⭕علت عدم تمرکز
فکر تو همیشه به دنبال مهمترین کارى خواهد بود که آن را یافته. اگر #تمرکز ندارى، از همین کشف کن که تو کارى مهمتر براى خود سراغ دارى، پس یا به آن بپرداز و یا اهمیت کارى را که به آن مشغول هستى، براى خودت تحلیل کن تا فکرت با تو همراه شود که در این لحظه و با این بینش تو مىتوانى سریع و صحیح #حرکت کنى.
#استادودرس / #استادصفایی_حائری
⭕برای تقویت نویسندگی، هنگام مطالعه اینکار را بکنید
مهمترین راه رشد و افزایش قدرت قلم، #مطالعه است. با تنبلی و کمخوانی و دوری از کتاب هیچکس رشد نخواهد کرد. من این را قول میدهم.
امّا یک نکته مهم این است که در هنگام مطالعه فیشبرداری کنید! بله با یادداشتبرداری و فیشبرداری لحن نویسندگان را تمرین کنید. این تمرین کردن بسیار مهم است، مخصوصا در هنگام مطالعه و فیشبرداری؛ چرا که شما بهواسطه این تمرینِ لحن نویسندگان، کلیدواژههای آنها را میآموزید. آنگاه شما کلیدواژههای یک متفکر را آموختهاید و با تمرین میتوانید آنها را برای خود ملکه کنید، و اگر شما از چند متفکر بیاموزید، منبع جامعی از کلیدواژهای متفکرین را در اختیار دارید. مثلا از مرحوم جلال آلاحمد و یا شهید آوینی و از این قبیل افراد که دارای سبک هستند، میتوانید بسیار بیاموزید.
#نویسندگی
#یادداشت_برداری #فیش_برداری
⭕به جای مسافرت رفتن، کتاب میخوانم
وقتی نگرانم، به پناهگاهم میروم.
هیچ نیازی به #مسافرت ندارم. رفتن و پیوستن به قلمرو خاطرات ادبیام کفایت میکند.
زیرا چه وسیله تفریحی شریفتر و چه همصحبتی سرگرم کنندهتر از #ادبیات وجود دارد و چه هیجانی لذت بخشتر از هیجانی است که #کتاب خواندن نصیب انسان میکند؟!
🔍 #نقل_قول از یک کتاب که نمیخوام اسمش رو بگم!
⭕بیشترین جایی که به مغز اهمیت داده میشود
کتابسرا یا کبابسرا؟
میزان اهمیت ما به شکم و مغزهامون از مقایسه تعداد #کتابسراها و کبابسراهای شهرمون مشخص میشه.
افسوسِ قضیه در اینه که بیشترین جایی که ما به مغز اهمیت می دیم تو کله پاچه فروشیه، اونم نه برای فکر کردن، بلکه برای خوردن!
#گیله_مرد
صـدبـار اگــر از دسـت تـوام خون رود از دل
از در چـو درآیــی، هــمـه بیــرون رود از دل
لـیـلـی همـه در خـنـده و بـازیـسـت، چـه دانــد
کـز دیــده چـه ها بـر سـر مجـنـون رود از دل
گــر قـصـه عـشــق مـن و یــــارم بـنـگـارنـــد
صـد لـیـلـی و مجـنـون همه بیـرون رود از دل
گفتی که برون کن غم من از دل و خوش باش
آه؛ ایـن سخـن سخـت، مـرا چـون رود از دل؟
در قـتـل مـن ای مـه، بکـش آهستـه کـمـان را
حیـف اسـت کـه پیکـان تـو بیـرون رود از دل
#شعر
⭕ به حرف استاد خیلی فک کردم، آدم فهیمی بود
۲۰ سال با تئوریام کنفرانس دادم و برام دست زدن ... و امروز هم خلاف اون حرفا رو ثابت میکنه و براش همونقدر دست میزنن ...
حضار کارشون دست زدنه ... این تویی که باید بدونی زندگیت رو داری وقف اثبات چی میکنی ...
