📝
تصمیم به خرید رفتن داشتم، که برف شروع شد... لباس گرم بیرون را درآوردم، دست کردم توی کشو و اولین چیزی که لمس کردم را بیرون کشیدم و پوشیدم. بعدش هم چای را روشن کردم، موزیک را زیاد کردم و شروع کردم به تاب خوردن توی خانه... میرقصیدم، به هم ریختگیها را جمع و جور میکردم، به شام فکر میکردم، حرفهایی که باید به استادم میگفتم را مرور میکردم، با خواننده همراه میشدم و اوجهای آهنگ را بالاتر میخواندم... خلاصه در جهان دیگری بودم که زنگ در را زدند. از چشمی نگاه کردم و دیدم یک دختر و پسر جوان پشت در ایستادهاند... با خودم فکر کردم لابد از همسایهها هستند و صدای موسیقی اذیتشان کرده سر ظهر... اول صدا را کمتر کردم بعد هم چشم چرخاندم که ببینم چیزی هست که روی لباسم بپوشم... که دوباره زنگ زدند... بیخیال شدم و همان شکلی، در را باز کردم.
دختر شروع کرد به معرفی خودش و دوستش و گفت میخواهند چند دقیقه وقتم را بگیرند تا درباره ی کتاب مقدس با من حرف زدند!
در حالیکه تعجب کرده بودم، گفتم وقت دارم و مشکلی نیست.
شروع کردند... به گفتن از کسی که جهان را ساخته و آن را میگرداند... از یافتن سعادت و صلح برای انسانها میگفتند... بروشور و کتابچه دادند، از تبلتشان برایم کلیپ پخش کردند و خواستند توی سمینار آنلاینشان که رایگان است شرکت کنم و سوالاتم را دربارهی ریشهی مشکلات بشر بپرسم... اینکه چرا با وجود راهنمایی های کتاب مقدس، آدمها در آرامش و سعادت نیستند...
چه قابی بود! سوررئال!
از آنها که میشد صحنهی متفاوت و تاثیرگذار یک فیلم باشد: آرام برف ببارد، یک زن و مرد با موهایی بلوند و چشمهایی روشن برای زنی با موی سیاه از قلب خاورمیانه، درس دین میدادند... زنی که با موهای باز و پیراهن کوتاه سرخابی رو به آنها گفتهبود که مسلمان است! اگر واقعا صحنهی یک فیلم بود، باید کارگردان از بهت زن خاورمیانهای یک کلوزآپ میگرفت. باید اینجا صحنه میپرید به خاطرات او... مثل حفظ کردن اصول دین با مادربزرگش، سخنرانیهای مدیر و معلمهای مدرسهاش برای رفتن به بهشت... روزههای بیسحری... چادری که با دقت تنظیم میکرد تا سرنماز از سرش نیفتد... اعتقادها و باورهای پاکی که همانجا... شاید جایی حوالی نوجوانی جا مانده بودند.
از تصاویر مات و کمرنگ خاطرات، دوباره برگردیم به تصویر چهارچوب در... با صدای پس زمینهی ناصر زینلی از اسپیکر... ترکیبی بود برای خودش...
تبلیغاتشان که تمام شد، کمی هم خوش و بش عادی کردیم و بعد رفتند...
در را که بستم رفتم توی آشپزخانه... برای خودم چای ریختم و کنار پنجره نشستم.
به بروشورشان نگاه کردم و فکر کردم کاش واقعا چنین سمیناری بود که جواب را داشت، جوابی که میشد به چاره تبدیلش کرد و بشر را رساند به آرامش...
کاش همه چیز بشر اینقدر پیچیده نبود....
کاش میشد آرامش و سعادت مثل همین برف آرام آرام میبارید روی شانهی همه...
رایگان...
👤#فاطمه_شاهبگلو
#گلچین_تاپ_ترینها
@golchintap
📝
ﺳﺎﺭﮐﻮﭘﻨﯿﺎ ﭼﯿﺴﺖ؟
زنان ﺑﺎ ﺷﺮﻭﻉ ﺳﻦ ۴۰ ﺳﺎﻟﮕﯽ و مردان با شروع ۵۰ سالگی، ﻫﺮ ﺳﺎﻝﺣﺪﻭﺩ ﻧﯿﻢ ﮐﯿﻠﻮ ﺍﺯ ﺣﺠﻢ ﻋﻀﻼﺕ بدن ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﻣﯽﺩﻫﻨﺪ.
