همونقدر روت حساسم و اگه آسیبی بهت برسه انگار به من رسیده. همونقدر ازت مطمئنم و بهت احترام می ذارم و هواتو دارم. توی خانواده بحث هست، دعوا هست، فحش هست، قهر هست ولی جدایی برای همیشه نیست. اگرم باشه محاله همو فراموش کنن و دیر یا زود بهم بر می گردن یا از دور حواسشون به هم هست. تو به طرز خیلی جدی ای خانواده منی و من هیچ وقت قرار نیست ازت جدا شم یا فراموشت کنم باشه؟
-دیاکو | یادداشتهاییکدیوانه
وقتی میبینم کسانی که لایق زیباترین عاشقانه ها هستند، از سوی معشوقشان طرد میشوند.
و کسانی که شایسته ذرهای دوست داشتن نیستند، در جگر پرخون عاشقی جای دارند،
شک میکنم به عدالت و برابری این جهان!
شاید در دنیای وارونه زندگی میکنیم و خودمان خبر نداریم.
-یک دیوانه | یادداشتهاییکدیوانه
بهتر است نتوانند شما را درک کنند و بمیرید، تا این که زندگىتان را به توضیح دادن بگذرانید!
- ویلیام شکسپیر.
بهت گفته بودم تا وقتی هستم قدرمو بدون و از مسیر این رابطه لذت ببر؛ حالا که دیگه نیستم این تو و این همهی آدمها.