در دزفول که وارد شدم هر جا میرفتم یک چشم سالم نمیدیدم مثل اینکه تمام اهالی مبتلا به تراخم بودند از این وضع وحشت زده شدم و جرئت نمیکردم با کسی دست بدهم از مأمور اول دولت که در آنجا سمت بخشداری و شهرداری را تواماً بعهده داشت تحقیق کردم معلوم شد حتی یک چشم پزشک ندارند و در بودجه بهداری آنجا فقط یک قابله پیشبینی شده که محل آن هم مدتها است که خالی مانده و مکرر از وزارت کشور که در آن زمان مسئول بهداری هم بود خواستهاند و هنوز کسی را نفرستادهاند در عین حال میگفت مبالغ معتنابهی از درآمد شهرداری جمع شده که منتظر دستور وزارت کشور هستند تا یک خیابان بزرگ در وسط شهر احداث کنند شهری که آب زیر آن حتی زیر کوچهها در طبقه زیرزمین بوده و به همین جهت و علت مستراح در آن شهر روی بامها تعبیه شده و مخرج این مستراحها ناودانهایی از گل پخته نیمدایره رو باز بود که از بام ها به کف کوچه ها اتصال داشت و دائماً قوه باصره و شامه عابرین را نوازش میکرد!؟
📚خاطرات یک نخستوزیر
✍#احمد_متین_دفتری
#یه_تکه_بوک
#دهه_فجر
📌مجله ادبی گلستان برنا📌
📌@golestan_borna📌