میفهمی دخترم؟ ... این مهمترین درس زندگی من بود.
بُرشی از کتاب #خاطرات_سفیر
اهل قلم؛
قلم شبیه قاشق نیست!
بدون قاشق هم میشود غذا خورد، امّا بدون قلم نمیتوان از حیات کامل برخوردار بود. یا باید بخوانی و یا باید بنویسی والّا اهل قلم نخواهی بود و اهلیت حیات نخواهی داشت.
خدا قلم را آفرید و خود بهترین استفاده را از آن کرد و سرمشقی برای بهره بردن از قلم قرار داد.
حجت السلام و المسلمین علیرضا #پناهیان
#نویسندگی #قلم
⭕ حلقومها را میتوان برید، امّا فریادها را هرگز
وقتی خدا به قلم قسم میخورد، چرا ما دوستش نداشته باشیم؟ مگر نه این است که به آنچه مهم و دوست داشتنی است، قسم خورده میشود؟
پس وقتی قلمی به رنگ خون در آید، مگر میتوان عاشقش نشد؟
جملهی زیر که قسمتی از آن در عنوان قرار دارد، از قلمی است که به رنگ خون درآمده است؛
حلقومها را میتوان برید، امّا فریادها را هرگز
فریادی که از حلقوم بریده برمیآید، تا ابد جاودانه است.
شهید اهل قلم سید مرتضی #آوینی
💥 پیشنهادم به همه کسانی که دوست دارند در راستای تقویت قلم و نویسندگی شان گامی بردارند، خواندن کتاب های این شهید بزرگوار است. با خواندنشان قلمتان نازنین می شود. امیدوارم همگیمان توفیق خواندنشان را پیدا کنیم.
#نویسندگی #قلم
#مطالعه
⭕ ۶ لغزش دستوری پرکاربرد در نویسندگی
لغزشها و خطاهای دستوری از دیگر غلطهای انشایی است. شماری از این غلطها رواج بیشتری یافتهاند و به همین دلیل لازم است دربارهٔ آنها بیشتر بدانیم:
۱. «را» پس از فعل
«را» علامت مفعول صریح یا بیواسطه است و قرارگرفتن آن پس از فعل یا هر کلمهٔ دیگری که نقش مفعولی ندارد، خطاست.
غلط: نباید خدایی که دوستمان دارد را معصیت کنیم.
درست: نباید خدایی را که دوستمان دارد، معصیت کنیم.
۲. جدایی میان «را» و مفعول
میان «را» و مفعول صریح نباید فاصله بیفتد؛ حتی متممها و وابستههای مفعول هم باید بعد از «را» بیایند.
غلط: استقلال پاکستان از هند را چگونه تفسیر میکنید؟
درست: استقلال پاکستان را از هند چگونه تفسیر میکنید؟
۳. «را» پس از فاعل
«کتابی که تازه خریده بودم، گم شد.»
در این جمله «کتاب» نهاد جملهٔ پایه است و نباید بعد از آن «را» بیاید. اما ممکن است کسی گمان کند «کتاب» جرء جملهٔ پیرو و مفعول «خریدم» است. در این صورت آن را اینگونه خواهد نوشت: «کتابی را که تازه خریده بودم، گم شد.»
۴. تطابق اجزای جمله
برخی از قواعد مربوط به هماهنگی اجزای جمله به این شرح است:
یک. مطابقت: همسانی یا ناهمسانی فعل با نهاد از حیث مفرد و جمع، پیرو قاعدهٔ زیر است:
اگر نهاد مفرد باشد، فعلش را نیز مفرد میآوریم؛ مانند: «بهروز آمد.» گاهی از باب احترام، برای نهاد مفرد فعل جمع میآورند؛ مانند: «استاد گفتند… .»
اگر نهاد جمع جاندار بود، فعل را نیز جمع میآوریم؛ مانند: «دانشمندان معتقدند… .»