ﺑﻪ ﺟﺎﯼ عضلهٔ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺭﻓﺘﻪ، ﭼﺮﺑﯽ ﺟﺎﯾﮕﺰﯾﻦ ﻣﯽﺷﻮﺩ و ﺗﺎ ۸۰ ﺳﺎﻟﮕﯽ یک سوم ﻗﺴﻤﺖ ﻋﻀﻼﺕ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﻣﯽﺭﻭﺩ.
ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺗﻐﯿﯿﺮﺍﺕ ﺳﺎﺭﮐﻮ ﭘِﻨﯿﺎ ﻣﯽﮔﻮﯾﻨﺪ.
ﺍﯾﻦ ﺗﻐﯿﯿﺮﺍﺕ ، ﻗﺴﻤﺘﯽ ﺟﺪﺍ ﻧﺎﺷﺪﻧﯽ ﺍﺯ ﺯﻧﺪﮔﯽ است ﭼﻪ ﺩﺭ ﺯﻧﺎﻥ ﻭ ﭼﻪ ﺩﺭ ﻣﺮﺩﺍﻥ ﻭﻟﯽ ﺭﺍه ﺣﻞ آن مشخص است.
ﺷﻤﺎ ﺑﺎ ﺍﻓﺰﺍﯾﺶ ﺣﺠﻢ ﻋﻀﻼﺕ به وسیلهٔ انجام ﻭﺭﺯﺵﻫﺎﯼ ﻗﺪﺭﺗﯽ ، ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﺍﯾﻦ ﺗﻐﯿﯿﺮﺍﺕ ﻣﺼﻮﻥ ﻣﯽﺷﻮﯾﺪ.
ﻟﻄﻔﺎً ﺧﺎﻧﻢﻫﺎ و آقایان بالای سن مذکور، ﺍﺯ ﻭﺯﻧﻪ ﻧﺘﺮﺳﯿﺪ (مشورت با پزشک) ، ﻭ ﺍﺯ ﻭﺭﺯﺵﻫﺎﯼ ﺑﺪﻥﺳﺎﺯﯼ و شناكردن و بدمینتونِ و کوهنوردی پرهيز نكنيد و هر چه زودتر ﺷﺮﻭﻉ ﮐﻨﯿﺪ.
ﻓﻮﺍﯾﺪ ﻭﺭﺯﺵ ﺑﺪﻥﺳﺎﺯﯼ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﺎﻧﻢﻫﺎﯼ ﺑﺎﻻﯼ ۴۰ ﺳﺎﻝ و آقایان بالای ۵۰ سال ، ﺟﻠﻮﮔﯿﺮﯼ ﺍﺯ ﭘﻮﮐﯽ ﺍﺳﺘﺨﻮﺍﻥ ﻭ ﺣﺘﯽ ﺗﺮﻣﯿﻢ ﺁﻥ، ﺍﻓﺰﺍﯾﺶ ﺗﻌﺎﺩﻝ ، اﻓﺰﺍﯾﺶ ﺍﻧﺮﮊﯼ ﻭ ﺷﺎﺩﯼ ﻭ ﻧﺸﺎﻁ ، ﮐﻤﮏ ﺑﻪ ﮐﻨﺘﺮﻝ ﭼﺮﺑﯽ ﻭ ﻭﺯﻥ ، ﺟﺎﯾﮕﺰﯾﻨﯽ ﻋﻀﻠﻪ ﺑﻪ ﺟﺎﯼ ﭼﺮﺑﯽ ، ﺑﻬﺒﻮﺩ ﺍﻧﻌﻄﺎﻑﭘﺬﯾﺮﯼ ﺑﺪﻥ و افزایش توﺍﻥ ﻭ ﻧﯿﺮﻭ میباشد.
همچنين ورزش شنا نيز بسيار کمک خوبي است در نگهداری و حفظ عضلات.
