Ghedisse - e - Najess ( 1 ) ketabche.jar
754.9K
#_قدیسه_نجس #جلد_اول #جاوا_کتابچه #jar
#📗خلاصه_محکوم_شب_پرگناه 📗
🔴محکومم به نجس بودن!🔴
🖌من نامشروعم، من كه به واسطه ى فرهنگم، سنتم، از گفتن دردها، غم ها، شادى ها، دوست داشتن ها، آره دوست داشتن ها محـــــرومم.
من محكومم به اين كه نامشروع به دنيا اومدم.
بايد دور باشم، از خيلى از آدما، اونايى كه دركم نمى كنن. با اين وجود هنوز هزاران بهتان و شک و ترديد بهم هست، چون محكومم به نجس بودن.
پر از سوال شدم، راجب به همه چیز. راجب به معنی ساده ترین کلمه ها مشکل پیدا مى کنم.
احساس، عشق، نفرت، معصومیت، گناه، کی گناه کاره؟ کی پاکه؟ من گناهکارم؟
من گناهکارم؟
نه! با وجود بى گناهى محكوم شدم. حكم ناعادلانه! آره! من همون محكومـه ى شب پر گناهم.✔️
Ghedisse - e - Najess ( 2 ) apk.apk
1.6M
#قدیسه_نجس #جلد_دوم #محکوم_شب_پرگناه #آندروید #apk
Ghedisse e Najess ( 2 ) epub.epub
1.01M
#قدیسه_نجس #جلد_دوم #محکوم_شب_پرگناه #آیفون #تبلت #epub
Ghedisse e Najess ( 2 ) pdf.pdf
1.57M
#قدیسه_نجس #جلد_دوم #محکوم_شب_پرگناه #پی_دی_اف #pdf
Ghedisse e Najess ( 2 ) parnian.jar
330.5K
#قدیسه_نجس #جلد_دوم #محکوم_شب_پرگناه #جاوا_پرنیان #jar
Ghedisse - e - Najess ( 2 ) ketabche.jar
872.3K
#قدیسه_نجس #جلد_دوم #محکوم_شب_پرگناه #جاوا_کتابچه #jar
Ghedisse - e - Najess ( 2 ) Fbook.jar
319.4K
#قدیسه_نجس #جلد_دوم #محکوم_شب_پرگناه #جاوا_افبوک #jar
📗📗#خلاصه_رمان_سيتا📗📗
🖌سياره اي گرد که در مرکزش حرارتي سرخ بر افراشته بود .... در افسانه ها مي گويند حرارتش غير قابل کنترل بود و وسعتش وصف ناپذير ...
مي گويند اهالي سياره براي کم کردن اين حرارت افول ناپذير ، دست به دامان اهوراي بزرگ شدند و او تنها يک راه پيشنهاد داد ...
خارج کردن حرارت با ماده اي ناشناخته و مرموز
در افسانه آمده است اين کار بسيار خطرناک بود و خارج از خطرات موجود ، اين ماده در اذهان عمومي هنوز ناشناخته و مقهور بود ... طوري که در سنن قديمي اهالي از اين ماده دوري مي کردند و آنرا منحوس و مايه بديمني مي دانستند و گاه براي دور کردن بلايا ، با سوزاندن اين ماده از اهوراي بزرگ ، طلب بخشش مي کردند ...
اما اهوراي بزرگ ، خارج از سنن کاري خواسته بود ... و آن آغشته کردن دست هاي بزرگان به اين ماده بود !...
اهالي براي بررسي وسعت اين مشکل به نزد بزرگان سياره رفتند
آنجا مردي بود به نام رکابد
وي مردي مومن و اهل عبادت بود و روزي نبود که نزد اهورا به ستايش برنخواسته باشد ...
رکابد در نزد اهالي به بالاترين درجه ي اعتماد رسيده بود و وقتي رکابد حرف مي زد ، اهالي سند را امضا شده ، مهر مي کردند ....
و آن روز رکابد گفت :
فردا بالاي کوه مي رويم و آن را آزاد مي کنيم
اين ماده تنها راه نجات ماست
و آن ماده نامي نداشت جز
سيتـــــــــــــــــــــــا ...🌺
S I T A ( Farid Android ).apk
2.48M
#سیتا #نسخه #آندروید_حرفه_ای ( با محیط زیباتر ) #apk
📗#خلاصه_هامون📗
🖌کتاب رمان هامون نوشته هلیا بحری داستان دختری به نام هانا است که تصمیم میگیرد با صمیمیترین دوستانش به مسافرت شمال برود. آنها وقتی در دریا مشغول آب بازی بودند موج بزرگی هانا را با خودش میبرد.
وقتی که هانا با مرگ دسته و پنجه نرم میکرد فردی او را نجات میدهد و هانا فقط از آن ناجی چشمهایش رو به یاد دارد چشمهایی که متعلق به کسی هست که زندگیاش را نجات داده است. آن چشمهای محصور کننده خواب و خوراک رو از هانا میگیرد و هانا به دنبال ناجی خودش .میگردد🌺