۱۴ شهریور ۱۴۰۲
۱۴ شهریور ۱۴۰۲
Azan Marhoum Aghati.mp3
1.05M
⚜اذان
⚜چه ضرب آهنگِ
⚜قشنگی است
⚜می گوید
⚜خدا همین نزدیکیست
⚜گوش کن
⚜«الله اکبر»
به افق مشهد
۱۴ شهریور ۱۴۰۲
۱۴ شهریور ۱۴۰۲
📝
اخیرا تو مکالمات جوونها می بینم یک واژه داره جا می افته و رایج میشه" باجناق بازی!".
من نمی دونم تا چه حد این داستان ها واقعیت داره ولی در فرهنگ عامه تنها چیزی که اهمیت نداره واقعیته!
یک سوال!؟ آیا خدا پسر داره؟ یعنی آیا باورتون میشه خداوند که میلیاردها کهکشان را آفریده، یه پسر داشته باشه؟یک پسر معمولی و عادی و زاده یک زن معمولی؟
این سوال شاید برای شما عجیب باشه ولی حدود یک میلیارد و پانصد میلیون نفر کاتولیک به آن اعتقاد دارند.سوال بعدی!؟ آیا وقتی یک مادر میمیره روحش در یک گاو حلول میکنه!؟. والا اگه همچین حرفیو اینجا به کسی بزنی یعنی بهش بگی روح مادر فوت شده ات توی یک گاو حلول کرده ممکنه بشدت عصبی بشه چون مثل فحش میمونه.
ولی حدود یک میلیارد هندو همچین اعتقادی دارند و به همین دلیل گاو را مقدس می دونند.
واقعیت مهم نیست! عنصر تاثیرگزار، اینه که مردم به چه چیزی" باور" دارند.اگه مشروعیت چیزی تضعیف بشه مردم با کمال میل عجیب ترین چیزها را هم علیه اون عامل باور می کنند و این آغاز سراشیبی است...
۱۴ شهریور ۱۴۰۲
📝
بعضی رفتارها و عادتهای بد ما، زندگی و روان ما رو کم کم بهم میریزه. یهو بخودت میایی و میبینی فلج شدی و نمیتونی خیلی کارا رو بکنی. یه لیست ده تایی از این عادتها رو دیدم و بنظرم خیلی مفید اومد و در ادامه براتون مینویسم. تلاش کنید اینا رو از سبک زندگیتون حذف کنید.
۱. عقب انداختن:
اینکه از بچگی درس خوندن و تکلیف نوشتنو گذاشتیم برای شب آخر نمونه بارز عقب انداختنه
هربار که یه کاری رو عقب میندازید با بهرهوری خداحافظی میکنید
۲.منفی نگری:
ببینید اول باید قبول کنیم دنیا گلستان نیست و قطعا پر از رنجه ولی اگر همه چیز رو منفی ببینید یا چیزهای منفی رو پررنگ کنید توان خودتون برای ادامه دادن رو از دست میدید. برای حذف این عادت به چیزای خوب خوشحال کننده کوچیک فکر کنید. به تیپ خوبی که زدی به خندههای که براتون رقم میخوره. چیزای دوست داشتنی خانواده یا دوستاتون و...
ارتباط کمتر با آدمای منفی نگر هم قطعا موثره
۳.مقایسه کردن خود با دیگران:
زندگی بقیه یک روند کلی داره. شما دردها رو نمیبینید مخصوصا تو فضای مجازی.
مقایسه روند زندگی شما رو هم تحت تاثیر میذاره. جای این کار روی خودتون تمرکز کنید
۴.قدر دانی نداشتن:
وقتی قدر دانی ندارید همیشه احساس کمبود دارید. بابت هر اتفاق ساده میشه قدردانی داشت. از طلوع زیبای خورشید تا هوای خوب و ...
۵.چشم پوشی از سلامتی:
خفظ سلامتی وقتی که سالمیم همیشه آخرین اولویت خیلی از ماهاست. همینجوری ادامه میدیم تا یهو پس میوفتیم و از همه چیز جا میمونیم. ورزش و تغذیه مناسب رو بذاریم اولویت و براش وقت و هزینه کنیم.
۶.ترس از شکست:
شکست خوردن بده و سخت ولی ترس از شکست خوردن باعث میشه خیلی از موقعیتها رو از دست بدیم. از بچگی بهمون گفتن شکست شرمساری داره ولی واقعیت اینه که شکست پلهی پیشرفته. باید با خودمون ببندیم که شکست خوبی هم داره.تجربه خوب، قوی شدن و...
۷.زندگی کردن در گذشته یا آینده:
یه پژوهشی در هاروارد انجام شده و میگه مردم حدود ۵۰درصد از ساعات فکر کردن رو صرف چیزایی میکنیم که زندگی حالو حاضر ما اصلا تاثیری نداره!