ﺳﺎﺭﮐﻮ ﭘِﻨﯿﺎ ﯾﮏ کلمهٔ ﺭﻭﺳﯽ ﺍﺳﺖ
ﺳﺎﺭﮐﻮ ﯾﻌﻨﯽ ﮔﻮﺷﺖ ﻭ ﭘﻨﯿﺎ ﯾﻌﻨﯽ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩﻥ
چه کنیم:
۱- چای را اندکی سرد بنوشید تا سرطان مری نگیرید .
۲- قندهای قندان را ریزتر کنید .
۳- هیچ وعده غذایی را حذف نکنید .
۴- از گیاهخوار شدن صرف نظر کنید بدن به مواد گوشت نیازمند است .
۵- با سیر و پیاز به شدت دوست باشید .
۶- آب فراوان بنوشید .
۷- چیپس را دشمن خود بدانید .
۸- غذا را به خوبی بجوید .
۹- ماست کم چرب و شیر را فراموش نکنید .
۱۰- گوجه فرنگی را دوست خوب خود بدانید.
۱۱- برنج را آبکش نکنید .
۱۲-با سوسیس و کالباس سرسنگین باشید .
۱۳- با نوشابه قهر کنید.
۱۴- نان سبوس دار میل کنید .
۱۵- دیر شام نخورید.
۱۶- مصرف ماهی را جدی بگیرید.
۱۷- به یکدیگر برای خوردن شام بیش از حد تعارف نکنید .
۱۸- کافیست هر روز نیم ساعت پیاده روی کنید .
۱۹- میوه فراوان بخورید .
۲۰- به خوردن سبزیجات عادت کنید .
#گلچین_تاپ_ترینها
@golchintap
📝
الله اکبر ازین همه نفهمیِ تو...
آخر نفهم جان؛
وقتی که من با تو قهر می کنمُ از رفتن میگم ، یعنی منتظرم تو حرفی بزنی، یک " نه!! غلط کردی مگه از روی جنازه یِ من رد بشیِ" جانانه بگی!
که دل وامانده ام خوش باشد به این ماندن !
که هنوز تو یکجایِ زندگی ات بدونِ من ، لنگ میزند!
وقتی شانه بالا میندازیُ با بی تفاوتی ات میگویی : " هرطور راحتی"
از صدتا فحش برای من بدتر است، درست همان لحظه دوست دارم سر به تنت نباشد..!
آخر نفهم جان؛
من اگر بخواهم بروم یک طوری بی صدا میروم که نفهمی کی رفتم، یک طوری که ردی از من نماند!
وقتی اعلام رفتن میکنم ینی ادعا دارم که میتوانم تنهایت بگذارم ینی تظاهر، یعنی قُپی هایِ گنده گنده می آیم،
که دستم را بگیری ، خشونتِ مردانه ات را به رخم بکشی ، مرا بنشانی سرِ جایم!
حق نداری یک طوری برخورد کنی که انگار نه انگارت است چه باشم چه نباشم!
👤#سیده_فاطمه_حسینیان
#گلچین_تاپ_ترینها
@golchintap
📝
به گمانم سالهای زیادی از ورود پیتزا به ایران میگذرد! ولی من حدود بیست و شش هفت سال قبل با ایشان آشنا شدم! پدرم زیاد اهل این قرتی بازیها نبود و چلوکباب کوبیده را ترجیح میداد! به من هم گفته بود هر نمرهی بیستی که بگیری برایت یک پرس سیرابی میخرم! بعد که انگیزه پیدا کردم و چندتایی ۲۰ پشت هم گرفتم، دید بهصرفه نیست! دبّه کرد و زد زیرش!
بار نخست که پیتزا خوردم، کلاس پنجم ابتدایی بودم. یکی از همکلاسی ها _که پدرش بقالی داشت و خیلی تأکید میکرد که نگوییم بقالی و بگوییم سوپرمارکت! _ به من گفت غذای جدیدی به اسم پیتزا آمده که بسیار خوشمزه و باکلاس است!
من تا آنوقت غذایی نخورده بودم که از الویه باکلاس تر باشد! سریعاً پذیرفتم! مقداری از عیدیها را برداشتیم، رخت عیدمان را پوشیدیم و راهی شدیم!
