هدایت شده از خاکریز افسران جنگ نرم🏴🌷
1_8223577.mp3
4.64M
#روضه_باب_الحوائج
#علی_اصغر علیه السلام😭
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#چه خبره امروز 😭
https://eitaa.com/javanan_enghelabi313
https://sapp.ir/javanan_enghelabi_313
🌷
حاجیان جمع اند دور هم همہ
پس ڪجا رفتہ #حسـین فاطمہ
حاجـیان رفتند یڪ سر در منا
پس چرا او رفتہ سوے #ڪربـلا
او بجاے موے سر ، سـر مےدهد
#قاسم و #عباس و #اڪبر مےدهد
سعے حـج او صفا با خنجر اسٺ
مروه اش قبر #علـے_اصغر اسٺ
#شیعیان_دیگر_هواے_نینوا_دارد_حسین
✨✨✨✨✨
http://eitaa.com/golestanekhaterat
http://sapp.ir/golestanekhaterat
🌷🌷🌷
هدایت شده از خاکریز افسران جنگ نرم🏴🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#رزق_روضه
روضه جانسوز حضرت #علی_اصغر علیه السلام
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
https://eitaa.com/javanan_enghelabi313
https://sapp.ir/javanan_enghelabi_313
🌷لطفا درنشر، لینک حذف نشود...
•┈┈••✾•🌿
مِّنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا
مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ ...
بعضی هایشان هم هستند
که شش ماهشان بیشتر نیست
#علی_اصغر
#مِنهُم_مَن_یَنتَظِر_تقدیر_ماست😢
✔️ @golestanekhaterat
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
#قربة_الی_الله
گفت:
رفتم به طرف نمازخونه، دیدم یه برگه a4 به دیوار زده به این مضمون نوشته"برادر محمدحسین خانی، درگذشت کودک دلبندتان را به شما تسلیت میگوییم".
شنیده بودم تازه بچه دار شده. یه فاتحه ای خوندم و رفتم پیِ کارم...
.
.
گفت:
هیئت تموم شد و شام رو خوردیم. بعد دست عمارو گرفتم ورفتیم به طرف اتاقم. برقو روشن نکردیم... صدای گریمون بی بهونه بلند شد... یکی من میگفتم و یکی عمار میخوند....انگار تازه عزاداری ما شروع شده بود... من خوندم:
دست را بر طناب می گیرد
بچه را از رباب می گیرد
بچه را از رباب می گیرد
خیمه را اضطراب می گیرد
دست و پا می زند علی اصغر
تیر دارد شتاب می گیرد
مگر این حنجر بهم خورده
چند قطره آب می گیرد
از سوال نکرده اش حنجر
به سه صورت جواب می گیرد
آه از غنچه گلی این بار
تیر دارد گلاب می گیرد
تا که اصغر سوار عرش شود
خود مولا رکاب می گیرد.
صدای گریه ی بلند عمار بیتاب ترم میکرد.... عمار جواب میداد:
تو فقط نیزه نخور صدعلی اصغر به فدات
دادمش بلکه بگیری سپرش گردانی
گلویش تازه گل انداخته من می ترسم
صبرکن تا صدقه دور سرش گردانی
و ضجه های عمار همه محیط اتاق رو میگرفت... من میخوندم:
این که جلوی خیمه ها زانو زده کیست؟
شاید زبانم لال بیچاره رباب است
اصلاً بیا و فرض کن کن که آب خورده
اصلاً بیا و فرض کن یک گوشه خواب است
اینکه نمیخوابد علی تقصیر تو نیست
به جای لالا بر لب تو آب آب است
گیسو نکش اینقدر تو تازه عروسی
ای کاش میشد زودتر دست تو را بست
حال عمار آتیشم میزد... آتیش میگرفتم با گریه هاش... عمار جواب میداد:
سپاه را چقدر سیر کرد آب فرات
چه زود این همه تغییر کرد آب فرات
چه کرد با جگر تشنه ها نمی دانم
رُباب را که زمین گیر کرد آب فرات
رُباب را چقدر در حرم خجالت داد
همان دو لحظه که تاخیر کرد آب فرات
سفید شد همه گیسویش یکی یکی
عروس فاطمه را پیر کرد آب فرات
همان که آبرویت را ز گریه اش داری
سه شعبه در گلویش گیر کرد… آب فرات
دو قطره آب ندادی و شاه عطشان را
چقدر حرمله تحقیر کرد، آب فرات
و نتونست شعر رو تموم کنه... هق هق میزد... داد میزد... عمار دوباره ادامه داد و خوند:
حالا برای خنده که دیر است گریه کن
بابا نخواب… موقع شیر است گریه کن
درمانده ام میان دو راهی کجا روم
چشمم که رفته است سیاهی کجا روم
جان رباب من به همه رو زدم نشد
دنبال آب من به همه رو زدم نشد
زار میزد و میخوند... به اینجا که رسید، با همون حالت زار، رو بهم کرد و گفت:اینو هیچ جا نگفتم، الان میخوام به تو بگم...