اگر نهاد جمع غیرجاندار بود، در فعل آن دو وجه جایز است: مفرد و جمع؛ یعنی هم میتوان گفت: «فرشها سوخت» و هم میتوان گفت: «فرشها سوختند.»
اگر فاعل جمع غیرجاندار بود اما بهمثابهٔ جاندار، فعلش را باید جمع آورد؛ مانند: «فرشها مظلومانه سوختند.» نسبتدادن ظلم به آتش و مظلومیت به فرشها نشان از آن دارد که آن دو را جاندار انگاشتهایم.
اسم جمع مانند ملت، حزب، لشکر، نسل، فرقه و قوم، حکم مفرد را دارد؛ مانند: «ملت ستمدیدهٔ ایران، بیشترین زیان را از خودکامگان دیده است.»
دو. تناسب: گاهی میان نهاد و گزارهٔ آن هیچ تناسبی نیست؛ بهمثل کسی که میگوید: «زادگاه او ایران است؛ اما اکنون در خارج زندگی میکند.» گویا گوینده توجه ندارد که گزارهٔ دوم تناسبی با نهاد جمله ندارد؛ زیرا در این جمله یک نهاد (زادگاه) و دو گزاره (است و زندگی میکند) وجود دارد. درست آن است که بگوییم: «زادگاه او ایران است؛ اما وی اکنون در خارج زندگی میکند.»
سه. خطا در تشخیص فاعل: اگر فاعلِ مفرد به مضافالیهِ جمع اضافه شود، فعل را باید مفرد آورد و نباید به جمعبودن مضافالیه توجه کرد.
۵. ناهمزمانی افعال
زمان افعال یک جمله باید یکسان باشد. در جملهٔ زیر دو جمله وجود دارد و زمان هریک غیر از دیگری است: «انتظار مردم از مسئولان این است که پس از این حادثهٔ تلخ، بیدرنگ آستین همت بالا میزدند.»
نیمهٔ اول جمله زمان حال دارد و نیمهٔ دوم زمان ماضی؛ در حالی که باید برعکس باشد؛ اینگونه: «انتظار مردم از مسئولان این بود که پس از این حادثهٔ تلخ، بیدرنگ آستین همت بالا زنند.»
۶. عطف فعل وصفی
در زبان فارسی نوعی فعل وجود دارد که صرف نمیشود و برای همهٔ شخصها و زمانها بهشکل «صفت مفعولی» میآید. شخص، زمان و وجه فعل وصفی، از فعلی معلوم میشود که پس از آن میآید؛ مانند:
«او به دانشگاه رفته، در رشتهٔ ریاضی تحصیل کرد.»
«من به دانشگاه رفته، در رشته ریاضی تحصیل کردم/ خواهم کرد/ میکنم.»
فعل وصفی احکامی ویژه دارد که برخی از آنها به این قرار است:
یک. از فعل وصفی فقط در زبان نوشتاری استفاده میشود و استعمال آن در زبان گفتاری شایسته نیست؛ زیرا فعل وصفی عبارت را خشک و رسمی میکند.
دو. در زبان نوشتاری نیز باید از فعل وصفی بسیار کم استفاده کرد.
سه. بعد از فعل وصفی نباید «واو عطف» بیاید. مثلاً نمیتوان نوشت: «او به دانشگاه رفته و در رشتهٔ ریاضی تحصیل کرد»؛ زیرا فعل «کرد» قابل عطف به فعل «رفته» نیست.
خلاصه شده از کتاب #بهتر_بنویسیم
#نویسندگی
#قلم
⭕ با یک قاعده از چند خطای املایی جلوگیری کنید!
اشتباهات املایی گاهی به خاطر عدم آشنایی با قوانین املای کلمات در ترکیبها به وجود میآید.
به عنوان مثال و نمونه: « بیندازد » درست است؛ نه « بیاندازد » و یا « بیفتد » صحیح است؛ نه « بیافتد »؛ دلیل آن هم این قاعده است که هنگامی که الفِ مضموم و مفتوح، بین بای تاکید و فعل میآید، لازم است تبدیل به «ی» شود. برخلاف آن هنگامی است که الف مکسور است، که هیچ تغییری در املای کلمه رخ نمیدهد؛ مثل « بایست ».
