eitaa logo
✿ گلدان
21 دنبال‌کننده
330 عکس
213 ویدیو
14 فایل
┅••=✧؛ ﷽ ؛✧=••┅ بنده آنی که دربند آنی/ابوسعید ابوالخیر ┅••=✧؛❁؛✧=••┅ [شاید] خط‌مشی: گلدانی بدون چهارچوب از جنس فضای مجازی بر وزن گلستان و شاید بوستان. مطالعه پیام #سنجاق شده فراموش نشود! •┈••؛✾؛••┈• موقعیت نبود گناه نکردیم، توهم تقوا برمان داشت!
مشاهده در ایتا
دانلود
با پرتو جمالت برهان چه کار دارد؟ با عشق زلف و خالت ایمان چه کار دارد؟ با عشق دلگشایت عاشق کجا برآید؟ با وصل جانفزایت هجران چه کار دارد؟ در بارگاه دردت درمان چه راه یابد؟ با جلوه‌گاه وصلت هجران چه کار دارد؟ با سوز بی‌دلانت مالک چه طاقت آرد؟ با عیش عاشقانت رضوان چه کار دارد؟ گرنه گریخت جانم از پرتو جمالت در سایهٔ دو زلفت پنهان چه کار دارد؟ چون در پناه وصلت افتاد جان نگویی: هجری بدین درازی با جان چه کار دارد؟ گر در خورت نیابم، شاید، که بر سماطت پوسیده استخوانی بر خوان چه کار دارد؟ آری عجب نباشد گر در دلم نیابی در کلبهٔ گدایان سلطان چه کار دارد؟ من نیز اگر نگنجم در حضرتت، عجب نیست آنجا که آن کمال است نقصان چه کار دارد؟ در تنگنای وحدت کثرت چگونه گنجد در عالم حقیقت بطلان چه کار دارد؟ گویند نیکوان را نظارگی نباید کانجا که درد نبود درمان چه کار دارد؟ آری، ولی چو عاشق پوشید رنگ معشوق آن دم میان ایشان دربان چه کار دارد؟ جایی که در میانه معشوق هم نگنجد مالک چه زحمت آرد؟ رضوان چه کار دارد ؟ هان! خسته دل عراقی، با درد یار خو کن کانجا که دردش آمد درمان چه کار دارد؟
چون صید به دام تو به هرلحظه شکارم / ای طرفه نگارم از دوری صیاد دگر تاب نیارم / رفته ست قرارم چون آهوی گم گشته به هر سوی دوانم / رهایی نتوانم تا دام در آغوش نگیرم نگرانم / آه از دل زارم از ناوک مژگان چو دو صد تیر پرانی / بر دل بنشانی چون پرتو خورشید اگر رو بکشانی / وای از شب تارم در بند و گرفتار بر آن سلسه مویم / خلاص از تو نجویم از دیده ره کوی تو با اشک بشویم / با حال نزارم برخیز که داد از من بیچاره ستانی / دردم چو ندانی بنشین که شرر در دل تنگم بنشانی / لختی به کنارم تا آن لب شیرین به سخن باز گشایی / خوش جلوه نمایی ای برده امان از دل عشاق کجایی / تا سجده گزارم گر بوی ترا باد به منزل برساند / جانم برهاند ورنه ز وجودم اثری هیچ نماند / جز گرد و غبارم.
تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد وجود نازکت آزرده گزند مباد سلامت همه آفاق در سلامت توست به هیچ عارضه شخص تو دردمند مباد جمال صورت و معنی ز امن صحت توست که ظاهرت دژم و باطنت نژند مباد در این چمن چو درآید خزان به یغمایی رهش به سرو سهی قامت بلند مباد در آن بساط که حسن تو جلوه آغازد مجال طعنه بدبین و بدپسند مباد هر آن که روی چو ماهت به چشم بد بیند بر آتش تو به جز جان او سپند مباد شفا ز گفته شکرفشان حافظ جوی که حاجتت به علاج گلاب و قند مباد
🔸هر سال اربعین دل ما روبراه بود 🔸ره بسته شد، دلیل کدامین گناه بود!؟
زدخنده؛ که من به عکس خوبان جهان / بی‌پرده نهان باشم و با پرده عیان
از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود
سهمِ من زِ آسمانِ معرفتش قدرِ یک پنجره است زین دوار بسم این پنجره است اگر گاهی ماهم آید کنارم از اغیار احمد محبی آشتیانی
گفت: احوالت چطور است؟ گفتمش: عالی است؛ مثلِ حالِ گُل حالِ گُل در چنگِ چنگیزِ مغول!!
