eitaa logo
GOLDJAR
265 دنبال‌کننده
71 عکس
0 ویدیو
204 فایل
کانال کتاب های رمان و غیر رمان برای انواع گوشی های موبایل و کمپیوتر telegram.me/goldjar . eitaa.com/farids
مشاهده در ایتا
دانلود
Boorsiyeh ( apk ).apk
1.86M
#بورسیه #آندروید #apk
Boorsiyeh ( epub ).epub
1.22M
#بورسیه #آیفون #تبلت_آندروید #epub
Boorsiyeh ( pdf ).pdf
2.55M
#بورسیه #پی_دی_اف #pdf
Boorsiyeh ( parnian ).jar
402K
#بورسیه #جاوا_پرنیان #jar
Boorsiyeh ( ketabche ).jar
1.23M
#بورسیه #جاوا_کتابچه #jar
قديسه نجس 1 ( جلد اول ) #قدیسه_نجس #جلد_اول #نویسنده #کلاله_قربانی جلد دوم کتاب با نام ( #محکوم_شب_پرگناه ) میباشد @goldjar #goldjar #کتاب #رمان
📗📗 🖌اينجا خبري از موهاي طلايي و چشماي رنگي نيست... خبري از هيکل بي نقص و خبري از ويلاي شمال و خبري از مامان باباي مهربون نيست... خيلي از عشقا دروغي ان... ولي ما هنوز عشق ناب داريم... عشقي که از خواهش تن بگذره... بازم دختر مون غش غشي نيست... خيلى قويه... خيلى مهربونه ولى خودشو سنگ دل نشون ميده... بازم دختر قصه مون خيلي درد تو زندگي ش داره ولي بي خياله... چون مجبوره... خيلي حرفا داره... بيشتر از من... بيشتر از تو... ولي به يه زبون ديگه ميگه... به زبون بي خيالي... اما يه درد مشترک با من و تو داره... اونم از بدجنسي آدما بدش مياد... به حرف مردم اهميتي نميده... دختر قصه مون با اينکه نمي خواد،اما يه اسم روشه... اسمي که زندگي شو عوض کرده... نمي خواد اين جوري باشه... نمي خواد تن فروشي کنه... و اين کارم نمي کنه... ولي اين اسم روشه... دختر خراب... و يه اسم بدتر... که آزارش ميده... که بهش مي فهمونه نمي دونه پدر و مادرش کين... حروم زاده✔️
#خلاصه_قدیسه_نجس
Ghedisse - e - Najess ( 1 ) apk.apk
1.63M
#_قدیسه_نجس #جلد_اول #آندروید #apk
Ghedisse e Najess ( 1 ) epub.epub
893.3K
#_قدیسه_نجس #جلد_اول #آیفون #تبلت #epub
Ghedise e Najes ( 1 ) pdf.pdf
1.16M
#_قدیسه_نجس #جلد_اول #پی_دی_اف #pdf
Ghedise e Najes ( 1 ) parnian.jar
264.2K
#_قدیسه_نجس #جلد_اول #جاوا_پرنیان #jar
Ghedisse - e - Najess ( 1 ) ketabche.jar
754.9K
#_قدیسه_نجس #جلد_اول #جاوا_کتابچه #jar
Ghedisse e Najess ( 1 ) Fbook.jar
269.1K
#_قدیسه_نجس #جلد_اول #جاوا_افبوک #jar
قدیسه نجس2 ( جلد دوم ) * محکوم شب پرگناه * #قدیسه_نجس #جلد_دوم #محکوم_شب_پرگناه #نویسنده #کلاله_قربانی
#📗خلاصه_محکوم_شب_پرگناه 📗 🔴محکومم به نجس بودن!🔴 🖌من نامشروعم، من كه به واسطه ى فرهنگم، سنتم، از گفتن دردها، غم ها، شادى ها، دوست داشتن ها، آره دوست داشتن ها محـــــرومم. من محكومم به اين كه نامشروع به دنيا اومدم. بايد دور باشم، از خيلى از آدما، اونايى كه دركم نمى كنن. با اين وجود هنوز هزاران بهتان و شک و ترديد بهم هست، چون محكومم به نجس بودن. پر از سوال شدم، راجب به همه چیز. راجب به معنی ساده ترین کلمه ها مشکل پیدا مى کنم. احساس، عشق، نفرت، معصومیت، گناه، کی گناه کاره؟ کی پاکه؟ من گناهکارم؟ من گناهکارم؟ نه! با وجود بى گناهى محكوم شدم. حكم ناعادلانه! آره! من همون محكومـه ى شب پر گناهم.✔️
Ghedisse - e - Najess ( 2 ) apk.apk
1.6M
#قدیسه_نجس #جلد_دوم #محکوم_شب_پرگناه #آندروید #apk
Ghedisse e Najess ( 2 ) epub.epub
1.01M
#قدیسه_نجس #جلد_دوم #محکوم_شب_پرگناه #آیفون #تبلت #epub
Ghedisse e Najess ( 2 ) pdf.pdf
1.57M
#قدیسه_نجس #جلد_دوم #محکوم_شب_پرگناه #پی_دی_اف #pdf
Ghedisse e Najess ( 2 ) parnian.jar
330.5K
#قدیسه_نجس #جلد_دوم #محکوم_شب_پرگناه #جاوا_پرنیان #jar
Ghedisse - e - Najess ( 2 ) ketabche.jar
872.3K
#قدیسه_نجس #جلد_دوم #محکوم_شب_پرگناه #جاوا_کتابچه #jar
Ghedisse - e - Najess ( 2 ) Fbook.jar
319.4K
#قدیسه_نجس #جلد_دوم #محکوم_شب_پرگناه #جاوا_افبوک #jar
رمان سيتا نوشته سارا اکبري #sita #سيتا #نويسنده #سارا_اکبري #ژانر #عاشقانه #رمز_آلود
📗📗📗📗 🖌سياره اي گرد که در مرکزش حرارتي سرخ بر افراشته بود .... در افسانه ها مي گويند حرارتش غير قابل کنترل بود و وسعتش وصف ناپذير ... مي گويند اهالي سياره براي کم کردن اين حرارت افول ناپذير ، دست به دامان اهوراي بزرگ شدند و او تنها يک راه پيشنهاد داد ... خارج کردن حرارت با ماده اي ناشناخته و مرموز در افسانه آمده است اين کار بسيار خطرناک بود و خارج از خطرات موجود ، اين ماده در اذهان عمومي هنوز ناشناخته و مقهور بود ... طوري که در سنن قديمي اهالي از اين ماده دوري مي کردند و آنرا منحوس و مايه بديمني مي دانستند و گاه براي دور کردن بلايا ، با سوزاندن اين ماده از اهوراي بزرگ ، طلب بخشش مي کردند ... اما اهوراي بزرگ ، خارج از سنن کاري خواسته بود ... و آن آغشته کردن دست هاي بزرگان به اين ماده بود !... اهالي براي بررسي وسعت اين مشکل به نزد بزرگان سياره رفتند آنجا مردي بود به نام رکابد وي مردي مومن و اهل عبادت بود و روزي نبود که نزد اهورا به ستايش برنخواسته باشد ... رکابد در نزد اهالي به بالاترين درجه ي اعتماد رسيده بود و وقتي رکابد حرف مي زد ، اهالي سند را امضا شده ، مهر مي کردند .... و آن روز رکابد گفت : فردا بالاي کوه مي رويم و آن را آزاد مي کنيم اين ماده تنها راه نجات ماست و آن ماده نامي نداشت جز سيتـــــــــــــــــــــــا ...🌺
#خلاصه_رمان_سيتا