#نویسندگی #قلم #املا
⭕ بیمه کردن قلم از غلطهای املایی
برای آن که نمره املایمان ۲۰ شود لازم نیست اطلاعات وسیعی را به خورد مغزمان دهیم و زمان زیادی صرف کنیم! بهترین و مفیدترین راه برای بیمه کردن قلم از انواع غلطها به خصوص غلطهای املایی معاشرت با آثار بزرگان و نوشتههای معتبر است؛ این انس با نوشتههای پیشینیان باعث میشود که املای درست کلمه در جمله را ببینیم و ضمیر ناخودآگاهمان را اصلاح کند، و شیوه صحیح کلمه را در ذهن ما ثبت کند.
و راه دوم که راهی خودآگاه است مراجعه به فرهنگنامهها است؛ وقتی در صحّت کلمهای شک کردی با مراجعه به لغتنامه از درستی اطمینان حاصل میکنی و با چند بار مراجعه ضبط صحیح آن کلمه در ذهنت نقش میبندد، و گاهی هم تنها با یکبار مراجعه این اتفاق رخ میدهد. البته این رجوعها که گاهی هم ضرورت مییابد، باعث میشود که دامنه لغاتمان هم زیاد شود.
و در باب شیوهی خط فارسی در ابتدا امر میتوان به مصوبات فرهنگستان اطمینان کرد.
#نویسندگی #املا #قلم
منسوب به #شهید_بهشتی
دانشجو موذن جامعه است، اگر خواب بماند نماز امت قضا میشود.
💥پینوشت:
این جمله را که دیدم به فکر فرو رفتم که این همه نماز قضا شده، موذن چرا بانک اذان نمیدهد؟ حتی نمازهای ظهر و عصر هم قضا شده، در این حد در خواب هستیم!
بنده را اختیار کی باشد / بنده جز سایه وار کی باشد؟
بندهخدا یعنی روحی که پذیرفته است حکم حق بر فکر و خیال و قلب و بدن او جاری باشد، اختیارش را به دست حق داده است، و این غیر از این است که انسان بیاختیار باشد، بلکه با اختیارش حکم خدا را اختیار کرده است و لذا میبینیم درظاهر و باطن کاملا تسلیم حکم خدا است.
به قول مولوی :
این معیت با حق است و جبر نیست / این تجلی مَه است، اَبر نیست
یکی از جاهایی که عموماً حرف عرفا را نمیفهمند همینجا است. آن عارف، مدام به نفس امّاره گفته: تو حرف نزن، بگذار حق فرماندهد!
فضولیهای نفس امّاره را کنترل کرده تا رسیده به جایی که بگویید: « وَأُفَوِّضُ أَمْرِی إِلَى اللَّهِ » ؛ امور خود را به خدا میسپارم، این کجا جبر است؟ این پذیرفتن عظمت و جبّاری خدای حکیم است در برنامه زندگی.
چقدر از روی هوس هر کاری که میلمان کشید انجام دادیم و استدلالمان «دلم خواست» بود. و این داستان همچنان ادامه دارد ...
* هیچ محتاج می گلگون نِهای/ترک کن گلگونه، تو گلگونهای
اگر احساس میکنی در میان دیوارهای بلندی زندانی شدهای که خودت برای خودت ساختهای، و فکر میکنی که باید آن دیوارها را خراب کنی و «خودِ گمشدهات» را و معنی خودت را بیابی؛
آنگاه شاید بتوانی تا حدی به « خودِ اصیلات» دست یابی و آرام آرام با او آشنا شوی و در آینهی او، خود را بیابی.
وقتی به فکر یافتن خودت باشی میتوانی خودت را بیابی...
مَنْ عَرَفَ نَفْسَه فَقَدْ عَرَفَ رَبَّه؛ هرکس «خود» را بشناسد، خدایش را شناخته است.