حوالی پارک فدک تهران، مغازهی شیک و مدرنی _ با قیاسهای آنوقت - باز شده بود که سر درش نوشته بود: پیتزا تنوری! با استرس نشستیم و دوتا پیتزا پپرونی سفارش دادیم! چون اسمش سختتر بود و باکلاس تر!
پیتزاها را که آوردند قفل کردیم! نه نان داشت نه برنج! خیلی مؤدب به صاحب مغازه گفتم: نونش رو فکر کنم یادتون رفته بیارید!
طرف هم نامردی نکرد و گفت: آخ! آره! یادم رفت! بعد دو تا نان باگت گدا خفه کن گذاشت روی میز!
تکههای پیتزا را میگذاشتیم لای نان و مثل اسب میخوردیم! جالب اینجاست که نان کم آوردیم ومن خیلی باشخصیت رفتم پیش صاحب مغازه و گفتم: دو تا نون دیگه لطفاً!
و مردم همینطور بهتزده نگاه مان میکردند و خدا شاهد است که بادی به غبغب انداخته بودیم و فکر میکردیم، به خاطر رختهای عید و خوشتیپی زیادمان است که نگاه مان میکنند!
در آخر هم آنقدر از نتیجهی کار راضی بودم که پیش از رفتن، یک پیتزای دیگر خریدم و یورتمه طرف خانهی عمویم رفتم و با پسرعموها نشستیم دور هم با بربری خوردیم و خیلی چسبید!
از خدا پنهان نیست، از شما چه پنهان که هنوز هم اگر جلویم را نگیرند، خوردن پیتزا را با نان ترجیح میدهم! به عنوان یک مرد سنّتی به شدت اعتقاد دارم غذایی که نه نان داشته باشد نه برنج، اصلاً غذا نیست! فرقی با سالاد ندارد!
.
.
.
👤 حامد ابراهیم پور
📝
اعتياد به روابط عاطفی يا عشق!
اعتياد به روابط عاطفی، برخلاف نام لطيفش، ميتواند از ويرانکنندهترين شکلهای اعتياد باشد که اين روزها به فراوانی در فيلمها و داستانهای بهظاهر عشقی به تصوير کشيده میشود. با توجه به نياز طبيعی و فطري انسان به روابط اجتماعي و عاطفي و انتظار بروز پديده عشق، بويژه در دوره جواني، گاهي تشخيص موارد اعتياد به روابط احساسي و عاشقانه بسيار دشوار ميشود.
درحالي که افراد معتاد به روابط عاشقانه، درگير روابطي ميشوند که نهتنها از نگاه روانشناختي سالم نيست و براي فرد، شادي و تکامل عشق سالم را به همراه ندارد، بلکه در نهايت موجب آزار و زيانِ وي شده و بر کولهبار تجربههاي طرد شدن، تنهايي و به عبارتي شکستهاي عشقياش اضافه ميشود.
در حالت کلي، تقريباً در همه انواع اعتياد، فرد معتاد، عادت به فرارکردن از احساسات غم و غصه، خشم و تنهايي دارد. معتادان به روابط عاطفي نيز از اين قاعده مستثنا نبوده و در واقع، آنها بر روابط عاطفي تمرکز ميکنند تا از پرداختن به مشکلات و هيجانات منفي زندگي خودشان بگريزند.
معمولاً افرادي که در کودکي، از مهرباني و مهر کافي بهرهمند نبودهاند، در دام اعتياد به روابط عاطفي گرفتار ميشوند.
متخصصان بر اين باورند که «خودکمبيني و کمبود عزتنفس» در افرادي که در کودکي مهر و محبت کافي دريافت نکردهاند، در بزرگسالي آنها را به وابستگي شديد و اعتياد عاطفي سوق خواهد داد. بسياري از اين افراد، در کودکي تنها گذاشته شده يا رها شدهاند و به همين دليل، با تمام وجود ميکوشند تا به روابط عاطفي خود «بچسبند» و از ترکشدن دوباره به هر قيمتي جلوگيري کنند.