همیشه غرق گذشته بودن یا حرص آینده خوردن شادی رو از شما میگیره
زندگی کردن در حال و تمرکز رو کارهایی که الان میکنه استرس شما رو کم میکنه و...
۸.نادیده گرفتن علاقههامون:
مختصر و مفید بگیم وقتی به علاقههاتون بپردازید خوشحال میشید. همین دلیل مهمی برای پرداختن به این مورده
۹.حد و مرز نداشتن و در دسترس همه بودن
شما نمیتونید هرکاری رو قبول کنید. نمیتونید مشکل همه رو برطرف کنید. برای همه در دسترس باشید. بعد یه مدت میبینید صرف همه شدید و خودتون جایی تو زندگی خودتون ندارید. یه جاهایی باید نه بگید و...
۱۰.نادیده گرفتن سلامت عاطفی
همونطور که بدن مهمه، روان هم مهمه. برای سلامت روان هم با افراد متخصص حرف بزنید بذارید خالی بشید. صحبت از احساسات نشونهی ضعف نیست، اتفاقا میتونه عامل قدرت باشه.
در نهایت میدونم که کنار گذاشتن همهی اینا آسون نیست. هر کدوم رو بیشتر دارید روی نداشتن اون تمرکز کنید. اینا رو هم جدی بگیرید
هر دفعه دوباره این متن رو بخونید و ببینید چقدر درگیر این عادتهای بد هستید.
سالم باشید همیشه🌻❤️
👤 مجید میرزایی
۱۴ شهریور ۱۴۰۲
📝
دست های ما از زندگی کوتاه ست. دست های ما از خاطرات خوش دبستان؛ از نیمکت ردیف آخر و شیطنت های پنهانی، از گچ های رنگی پای تخته، از خبر نیامدن معلم و شوق بچگانه دو ساعت بیکاری کوتاه ست... دست های ما از زمستان سال هفتاد و چند، از گرمای زیر کرسی، از اتاق هایی که بوی چراغ نفتی اش سرت را درد می آورد، از دیدن برف سر صبح و تعطیلی مدرسه کوتاه ست... دست های ما از کارنامه های قبولی، از تشویق ها و لبخند های رضایت آمیز کوتاه ست...
دست های ما از بوی لباس های عید، از اسپندهایی که دودش به چشممان نمی رفت، از سبزه هایی که دیگر در زندگی مان نمی رویند، از ماهی های قرمز کوچکی که کااش همان موقع حافظه شان را می دزدیدیم کوتاه ست... دست های ما از اشتیاق در آغوش گرفتن کسی که روزی دلمان را لرزانده، از قفل شدن در پنجه های کسی که روزی تمام دنیا را در دست هایش می دیدیم، کوتاه ست...
دست های ما شب ها دور خودمان حلقه می شوند؛ ما با تنهایی می خوابیم و باردار از غصه هایی هستیم که نه نُه ماه و نُه سال، که گویی هرگز نخواهند از دنیای ما بروند... دست های ما سال هاست برای زندگی دست تکان می دهند... سال هاست در خاطرات گذشته قدم می زنند... شب ها سراغ چیزی را می گیرند که دیگر نیست و روزها با آدم هایی دست می دهند که از آن ها فقط جای خالی شان مانده...
دست های ما دیگر نمی توانند برای یک مرخصی کوتاه از زندگی اجازه بگیرند. دست های ما مدت هاست از هزاران دلهره و خشم مشت شده اند و فقط رویای آزادی را می بینند. دست های ما سال هاست دور گلوهایمان پیچیده اند و توبیخمان می کنند.. دست های ما سال هاست برای یک حال خوب آمین نگفته اند... دست های ما مدت هاست در یک زندان خودی گرفتارند... دست های ما سال هاست به خوشحالی ، به آرامش ، به خوشبختی نمی رسند. دست های ما از زندگی کوتاه ست...
👤#محدثه_رمضانی
۱۴ شهریور ۱۴۰۲
📝
وقتي به عاشق شدنت تو بچگي هات فكر ميكني هم ميخندي هم غصه ميخوري. ميخندي به خودت.. كه حتي پول تو جيبيت رو از بابات ميگرفتي اما بهش قول ميدادي همه زندگيتو براش بذاري.. همه زندگيت!
تو جز "جونت" چيزي كف دستت نبود.. تو يك پسر بچه بودي كه تو خيالاتش بهترين عاشق دنيا بود اما معناي سختي هاي زندگي رو هيچوقت نميفهميد. نميدونستي دو سال ديگه كجايي قراره چيكاره بشي اما هي از اون قول هاي هميشگيت ميدادي.
"تا هميشه باهاتم.
تا هميشه باهاتم.
تا هميشه باهاتم.
