eitaa logo
کانال گلچین تاپ ترینها
1.9هزار دنبال‌کننده
18.1هزار عکس
27.9هزار ویدیو
156 فایل
موضوع کانال: انگیزشی/داستان آموزنده/معلومات عمومی/تاریخی/ ایران شناسی/ روانشناسی/شعر/طنز/قوانین حقوقی/موسیقی/آشپزی/ خبرروز
مشاهده در ایتا
دانلود
تــــــو حواس من بودی! از وقتی كه رفتی همه "سراغت را می‌گيرند" هی می‌پرسند، "حواست کجاست"....
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺درکی زیبا از حضور، قدرت و مهربانی خدا در تجربه بعد از مرگ 𝐉𝐎𝐈𝐍 𝐂𝐇𝐀𝐍𝐍𝐄𝐋  @golchintap
20.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️ ۱ میلیون دینار عراقی؛ به شرط اینکه زیارت امام حسین را رها کنی و برگردی خونه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گر همی دزدی بیا و لعل دزد زین خران تا چند باشی نعل دزد کم از خدا نخواهید... سخنان زیبای دکتر الهی قمشه ای...
سلماس نخستین شهر منظم و شطرنجی ایران پس از اینکه سلماس در اردیبهشت ۱۳۰۹ براثر زلزله ۷.۲ ریشتری کامل تخریب شد،‌ زیربنای شهر جدید در زمینی به مساحت یک‌میلیون مترمربع با نظر مهندسان آلمانی پایه‌گذاری شد. به‌علت علاقه اهالی به زادگاه خود، شهر در همان محل قدیم ساخته شد.
موش و شتر بازنویسی: ترگل شیرعلیان روزی روزگاری، در گوشه ای از این دنیای بزرگ، موش کوچولویی زندگی می کرد. موش با این که هیکل ریز و کوچکی داشت، اما فکر می کرد که از همه ی موشهای دنیا باهوش تر و قوی تر است. روزی از روزها، موش کوچولوی قصه ی ما، توی سبزه زاری راه می رفت و برای خودش آواز می خواند که ناگهان چشمش به شتری افتاد. شتر مشغول چرا بود و داشت از علفهای سبزہ زار می خورد. موش کوچولو که فکر می کرد خیلی باهوش و زرنگ است، توی دلش گفت: خوب است کلکی بزنم و این شتر را بدزدم و با خود به خانه ام ببرم. موش با این فکر جلو رفت و افسار شتر را که روی زمین افتاده بود، به دندان گرفت و راه افتاد. شتر که عادت داشت هر کس افسارش را می کشید، دنبال او می رفت، به دنبال موش راه افتاد؛ چون آن قدر از آن علف های تازه خورده بود که شکمش سیر بود. از طرف دیگر هم فکر کرد دنبال این موش فسقلی بروم، ببینم چه می خواهد بکند. هم فال است و هم تماشا. اما موش کوچولو فکر می کرد که واقعأ شتر به آن بزرگی را دزدیده است و این کار را از هوش و زرنگی خود می دانست. با خود گفت: تا حالا کسی دیده که موش کوچکی مثل من، شتری را دنبال خود بکشاند؟ من خیلی قوی هستم که شتر به این بزرگی را دنبال خود می کشم و می برم. پس من قوی ترین موش روی زمین ام. بله، موش می رفت و خوشحال بود. شتر هم بدش نمی آمد که تفریحی بکند. آن دو رفتند و رفتند تا به جوی آبی رسیدند. موش لب جوی آب ایستاد. آب، تند و با سرعت به طرف پایین می رفت و شرشر صدا می کرد. موش با خود گفت: حالا چه طور از این جوی پر از آب رد شوم و به آن طرف بروم؟ شتر هم که دید موش لب جوی آب ایستاده، از او پرسید: «برای چه ایستاده ای؟ مگر از آب میترسی؟ آب که ترس ندارد. من دوست ندارم افسارم دست ترسوها باشد.» موش که حرف های شتر را شنید، خجالت کشید. نمی خواست شتر فکر کند که او ترسوست. از طرف دیگر هم مطمئن بود که اگر وارد آب شود، آب جوی او را با خود می برد. رو به شتر گفت: «نخيرا من موش ترسویی نیستم. به این جوی آب نگاه کن. ببین چه قدر عمیق و پرآب است!» شتر خندید و گفت: «پس می ترسی! واقعا از این جوی کوچک میترسی؟ تو که این همه ادعا داری و افسار شتری چون من را می کشی، چه طور از این جوی کوچک میترسی. بگذار من بروم داخل آب و بگویم که عمق آب چه قدر است.» موش گفت: «باشد، برو!» شتر رفت داخل جوی آب، بعد بیرون آمد و گفت: «دیدی! آب به زانوی من هم نمی رسد. این که ترس ندارد. زود باش برو آن طرف» موش گفت: «می دانی چه می گویی؟ آب به زانوی تو می رسد، میدانی یعنی چه؟» شتر گفت: «تو بگو یعنی چه؟» موش که از کارش خجالت زده شده بود، گفت: «شتر جان، خوب، معلوم است. زانوی شتر کجا و زانوی موش کجا؟! بین زانوی شتر و زانوی موش خیلی فرق است. زانوی تو از هزار تا زانوی ما موش ها بزرگتر و بلندتر است.» شتر از حرف موش کوچولو به خنده افتاد. فهمید که موش کوچولو به اشتباهش پی برده است. پرسید: «خوب کوچولو، می گویی چه کار کنیم؟» موش کوچولو گفت: «درست است. من اشتباه کردم که فکر می کردم خیلی زرنگم و تو را دزدیده ام. حالا یک جوری مرا از این جوی آب رد کن.» | شتر که دلش به حال موش کوچولو سوخته بود، گفت: «باشد… بیا پشت من سوارشو تا از جوی آب رد شویم.» موش کوچولو از پای شتر بالا رفت بر پشت او نشست. شتر هم از جوی آب گذشت و موش را آن طرف آب بر زمین گذاشت. بعد رو به او کرد و گفت: «یادت باشد که بیخودی مغرور نشوی که خجالت زده و رسوا می شوی. وقتی نمی توانی کاری را انجام دهی، بی جهت ادعا نکن تا بعدا شرمنده و پشیمان نشوی.» موش کوچولو از شتر تشکر کرد و رفت دنبال کارش.
بقایای مرگی وحشتناک در 8200 سال قبل در آتلانتیس اسکلت دو زن جوان که در دوران آتلانتیس در حفره ای زندانی شده بوده و با بالا آمدن آب دریا به طرز وحشتناکی به قتل رسیدند
16.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آخرین بازمانده .. کاخ هخامنشی بردک سیاه که کاخ زمستانی داریوش اول بود و اکنون اینگونه در دل نخلستان های استان بوشهر پنهان و ویران افتاده است. لوکیشن دقیق این کاخ در روستای درودگاه استان بوشهر و در میان نخلستان های این روستا قرار گرفته است.
گروه تفنگ واتیکان عکس مربوط به سال 1937
چشم اندازی از آبادان، دهۀ سی خورشیدی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️ انسانهایی که در طول تاریخ بیشترین عمر رو داشتن! 🔺️ نفر اول از لهستان به نام "لگنسی لِوسکی" با ۶۷۳ سال و نفر دوم از مصر "عبدالعزیز بین موتایب الرشید" با ۶۷۲ سال بیشترین عمر داشتن! 🔺️ براساس عقاید اسلامی و آیات و روایات، داشتن عمر طولانی برای انسانها، امکانپذیر است . حضرت خضر نبی ع ، حضرت نوح ع و امام زمان عج از جمله این افراد هستند. 🟩🟨🟩🟨🟩
طبق متون تاریخی حاکمان و فرمانداران پارسی به هر کاروانی که گیاه و یا نهال جدیدی را با خود می آورد ، هدیه شاهانه ای به آن کاروان می‌دادند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وقتی ژاله صامتی از سختی های کار در کنار مادر بودن میگه 🎞‌📷▬═▬═▬═▬═▬═▬📷🎞 ‍‌‎‎‌‎‌‌‎‍‌‎‎‌‎‌‌‎‌‌‍‍‌‎‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎ 🅗⓿🅝🅐🅡🅜🅐🅝🅓🅐🅝
لحظات نفس گیر نجات مادر و نوزاد توسط پرستار اورژانس نوزاد تازه به دنیا آمده در بزنگاه مرگ و زندگی و راهنمایی و اقدام به‌موقع کارشناس تریاژ تلفنی اورژانس پیش‌بیمارستانی شهرستان بابل/ معصومه مهرآور، پرستار مرکز پیام اورژانس ۱۱۵ بابل، از پشت تلفن راهنمایی‌های موثر و اورژانسی در لحظه به دنیا آمدن نوزاد را به تماس گیرنده آموزش داد و احساس مسئولیت این پرستار باعث نجات زندگی مادر و نوزاد بابلی شد. سیاوش خیرابی نوشت: چقدر شما خوبین خانم با این لحن قشنگ و دلسوزانتون اشک مارو درآوردین دم شما و بچه های اورژانس گرم🥲 🎞‌📷▬═▬═▬═▬═▬═▬📷🎞 🅗⓿🅝🅐🅡🅜🅐🅝🅓🅐🅝