پس ما میتوانیم از راه «خود» شناسی، به خداشناسی مطمئنی دست یابیم و از این طریق حقیقتِ «توحید»، «نبوت»، « معاد» و «امامت» را در جان خود روشن کنیم.
*شعری که در عنوان آمده از جناب مولانا است
#خودشناسی
ناپلئون را باید تحسین کرد
"شما یک مردک را نگاه میکنید و من یک مرد بزرگ را؛ هر یک از ما میتواند استفاده کند"
جملهای که خواندید باعث شد یک روحانی معمولی و پایین رده، با گفتنش به درجه یک اسقف برسد!
در اوایل کتاب بینوانیان حکیم هوگو در قسمتی که مربوط به مسیو میرییل در کتاب اول آمده بود جریان را به صورت کامل شرح میدهد، آنان که بینوایان خواندهاند میفهمند کجا را میگویم.
در ابتدای وقتی این جریان را خواندم، با خودم گفتم چقدر مملکتشون بیحساب و بیکتاب که همینطور الکی الکی یکی با یه جمله میشه اسقف !! ولی وقتی ادامه جریان و نحوهی اسقفیاش را دیدم، بهتر بگویم: خواندم، خوب انتخاب کرده. خوب.
چقدر خوب با یک برخورد و چند کلمه فهمید چه کسی باید کجا باشد! سوای تشویقی و تحسینی که متوجه اسقف جدید بود، باید ناپلئون را به خاطر این انتخاب تحسین ویژه کرد. هرچند احتمال این هم هست که تنها به خاطر تعریفی که از زبان او نسبت به خود شنیده بود او را اسقف کرده باشد؛ شاید .
بینوایان را نخواندهاید؟
قصد خواندنش را هم ندارید؟
دهتای سوم یا چهارم مهم است
دختر ِ جوانی که عقب ِ تاکسی نشسته بود به پسر ِ جوانی که همراهش بود ، گفت : " به من گفتن 10 تا کتابی را که تو زندگی ام بیشتر از همه روم تاثیر گذاشته بنویسم "
پسر ِ جوان گفت : " خیلی باحاله... آدم قشنگ از رو 10 تا کتاب می تونه بفهمه کسی که این کتاب ها را انتخاب کرده چه جور آدمیه. "
دختر گفت : " صددرصد که نمیشه فهمید. "
زن ِ میانسالی که جلو نشسته بود ، گفت : " تو چیزهای گنده همه آدم ها مثل همن، برید سراغ ِ چیزهای ریزتر. "
دختر گفت : " یعنی چی ؟ "
زن گفت : " یعنی انتخاب 10 تا کتاب ِ اول زیاد مهم نیست... 10 تا کتاب ِ دوم ِ زندگیه که مهمه یا 10 تا کتاب ِ سوم زندگی... اصلا 10 تا کتاب ِ چهارم ِ زندگی از همه مهم تره. "
دختر ِ جوان لبخندی زد و به پسر گفت : " 10 تا کتاب ِ مهم ِ چهارم ِ زندگی ات کدومان ؟ "
واقعا 10 تا کتاب ِ مهم ِ چهارم ِ زندگی ِ ما چه کتاب هایی است ؟ اصلا به دهتای سوم و چهارم میرسد؟ (۴۰ تا کتاب خوندی؟)
& به حرف استاد خیلی فک کردم، آدم فهیمی بود
۲۰ سال با تئوریام کنفرانس دادم و برام دست زدن ... و امروز هِروه خلاف اون حرفا رو ثابت میکنه و براش همونقدر دست میزنن ...
حضار کارشون دست زدنه ... این تویی که باید بدونی زندگیت رو داری وقف اثبات چی میکنی ...
میفهمی دخترم؟ ... این مهمترین درس زندگی من بود.