احمقي اگه باور نكني.."
انقدر اينها رو ميگفتي تا گريه كنه و بشي زندگيش..
غصه ميخوري به اون وقت هات وقتي نگاه ميكني، كه چقدر عشق ات خالص بود، هيچ فكر بدي تو سرت نداشتي. اون براي تو شده بود همه چيز.
اما امروز من خيلي فرق كردم. عشق برام معناي واقعي تري داره. چون رو پاي خودمم.. ميدونم چي دوست داري براي تولدت، من تمام روزهاي ماه رو براش كار ميكنم.
ميبرمت رستوران نميذارم مراعات كني، هرچي بخواي بايد سفارش بدي حتي از گروناي پايين ليست.. من غذا خوردنت رو خيلي دوست دارم عشقم.. وقتي نون زحمتاي منو ميخوري.. من خنده هاتو دوست دارم، غصه هاتو دوست دارم.. من.. عاشق دستاتم اينو ميدونستي..؟
ميدوني كسي كه امروز دوستت داره ديگه اون پسر بچهه نيست..؟ ميدونى مرد بودن چقدر سخته؟ ميدوني وقتي قول هام واقعي ميشه چقدر فرق ميكنه همه چيز، ميدوني وقتي امروز بهت ميگم تا هميشه باهاتم نميتونم بيشتر از يه بار بگم بهت..؟
امروز برام قول دادن خيلي سخت شده، چون اگه اون سالها تنها ميشدم احساسم مثل يه حباب بود چون اگه تو امروز تنهام بذاري، يه كوه خسته رو ويرون كردي.
👤#اميرعلي
۱۴ شهریور ۱۴۰۲
📝
#آخیش_راحت_شدم
تا حالا شده است بعد از خوردنِ مایعاتِ زیاد، یا توی سرما وسطِ جاده در یک اتوبوس بین شهری گیر کرده باشید و مثانهتان از فشارِ پر شدن در حال ترکیدن باشد؟ دیدهاید آدم جانش به لبش میرسد؛ تمام ذهن و فکر و آرمان و آرزویش خالی شدن مثانهاش است. هیچی برایش مهم نیست. هیچی به چشمش نمی آید. هیچ آرزویی ندارد جز توقف ماشین. تا محتویات مثانه را برون ریزی کنید.
دیدهاید وقتی دستشویی میروید چه احساس راحتیای دست میدهد؟ احساس سبُکی. آنوقت است که آزاد میشوید و دوباره به چیزهای دیگر فکر میکنید. از تهِ دل میگویید: آخِیش. راحت شدم.
#روان ما هم یک مثانه دارد که در مسیر زندگی مدام پر و خالی میشود. آنها که مایعات بیشتری میخورند یا در معرض سرما هستند (یعنی زندگی پرتلاطمتری دارند) مثانهشان زودتر پُر میشود. مثانهی روان که پر میشود آدم الَکی قاطی می کند، به هم میریزد؛ اخلاقش سگی میشود؛ و جالب آنکه خودش هم نمیداند چه مرگش است. با این تفاوت که آدم پرشدنِ مثانهی روان را نمی فهمد؛ فقط درد و فشارش را حس میکند.
روان نیز نیاز به بیرونروی دارد. نیاز به خالی شدن از فاضلاب مشکلات زندگی. تا بتواند دوباره به چیزهای خوب فکر کند. روی چیزهای بهتر سرمایهگزاری کند. روان هم نیاز به رهایی از فشار دارد. وگرنه میماند؛ گیر میکند. رشد نمیکند. نمیتواند قدم از قدم بردارد. تمام فکر و ذکرش درگیر چیزهای حقیر میشود.
گاهی به روانتان استراحت دهید. استراحت از روزمرگی؛ از دویدنهای بیهدف؛ از تنشهای بیهوده؛ از کل کل کردن با خود و دیگران؛ از گیر دادن به چیزهایی که ارزشش را ندارد؛ استراحت از حرص و طمع، استراحت از کینه. استراحت از نقاب ها و پرستیژهای مزخرفی که سینهی آدم را تنگ میکند. استراحت از احساس قبض و گرفتگی. یا لااقل استراحت از چیزهایی که درون خود میریزید و کسی نمیفهمد. خصوصا در فرهنگ ما که از همان بچگی یاد میگیریم که آدمِ خوب یعنی کسی که هیجاناتش را سرکوب کند و نشان ندهد.