اين افراد گاهي، در گرداب روابط عاطفي ويرانکنندهاي ميافتند، ولي به جهت ترس از ترکشدن و تنها ماندن، از تمام کردن اين رابطه دوري ميگزينند.
آمار جدید در ایران: کاهش ازدواج و افزایش «خانوادههای تکنفره
در خانواده معاصر ایرانی، روند ازدواج در سال ۹۴ نسبت به سال قبل ۶٫۵ درصد کاهش داشته و همچنین روند تشکیل انچه «خانوادههای تکنفره» نامیده شده نسبت به گذشته با افزایش روبرو بودهاست.از سال ۹۰ تا ۹۳ با کاهش آمار ازدواج در کشور مواجه بودیم؛ بطوریکه در سال گذشته حدود ۷۲۴ هزار ازدواج ثبت شد که نسبت به سال قبل، ۶٫۵ درصد کاهش داشتهاست. پدیدهای نوظهور در خانوادهها در حال شکلگیری است، «خانواده تکنفره در حال افزایش است، به طوری که آمار این خانوادهها از ۵٫۲ درصد در سال ۸۵ به ۷٫۱ درصد در آخرین سرشماری رسیدهاست.
۱۲ درصد خانواده «زن سرپرست» در ایران، در این نوع از خانوادهها نیز به دلیل فوت، طلاق، از کارافتادگی و یا ترک خانه مرد، زن به تنهایی مجبور به اداره زندگی است.
📝
توی این روزای آخر سال ناخودآگاه ذهنت سمت و سو میگیره
مثل یه کتاب صفحه های خاطراتتو ورق میزنی
خاطراتت هم صفحه های خوب داره هم صفحه های سیاه
خودتو برمیداری و میبری توی کوچه و پس کوچه های سرگذشت یکساله ات
جاهایی پرواز میکنی که مطمئنی دیگه هرگز به اونجاها برنمیگردی و دیگه هیچ وقت تکرار هم نمیشن
یاد یه سری آدمایی میوفتی که دیگه نیستن
یاد جمله ها و دوست دارم هایی که حالا درمونش فقط روشن کردن یه سیگاره
دلت پیش خونه و شهری گره خورده که دیگه توش نیستی
یا اینکه مدام ذهنت میره سمت کارهای اشتباهاتی که نباید انجام میدادی و دادی
به حرف هایی که نباید میزدی و زدی
مدام خودتو سرزنش میکنی که کاش انجام نمیدادی
اما از اون بدتر یه سری کارها مثل بستن دکمه های لباس میمونن تا آخریشو نبندی نمیفهمی کل مسیر رو اشتباه اومدی
هیچ کسی هم اون موقع نیست که بهت بگه این کار رو نکن
بعضی وقت ها ، هیچ پاک کنی اشتباهاتت رو دیگه پاک نمیکنه و فقط میشن یه خاطره که جاشم میشه کنج دلت
امیدوارم دفتر زندگیتون سرشار از صفحه های خوش نقش و نگار و رنگارنگ باشه و بدونیم اگه چاشنی مهربونی و گذشت توی رفتارمون یکم بیشتر میبود شاید دیگه نیاز به برگشتن و اصلاح نبود
👤 #علیرضا_بهجتی
📝
اين روزها جملات متفاوتي راجع به خشونت عليه زنان مي شنويم !
بياييد متفاوت ببينيم !
خشونت عليه زنان جز توسط خودشان امكان پذير نيست !
▪️يك زن خودش را مورد خشونت قرار مي دهد وقتي كه آموزه هاي كودكي اش را كه جنس پايين تر است باور مي كند !
🔹يك زن خودش را مورد خشونت قرار مي دهد وقتي كه باور مي كند كه براي ارزشمندي لازم است كارهاي مردانه انجام دهد !
▪️يك زن خودش را مورد خشونت قرار مي دهد وقتي كه باور مي كند براي استقلال مالي لازم است كه كودكش را به مهد بسپارد و حظ كافي از مادر بودنش نبرد !
🔹يك زن خودش را مورد خشونت قرار مي دهد وقتي كه تقاضاي پول از همسرش را دون شان مي داند !
