eitaa logo
مجله ادبی گلستان برنا
108 دنبال‌کننده
77 عکس
36 ویدیو
5 فایل
مجله ادبی گلستان برنا مجله ای به همت و مدیریت نوجوانان دبیرستان کارآفرین برنا ادمین کانال : @Admin_Etea کانال آپارات: https://www.aparat.com/golestan_borna آدرس جیمیل: @gmail.com" rel="nofollow" target="_blank">golestanborna@gmail.com مارا به دوستان و آشنایان معرفی کنید...
مشاهده در ایتا
دانلود
ستون زرهی کرمانشاه به همدان را، در بیست و دوم بهمن، مدنی متوقف کرد و حالا سید علی خامنه ای هم، لابد یک همچین کاری با اصلی‌ترین نیروهای کودتا کرده... روز بیست و دوم بهمن، خیال می‌کردم که من بازی را به همدان باخته‌ام، اما بعد فهمیدم که نه، بازی را به مهره‌های خمینی باخته‌ام... خمینی آدم‌هایی دارد که یک درجه روی کت‌و‌کولشان نیست، یک پارچه دراز روی سرشان می‌بندند، اما قدرت این را دارند که یک ستون زرهی را متوقف کنند... 👳‍♂🇮🇷⚡️ اثر 🔖 🍀🌿🍀 📌مجله ادبی گلستان برنا📌 📌@golestan_borna📌
یک روز که با هم نشسته بودیم و من داشتم برایش قرآن می‌خواندم، یک‌دفعه زد زیر گریه. گفت: «جمال! من توی زندگیم به هیچ‌کس حسودیم نشده بود، اما امروز به تو حسودی می‌کنم.» گفتم: «برای چی؟» گفت: «چرا تو باید قرآن بلد باشی، اما من نباشم؟» گفتم: «خُب تو هم یاد بگیر.» گفت: «ما از این حروف سر درنمی‌آوریم.» راست می‌گفت. خُب این ترک‌ها را آتاتورک بیچاره کرده با تغییر خط. بنده خدا‌ها حروف الفبای عربی بلد نیستند؛ بنابراین قرآن هم بلد نیستند بخوانند. گفتم: «کاری ندارد. همه‌اش 28 تا حرف است. یادت می‌دهم.» و شروع کردیم شب‌ها با هم عربی کار می‌کردیم. بله دیگر؛ دو نفر که تا دیروز شب‌نشینی‌شان بساط عرق و ویسکی و تریاک و وافور و مافور بوده، حالا قرآن گذاشته‌اند وسط، و این دارد به آن الف و میم یاد می‌دهد! این خیلی است‌ها. گردش روزگار را ببینید! به خدا من این را معجزه می‌دانم. ☠️📿🕋 اثر 🔖 🍀🌿🍀 📌مجله ادبی گلستان برنا📌 📌@golestan_borna📌
زمین بیش از هر کتابی از ما به ما می‌آموزد، زیرا در برابر ما ایستادگی می‌کند. بشر هرگاه با مانع درگیر شود توان خود را می‌آزماید اما برای چیره شدن بر مانع به ابزاری نیاز دارد، رنده‌ای یا گاو‌آهنی می‌خواهد. برزگر هنگام شخم، راز‌های طبیعت را مو به مو بیرون می‌کشد و حقیقتی که به دست می‌آورد حقیقتی کلی است. هواپیما نیز که ابزار کار هوانوردان است انسان را با تمام مسائل کهن درگیر می‌کند. اثر و ترجمه ی 🔖 🍀🌿🍀 📌مجله ادبی گلستان برنا📌 📌@golestan_borna📌
و به راستی هیچ چیز هرگز جای رفیق گمشده را پر نخواهد کرد. نمی‌توان برای خود دوستان قدیمی درست کرد. هیچ چیز با این گنجینه خاطرات مشترک، این همه رنجها و مصائبِ با‌هم چشیده، این همه قهرها و آشتیها و هیجانهای تند همسنگ نیست. این دوستیها تکرار نمی‌شوند. کسی که نهال بلوطی به این امید می‌نشاند که به زودی در سایه‌اش بنشیند خیالی خام می‌پرورد. 🚁✈️☠ اثر و ترجمه ی 🔖 🍀🌿🍀 📌مجله ادبی گلستان برنا📌 📌@golestan_borna📌
گناه از من نیست که تن آدمی تاب تحمل سه روز بی آبی را ندارد. من خود را این جور اسیر چشمه‌ها نمی‌انگاشتم. وسعت دایره اختیار خود را چنین اندک نمی‌دانستم. خیال می‌کنند که انسان می‌تواند راست، هر جا که خواست پیش برود. انسان را آزاد می‌پندارند... ریسمانی که او را به چاه آب بسته و چون بند ناف به شکم زمین پیوسته است، نمی‌بینند. اگر یک گام از این حد فراتر بگذارد می‌میرد. 💦🌍🍃 اثر و ترجمه ی 🔖 🍀🌿🍀 📌مجله ادبی گلستان برنا📌 📌@golestan_borna📌
من در آشپزخانه، پشت یک پاراوان زندگی می‌کنم؛ اما این مهم نیست. درست است که جاهای بهتر - حتی جاهای خیلی بهتری - می‌توان پیدا کرد، اما رضایت و راحتی است که اهمیت دارد... پنجره تو روبروی پنجره من است، آن طرف حیاط. حیاط باریک است و تو را که می‌گذری می‌شود دید. این شادی بزرگی برای آدم بخت‌برگشته‌ای مثل من است و تازه ارزانتر هم هست.‌.. الان آن‌قدر می‌توانم پس‌انداز کنم که هم پول چای داشته باشم و هم پول قند. می‌دانی وارنکا! آدم چایی را به خاطر دیگران می‌خورد، به خاطر حفظ ظاهر. 🗿☕️♨️ اثری که را در ۲۰ سالگی به مردم روسیه معرفی کرد ترجمه ی 🔖 🍀🌿🍀 📌مجله ادبی گلستان برنا📌 📌@golestan_borna📌