شد باز هم از قافله جا مانده ام گوشه ی هیئت من غمدیده تنهامانده ام کربلایم گیره یک گوشه نگاهت مانده و ازخوراک وخواب وازروزوشب آقامانده ام عطرسیبی از حوالی حرم ها می وزد آن چنان مستم که ره نارفته ازپامانده ام
چه اشکال دارد در آیینه ها جمال خدا را زيارت كنيم؟ مگر موج دريا ز دريا جداست چرا بر «يكي» حكم «كثرت» كنيم؟ پراكندگي حاصل كثرت است بياييد تمرين وحدت كنيم «وجود» تو چون عين «ماهيت» است چرا باز بحث «اصالت» كنيم؟ اگر عشق خود علت اصلي است چرا بحث «معلول» و «علت» كنيم قیصر
فقط ظاهر مبین که حافظ را سینه گنجینه محبت اوست
گفت دانایی که: گرگی خیره سر،  هست پنهان در نهاد هر بشر!  لاجرم جاری است پیکاری سترگ  روز و شب، مابین این انسان و گرگ  زور بازو چاره ی این گرگ نیست  صاحب اندیشه داند چاره چیست  ای بسا انسان رنجور پریش  سخت پیچیده گلوی گرگ خویش  وی بسا زور آفرین مرد دلیر  هست در چنگال گرگ خود اسیر  هر که گرگش را در اندازد به خاک  رفته رفته می شود انسان پاک   وآن که با گرگش مدارا می کند  خلق و خوی گرگ پیدا می کند  در جوانی جان گرگت را بگیر!  وای اگر این گرگ گردد با تو پیر  روز پیری، گر که باشی هم چو شیر  ناتوانی در مصاف گرگ پیر  مردمان گر یکدگر را می درند  گرگ هاشان رهنما و رهبرند  اینکه انسان هست این سان دردمند  گرگ ها فرمانروایی می کنند  وآن ستمکاران که با هم محرم اند  گرگ هاشان آشنایان هم اند   گرگ ها همراه و انسان ها غریب  با که باید گفت این حال عجیب؟.... فریدون مشیری
بس که خمیازه گران گشت وضو باطل شد. جاده هم از نفس خستۀ ما منزل شد.
گر در صف او نمانده‌ای، ای دل من! خود را به کجا رسانده‌ای؟ ای دل من! تاریخ، حکومت حسین است فقط تاریخ مگر نخوانده‌ای؟ ای دل من...