کاش توی دنیایی زندگی میکردم که استاداش حکیم بودن. کاش استادی داشتم که علم رو با حکمت یاد میداد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بُرشی از کتاب خاطرات سفیر / مهمترین درس استاد / ص۱۳۷
دو تا کاش آخر، حرف دل من هم هست؛ کاش ...... البته این روزها وسوسههایی بهم هجوم مییارن که بیخیال حکمت بشم و بچسبم به یه لقمه نون !!!
به تولد چه کسانی باید توجه کرد؟
باید به تولد انسانهای کامل نظر کرد که دارای حقیقت هستند و تولد آنها تولد حقیقت انسانیت است و نوری به عالم انسانیت اضافه شده است؛ در حالی که تولد مثل منی، به خودی خود هیچ چیز نیست، مگر اینکه در طول زندگی در ذیل انسانهای کامل قرار گیریم! (+)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
واقعا به این فکر کردید که جشن تولد از کی و کجا توی ایران باب شده؟
آخه اینکه تو شمعی را فوت کنی و قبول کنی که یکسال دیگر از عمرت را خاموش کردی، و دیگران هم برایت کف بزنند چه معنایی دارد؟ مسخرهتر از آن اینکه حتما باید کیکی باشد و کادو هم باشد؟
شاید هم همه میدانند که تو چقدر از اینکه یکسال دیگر از عمرت گذشت ناراحت هستی و میخواهند با کادو و کیک تو را خوشحال کنند!
جالب است برای اینکه ۱۰۰ سال زنده باشی، باید شمعها را فوت کنی!
ولی به نظرم باید تولدها را تسلیت گفت؛ تسلیت به خاطر این که یکسال را از دادی. ما مدام در حال مردن هستیم و فرصتهای خود را از دست میدهم پس چه معنایی دارد که به خاطر از دست دادن یکسال فرصت جشن بگیریم؟
اگر سال روز تولدهای مان را جشن نمیگرفتیم، در عوض چند ساعتی به سالی که گذشت فکر میکردیم، شاید حال و اوضاع مان خیلی بهتر بود.
آنجا که درد و عشق نیست، چه هست؟!
فلسفه و دین و هنر هرجا باشند، آنجا درد هم هست. کسی که درد ندارد ممکن است به شغل فلسفه و دین و هنر مشغول باشد اما شغل فلسفه را با درد فلسفه اشتباه نکنیم. میتوان شاغل شغل فلسفه بود و یک عمر فلسفه خواند و فلسفه گفت و با فلسفه هیچ نسبتی نداشت.
از لابهلای کتاب فلسفه معاصر ایران صفحه ۱۴۷ به قلم رضا داوری اردکانی
.............................................
پینوشت: لزوما همهی شاغلان به دین و نان خوران از دین را نباید دردمندان دین بدانیم و برعکس؛ یعنی این دو دسته را با یک جوب نرانیم!
به گمانما فلسفهی اسلامی به ویژه در اسلوب و محتوای حکمت صدرایی، جای خالی خویش را در اندیشهی انسان این روزگار میجوید و سرانجام آن را خواهد یافت و در آن پا برجا خواهد گشت.
ما ایرانیان بیش از همه به این فلسفهی الهی وامدار و بیش از همه در برابر آن مکلفیم!
رهبری ۱/ خرداد / ۷۸
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
مننوشت:
پس برای عقب نماندن از این قافله اندیشه، باید به فلسفه صدرا یا همان حکت متعالیه بپردازیم، چرا که زبان آیندگان است.
بازآ بازآ هر آنچه هستی بازآ
گر کافر و گبر و بت پرستی بازآ
این درگه ما درگه نومیدی نیست
صد بار اگر توبه شکستی بازآ
ای واقف اسرار ضمیر همه کس
در حالت عجز، دستگیر همه کس
یارب تو مرا توبه ده و عذر پذیر
ای توبهده و عذرپذیر همه کس
جز وصل تو دل به هرچه بستم، توبه
بییاد تو هرجا که نشستم، توبه
در حضرت تو، توبه شکستم صدبار
زین توبه که صد بار شکستم، توبه
ابوسعید #ابوالخیر
#شعر