حماد چهره مصمم و گیرا داشت. جای حلقه زنجیر، روی مچ دست‌هایش دیده می‌شد. قنواء ازش پرسید: 《راستی این کار را می‌کنی؟》 _ من هنوز می‌توانم سیاه‌چال را تحمل کنم، ولی آن پیرمرد نمی‌تواند. خدا می داند چقدر دلم می‌خواهد کُند و زنجیر را از دست و پا و گردن لاغرش برمی‌داشتند و پس از بردنش به حمام، لباسی تمیز می‌پوشاندند و نزد بستگانش می‌بردند. 🕳🧼🔗 اثری از 🔖 🍀🌿🍀 📌مجله ادبی گلستان برنا📌 📌@golestan_borna📌
اُوه به ساعتش نگاه کرد و به سمت چپ پیچید تا وارد خیابان کوچک‌تر و ساکت‌تری شود که مسیرش را تا مرکز خرید، طولانی می‌کرد اما عوضش چراغ قرمز کمتری داشت. نه این‌که اُوه خسیس باشد اما آدم‌هایی که همه‌چیز را می‌دانند بر این موضوع واقف‌اند که وقتی ماشین‌ها در حال حرکت‌اند، نسبت به وقتی که درجا کار می‌کنند سوخت کمتری مصرف می‌کنند. همان‌طور که همسر اُوه اغلب می‌گفت:«اگه فقط یه چیز وجود داشته باشه که بتونی توی آگهی ترحیمت بنویسی، اینه که در مصرف بنزین صرفه‌جو بود». اثر پرفروش نویسنده معاصر سوئدی 🔖 🍀🌿🍀 📌مجله ادبی گلستان برنا📌 📌@golestan_borna📌
-در بغداد چه داری؟ -وضعم چندان هم بدک نیست. در این شهر درندشت و هفتاد و دو ملت، استادی دارم که پیش از این، چند سالی را نزدش درس خوانده‌ام. -پس خجالت را کنار بگذار و بگو پاک مفلسی. کم‌کم داشت از تو خوشم می‌آمد. -زود قضاوت نکن. همه را نگفته‌ام. راستش یکی را دارم که به نظرم بعید است او را خوب بشناسی. قدرت و نفوذ فوق‌العاده‌ای دارد. همه‌ی بغداد برای او عددی نیست. لبخند به لبان بازرگان بازگشت. -من خیلی از کله‌گنده‌ها و سرشناس‌ها را می‌شناسم. نامش چیست؟ بگو تا بگویم. دعبل از نزدیک به طبیب چشم دوخت. -نام مبارکش، رب‌العالمین است. واقعاً او را می‌شناسی که ثروت را تنها در درهم و دینار می‌بینی؟ من در سال‌های سمنگان سعی کردم به مردم ستم نکنم و خدایم را از دست ندهم. ضرر کرده‌ام؟ 📚"دعبل و زُلفا" ✍🏻- ☘️ 📌مجله ادبی گلستان برنا📌 📌@golestan_borna📌
حیف که این همه دیر سرطان گرفتم! این را یکی از بیمارانم با حسرت می‌گفت. اگر چه ظاهر و بُعد مادی مرگ، ما را به فناپذیری محکوم می‌کند، ولی اندیشیدن به مرگ و جنبه معنوی آن می‌تواند منجی ما باشد. از چه نجاتمان می‌دهد؟ و چگونه؟ چنین افرادی مشتاقانه از تغییر فصول، گردش زمانه، طراوت طبیعت و آخرین سال نو عمرشان بهره می‌برند. داستایوفسکی در سن ۲۱ سالگی تا پای چوبه دار رفت اما در آخرین لحظات، حکم اعدامش لغو شد و زندگی‌اش دگرگون شد. 📚"خیره به خورشید" با اندکی تغییر ✍🏻 ☘️ 📌مجله ادبی گلستان برنا📌 📌@golestan_borna📌
در دزفول که وارد شدم هر جا میرفتم یک چشم سالم نمی‌دیدم مثل اینکه تمام اهالی مبتلا به تراخم بودند از این وضع وحشت زده شدم و جرئت نمی‌کردم با کسی دست بدهم از مأمور اول دولت که در آنجا سمت بخشداری و شهرداری را تواماً بعهده داشت تحقیق کردم معلوم شد حتی یک چشم پزشک ندارند و در بودجه بهداری آنجا فقط یک قابله پیش‌بینی شده که محل آن هم مدتها است که خالی مانده و مکرر از وزارت کشور که در آن زمان مسئول بهداری هم بود خواسته‌اند و هنوز کسی را نفرستاده‌اند در عین حال می‌گفت مبالغ معتنابهی از درآمد شهرداری جمع شده که منتظر دستور وزارت کشور هستند تا یک خیابان بزرگ در وسط شهر احداث کنند شهری که آب زیر آن حتی زیر کوچه‌ها در طبقه زیرزمین بوده و به همین جهت و علت مستراح در آن شهر روی بام‌ها تعبیه شده و مخرج این مستراحها ناودان‌هایی از گل پخته نیم‌دایره رو باز بود که از بام ها به کف کوچه ها اتصال داشت و دائماً قوه باصره و شامه عابرین را نوازش میکرد!؟ 📚خاطرات یک نخست‌وزیر ✍ 📌مجله ادبی گلستان برنا📌 📌@golestan_borna📌