برونریزی روان یعنی داشتنِ رفیقی که با او همانطور حرف بزنید که با خودتان حرف میزنید. اگر نداریدَش بهترین رفیقی که می توانید فاضلاب روان را روی آن خالی کنید یک قلم و کاغذ است. بنویسید. هرچه دلِ تنگتان میخواهد. آزاد و رها. بعدش هم بیندازیدش سطل اشغال. حتی اسیرِ آن نوشتن هم نشوید: اینکه چه مینویسید و چگونه مینویسید و برای چه مینویسید. فقط و فقط بنوسید. حتی اگر حال نوشتن نداری شروع کن به حرف زدن و صدایتان را ضبط کردن. بدون هیچ قیدی حرف هایت را بزن. بی هیچ آداب و ترتیبی. در مورد همه چی. بی هیچ هراس و قید و بندی. بعد بارها گوشش بده. بعد حذفش کن و فراموشش کن. فقط باید برسی به آنجا که فریاد بکشی: «چو تخته پاره بر موج، رها رها رها من».
برونریزی یعنی ورزش؛ یعنی گاهی کوه و درِ و دشت رفتن. یعنی بالا و پایین پریدن. یعنی با بچهها فوتبال زدن و عروسک بازی کردن. یعنی فریاد کشیدن؛ بلند خندیدن؛ بلند گریه کردن. اصلا یعنی لحظاتی را مثل دیوانهها زیستن. یعنی آن لباس قشنگتان را توی خانه پوشیدن و خودتان را تحویل گرفتن. یعنی توی خلوتِ خودتان همراه با یک آهنگ دلخواه یک لیوان چای با بیسکوییت در خلوت خوردن و بعدش شروع کنی برای خودت رقصیدن. یعنی لحظاتی بیخیال همه چیز شدن. یعنی تمام وجودتان با حضور قلب دایم یک ذکر را بگوید: چیز لقِ دنیا. برون ریزی یعنی چیزی که بعدش از تهِ دلتان بگویید: #آخیش_راحت_شدم.
بیرون نریختن هیجانهای اصلی در مسیری #بالغانه و #والایشیافته، و سرکوبِ مداوم آنها در خانواده و یا در جامعه، کم کم به تجمعِ درونیِ خشم منجر خواهد شد که روزی در جایی همانند یک دُمل چرکین سر باز خواهد کرد.
فقط یک چیز را یادتان باشد؛ یعنی یک چیز را رعایت کنید؛ فاضلاب روانتان را روی کسی خالی نکنید. قرار نیست با آخِیش گفتن شما، زخمی بر دلِ کسی بنشیند. یعنی نباید به خودت و دیگری آسیب جدی بزنی. نمیارزد.
👤 #دکتر_محسن_زندی
۱۴ شهریور ۱۴۰۲
📝
نسل ما نسلی ست که درس خواند تا دانشجو شود... شنیده بودیم دانشجو شدن یعنی خوشبختی... ما درس خواندیم...کم یا زیاد ،گاهی با علاقه و گاهی به اجبار... خواندیم تا برای آن چهار ساعت پر استرس آماده شویم...چهار ساعتی که می توانست سرنوشت ما را تغییر دهد... غول بزرگ... کنکور...
وارد یک دنیای جدید شدیم...آدم های جدید...تفکرات جدید...فکر و خیال های جدید.
گاهی کنار درس خواندن عاشق شدیم و گاهی دلتنگ عزیزانمان...شب بیداری کشیدیم برای امتحان...
دانشگاه مثل زندگی بالا و پائین زیاد داشت، گاهی کنار درس ها، آدم های زندگیمان را هم حذف و اضافه کردیم،گاهی به اجبار سر کلاسی نشستیم و گاهی مثل روزهای خوب زندگی، انقدر همه چیز عالی بود که دوست نداشتیم زمان بگذرد.گاهی درسی را فقط پاس می کردیم که تمام شود...مثل روزهایی که تحمل می کنیم تا فقط بگذرد.
گاهی هم امتحان انقدر سخت می شد که به جواب نمی رسیدیم... مثل روزهای سخت زندگی که برای حل مشکلاتمان به جواب نمی رسیم...
کم و زیاد...خوب و بد...بالا و پائین می گذرد... یک روز چشم هایمان را باز می کنیم و می بینیم همه چیز تمام شده... ما می مانیم و بهیادماندنیترین خاطرات زندگیمان.
👤#حسین_حائریان
۱۴ شهریور ۱۴۰۲
لطيف باش
اجازه نده اين دنيا دلت را
خشن كند
نگذار درد در وجودت نفرت
ايجاد كند
اجازه نده تلخى ها
شيرينى وجودت را بدزدند
سلام ظهرتون بخیر
۱۴ شهریور ۱۴۰۲
خدای مهربان کسی است که نه در هفت طبقه آسمان میگنجد و نه در هفت طبقه زمین، ولی در دل آدمیزاد میگنجد.
پس زنهار که هیچ وقت دل کسی را نشکنی"
📕 #زوربای_یونانی
✍🏻 #نیکوس_کازانتزاکیس
۱۴ شهریور ۱۴۰۲