به ولای تو گر بنده خویشم خوانی از سر خواجگی کون و مکان برخیزم
تلخ است که لبریز حقایق شده است زرد است که با درد، موافق شده است عاشق نشدی وگرنه می فهمیدی پاییز بهاریست که عاشق شده است
هدایت شده از الهادی
* 🔻 در برزخ وقتی می‌گویند عمر فلانی چند سال است؟ مثل دنیا نیست که بگویند پنجاه یا شصت سال است. [یعنی میزان عمری که در دنیا کرده را محاسبه نمی‌کنند] بلکه منظور این است که میزان ماندگاری او چقدر است؟ خودش از دنیا رفته، ولی چقدر ماندگار است؟ راه رسیدن به حداقل‌های ماندگاری در برزخ چیست؟ یک نفر است که صد سال عمرش است، یک نفر دویست سال عمرش است. 🔸 راه پیدا کردن به ماندگاری از کجا شروع می‌شود؟ اگر کمی از زندگی حیوانی خارج شویم، خدای متعال راه ماندگاری را به ما نشان می‌دهد. هم علم آن را می‌دهد، هم توفیق و ماندگاری آن را می‌دهد. 🔹 فقط به این نیست که فرض کنید گاهی اوقات برخی نفوس تنگی و بی‌حوصلگی می‌کنند، خیلی هم استعداد یا شتاب دارند و یا خیلی می‌خواهند اوج بگیرند، شعر حافظ را می‌گیرند و خیلی هم با آن اُنس پیدا می‌کنند، ولی می‌گویند اگر بنا به شعر باشد که حافظ گفته، من هم می توان مثل او شعر ماندگار بگویم. 🔸 در حالی که این حرف‌ها نیست، زوایای ماندگاری در عالَم منحصر به یک زاویه نیست، اصلاً در خود باب شعر، هزاران زاویه است. چرا من اینطور به شعر و حافظ و دیگری نگاه کنم؟ هر کسی یک خروجی دارد. 🔹 شرایط ماندگاری در خروجی با چینش کردن الفاظ و شعر گفتن متفاوت است. ماندگاری باطن می‌خواهد و پشتوانه نیاز دارد. <کد 5822> ┄┅═✧❁ااا❁✧═┅┄ 🔺 کانال رسمی حجت‌الاسلام والمسلمین حاج شیخ جعفر ناصری: 🔹 تلگرام و ایتا: @nasery_ir 🔸 واتساپ: wa.me/989338010649 ‌ ‌ ‌ ‌
● رحلت کریمه اهل البیت ع تسلیت! ┄┅•••✧؛❁؛✧•••┅┄ همسایه، سایه‌ات به سرم مستدام باد لطفت همیشه زخم مرا التیام داد وقتی انیس لحظۀ تنهایی‌ام تویی تنها دلیل اینکه من اینجایی‌ام، تویی هر شب دلم قدم به قدم می‌کشد مرا بی‌اختیار سمت حرم می‌کشد مرا با شور شهر فاصله دارم کنار تو احساس وصل می‌کند آدم کنار تو . . . خوشبخت قوم و طایفه، ما مردم قمیم جاروکشان خواهر خورشید هشتمیم . . . اینجا کویر داغ و نمک زار شور نیست ما رو به روی پهنۀ دریا نشسته‌ایم قم سال‌هاست با نفسش زنده مانده است باور کنید پیش مسیحا نشسته‌ایم بوی مدینه می‌وزد از شهر ما، بیا ما در جوار حضرت زهرا نشسته‌ایم از ما به جز بدی که ندیدی ببخشمان از دست ما چه‌ها که کشیدی ببخشمان من هم دلیل حسرت افلاک می‌شوم روزی که زیر پای شما خاک می‌شوم
فقیر و خسته به درگاهت آمدم رحمی که‌جز وِلایِ تواَم نیستْ هیچْ دست‌آویز بیا که هاتفِ میخانه دوش با من گفت که در مَقامِ رضا باش و از قَضا مَگریز @goldan_hamed
هرگز از گردش ایام دل‌آزرده مباش! بامدادی‌ست پیِ هر شبِ تاری، آری! علامه طباطبایی @goldan_hamed
پروانه سوخت درره معشوق ودم نزد من با چه روی واهمه ازسوختن کنم آتش اصفهانی نالیدن بلبل ز نو آموزی عشق است هرگز نشنیدیم ز پروانه صدایی حزین لاهیجی
دلم خوش است تو را وقت اشهدم دارم مدال نوکریت را اگـر بــدم؛ دارم زیارتی که در ایام اربعین رفتم من از پیاده روی های مشهدم دارم اسیر حج و زیارت نمیشوم هرگز ثواب عمره و حج را به هر قدم دارم امام من پدر من رئوف من آقا به یاد صحبت تو ذکر دم به دم دارم نگو کبوتر مشهد ...قبول ....تاریکم بگو که شاپرکی روی گنبدم دارم برای روز جزا بزم هیئتی را که برای تو به سر و سینه ام زدم دارم به هر کجا که بگویی رسیده ام اینجا چه سود پر ثمری از درآمدم دارم چه افتخار بزرگی ! اگر ببینم من که رد پای تو را روی مرقدم دارم من از قیامت و روز جزا نمی ترسم دلم خوش است تو را وقت اشهدم دارم حجت‌الاسلام محمد موحدی