eitaa logo
کانال گلچین تاپ ترینها
1.9هزار دنبال‌کننده
18هزار عکس
27.5هزار ویدیو
154 فایل
موضوع کانال: انگیزشی/داستان آموزنده/معلومات عمومی/تاریخی/ ایران شناسی/ روانشناسی/شعر/طنز/قوانین حقوقی/موسیقی/آشپزی/ خبرروز ای دی مدیر کانال و گروه جهت انتقاد یا پیشنهاد @bondar1357 @golchintap1
مشاهده در ایتا
دانلود
📚 راننده تاكسی گفت: هر روز از ساعت پنج و نيم صبح ميام مي‌شينم پشت فرمون تا يك ظهر ساعت يك ناهار ميخورم و تا سه و نيم ميخوابم، بعد دوباره ميشينم پشت فرمون تا نه و نيم شب، نه و نيم تازه شام ميخورم، ده و نيم هم ميخوابم گفتم: خيلی كار ميكنيد، معلومه خرج بچه‌ها خيلي زياده. راننده گفت: بچه ندارم، يعنی يكی دارم كه نيست، خارجه .گفتم: عيال نميگن اينقدر كار نكنيد. راننده گفت: "تنهام" پرسيدم: پس چرا اينقدر كار مي‌كنيد؟ راننده گفت: «تنهایی حوصله‌ام سر ميره، بهترين كار همينه. از اين ور به اون ور، از اون ور به اين ور، موقع موشكباران پشت فرمون بودم، موقع آزادی خرمشهر پشت فرمون بودم، تونل حكيم را كه زدن پشت فرمون بودم، پل صدر را كه ميساختن پشت فرمون بودم، پلاسكو كه آتش گرفت پشت فرمون بودم، سانچی كه آتش گرفت پشت فرمون بودم، اين هواپيما كه سقوط كرد پشت فرمون بودم، پشت اين فرمون چه چيزها كه نديدم، پشت اين فرمون چقدر گريه كردم. گفتم: منم بعضي شب‌ها يه گوشه تنها مي‌شينم گريه مي‌كنم. راننده نگاهم كرد و گفت: «شب‌ها كه من هر شب گريه مي‌كنم... شب‌ها براي خودم گريه مي‌كنم. پرسيدم: تنهایی اذيت‌تون مي‌كنه؟ مرد گفت: زندگي همينه ديگه. گفتم: پس چرا گريه ميكنيد؟ راننده گفت: "گريه ميكنم كه سبك بشم، فرداش بتونم بشينم پشت فرمون." از ✍🏻 مجموعه تاکسی
📚 راننده تاكسی گفت: هر روز از ساعت پنج و نيم صبح ميام مي‌شينم پشت فرمون تا يك ظهر ساعت يك ناهار ميخورم و تا سه و نيم ميخوابم، بعد دوباره ميشينم پشت فرمون تا نه و نيم شب، نه و نيم تازه شام ميخورم، ده و نيم هم ميخوابم گفتم: خيلی كار ميكنيد، معلومه خرج بچه‌ها خيلي زياده. راننده گفت: بچه ندارم، يعنی يكی دارم كه نيست، خارجه .گفتم: عيال نميگن اينقدر كار نكنيد. راننده گفت: "تنهام" پرسيدم: پس چرا اينقدر كار مي‌كنيد؟ راننده گفت: «تنهایی حوصله‌ام سر ميره، بهترين كار همينه. از اين ور به اون ور، از اون ور به اين ور، موقع موشكباران پشت فرمون بودم، موقع آزادی خرمشهر پشت فرمون بودم، تونل حكيم را كه زدن پشت فرمون بودم، پل صدر را كه ميساختن پشت فرمون بودم، پلاسكو كه آتش گرفت پشت فرمون بودم، سانچی كه آتش گرفت پشت فرمون بودم، اين هواپيما كه سقوط كرد پشت فرمون بودم، پشت اين فرمون چه چيزها كه نديدم، پشت اين فرمون چقدر گريه كردم. گفتم: منم بعضي شب‌ها يه گوشه تنها مي‌شينم گريه مي‌كنم. راننده نگاهم كرد و گفت: «شب‌ها كه من هر شب گريه مي‌كنم... شب‌ها براي خودم گريه مي‌كنم. پرسيدم: تنهایی اذيت‌تون مي‌كنه؟ مرد گفت: زندگي همينه ديگه. گفتم: پس چرا گريه ميكنيد؟ راننده گفت: "گريه ميكنم كه سبك بشم، فرداش بتونم بشينم پشت فرمون." از ✍🏻 مجموعه تاکسی