▪️يك زن خودش را مورد خشونت قرار مي دهد زمانيكه مسئوليت هاي خانه را دست كم مي گيرد و از شغل خانه داري خجالت مي كشد !
🔹يك زن خودش را مورد خشونت قرار مي دهد وقتي كه باور مي كند كه علي رغم تحصيلات و استقلال مالي ، براي كامل بودن لازم است كه هميشه مردي در كنارش باشد !
▪️يك زن خودش را مورد خشونت قرار مي دهد زماني كه براي ديده شدن نيازهاي خودش را ناديده مي گيرد !
🔹يك زن خودش را مورد خشونت قرار مي دهد وقتي كه به جاي انتخاب كردن تلاش مي كند كه انتخاب شود !
▪️يك زن خودش را مورد خشونت قرار مي دهد وقتي كه آشيانه اش را روي آشيانه ي هم جنسش مي سازد !
🔹يك زن خودش را مورد خشونت قرار مي دهد وقتي كه جذابيتش را فقط در ملاك هاي ظاهري مي داند و براي آن تمام تلاشش را مي كند غافل از اينكه جذابيت يك زن وابسته به اقتدار دروني اوست !
▪️يك زن خودش را مورد خشونت قرار مي دهد وقتي كه به وعده ي روشنفكري زنانگيش را از دست مي دهد !
👤 #دكتر_نيلوفر_اله_وردي
📝
ما یک رفیقی داشتیم که خیلی میخورد. بیشازحد. همهچیز!
یهبار بهش گفتیم: تو سیر هم میشی؟
بهصراحت گفت «نه. من نمیخورم که سیر بشم، میخورم تا خسته بشم»!
«یه جماعتی» هم هستن که در «دروغگویی» همین وضع رو پیدا کردهن؛ دیگه دروغ نمیگن که کاراشون پیشبره، دروغ میگن که خسته بشن!
البته یه تفاوتِ کوچیک! بینِ این دومورد هست، و اون اینکه: اون رفیقِ ما واقعا گاهی خسته میشد و میکشید کنار!
گمونم در نهجالبلاغه بود که خونده بودم با این مضمون: «دروغ، مادرِ همهی مفاسد و زشتیهاست.»
من تمامقد با این سخن موافقم. «امکانِ دروغگویی»، خیالِ آدم رو راحت میکنه از «عواقبِ کجرَوی». آدمیزاد اساساََ تعهّدی به ارزشها نداره، و اگه رعایتشون میکنه بیشتر دلیلِ خودخواهانه داره. یعنی مثلاََ اگه حقّی رو رعایت میکنه، بیشازینکه بهخاطرِ «ارزشمداری» باشه، برای تأمینِ حسِ «رضایت از خود»ه و مواجهنشدن با عذاب وجدان، و البته در بُعد اجتماعی: قرارنگرفتن در معرضِ بیآبرویی.
وقتی راهِ «ناراستی و تقلّب و کتمانِ بعد از ارتکاب» بسته باشه، آدم بهناچار پرهیز میکنه از کجرَوی(دستکم تا حدّ زیادی).
و برعکس: وقتی همهی«ابزارِ دروغگویی و کتمان» فراهم و دراختیار باشه از قبل، چهدلیلی داره بگذره از منافعِ سهلالوصولی که با دغل و خیانت بهدست میان؟
اینه که گفت: «دروغ، مادرِ همهی مفاسده.»
رفیقِ همهچیزخوارِ ما یه جملهی نغزِ دیگه هم داشت. وقتی ازش میپرسیدیم: «چیزی هم وجود داره که بذارن جلوت و ازش بدت بیاد و نخوری؟» میگفت:
«ابداََ! برای من خوردنیها دو دستهان:
اونایی که "دوس دارم"، و اونایی که "میخورم"»!
👤 #محمدجواد_اسعدی
سلام خدمت دوستان گرامی ماایرانیان روز عشق روز زن ومادر زمین داریم که ۵اسفند هست ولی به دلیل تعقیر تقویم شده ۲۹بهمن حالااونای که ولنتاین دادید کادوسرتون کلاه رفته 😉😉🤣پس ۲۹ بهمن منتظر کادوهستیم 🤣🤣🤣😉