عمار با حال زارش و بغض گلو گرفته اش گفت:
دیدی میگن اباعبدالله بعد از علی اصغر متحیر شد، درمونده شد، تو دوراهی موند... دو قدم به سمت خیمه میرفت... دو قدم بر میگشت... حیرون شده شده بود... شرمنده رباب شده بود...
عمار گفت:
اردوگاه بودم که تماس گرفتن حال بچه ات خراب شده... چیزی تو گلوش گیر کرده بود و.... راه نفسش بسته شده بود....خودمو سریع رسوندم ولی... بچه ام... طفلم... گلم... پر پر شده بود...
با چشمای پر اشکش نگام کرد و گفت، نگاه مادرش آتیشم میزد، گلش پرپر شده بود جلو چشماش...
میگفت: بچه رو از مادرش گرفتم و.... نگذاشتم که بیاد، که باشه... خودم غسلش دادم... خودم گلم رو کفن کردم... خودم بهش نماز خوندم... خودم قبرش رو کندم و تو خاک گذاشتمش.... خودم خاک رو تن نازنینش ریختم...
میگفت: وقتی میخواستم برگردم خونه... از شرمندگی مادرش... دو قدم میرفتم... دو قدم برمیگشتم... میگفت متحیر شده بودم چی کار کنم....برم... نرم...
میگفت حسین متحیر شده بود... بچه تو آغوشش بود... برده بود سیرابش کنه... حالا سر علی اصغرش رو یه دست و.... تن گلگونش تو یه دست دیگه.... آقا به سمت خیمه برگشت... دید رباب کنار خیمه است.... پاهای آقا.... دو قدم میرفت.... برمیگشت.... میگفت خانم رباب به خیمه برگشت تا امام خجالت نکشه.... ولی رباب... مادر بود.... مادر بود....
میگفت نمیدونستم چی کار کنم... خانومم.... مادر بچه ام.... برم خونه.... نرم.....مسگفت هنوزم یه وقتایی خانومم میگه، طفلم رو تو خاک کردی.... میگفت آتیش میگیرم.... آآآآآخ حسییییییین
میگفت بمیرم برا دل ارباب....
.
.
.
مادر طفل شیرخوار... منو ببخش...
السلام علیک یا عبدالله الرضیع...
#فرمانده
#عمار
#شب_هفتم
#علی_اصغر
#روضه
#سربازان_آخرالزمانی_امام_زمان_عج
#فدایی_حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#شهیدمحمدحسین_محمدخانی
http://eitaa.com/golestanekhaterat
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
حاجیان جمع اند دور هم همہ
پس ڪجا رفتہ #حسـین فاطمہ
حاجـیان رفتند یڪ سر در منا
پس چرا او رفتہ سوے #ڪربـلا
او بجاے موے سر ، سـر مےدهد
#قاسم و #عباس و #اڪبر مےدهد
سعے حـج او صفا با خنجر اسٺ
مروه اش قبر #علـے_اصغر اسٺ
#لڪلبيڪحسیــنع
#هرڪہداردهوسڪرببلابسمالله
#سلام برحسین (ع)
#گُـــلِستٰانِ_خـــٰاطِرٰاٺِ_شُـــــهَدٰا
http://eitaa.com/golestanekhaterat
https://www.instagram.com/Golestane_khaterate_shohada
*عضویت در واتساپ👈🏻09178314082*
اللهم عجل لولیک الفرج
──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
◼️ رسم جنگ بین مردان جنگی این است که دو شخص مقابل هم قرار بگیرند و با هم بجنگند.
◼️ اما حضرت علی اصغر که توان جنگیدن و دفاع کردن از خود نداشت ... 😔
حضرت #علی_اصغر
#گُـــلِستٰانِ_خـــٰاطِرٰاٺِ_شُـــــهَدٰا
http://eitaa.com/golestanekhaterat
https://www.instagram.com/Golestane_khaterate_shohada
*عضویت در واتساپ👈🏻09178314082*
اللهم عجل لولیک الفرج
──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
🌷 #ﺷﻬﻴﺪاﻣﺎﻡ_ﺳﺠﺎﺩﻱ...
🍂🌱🍂🌱
روز عاشورا بود.
انقدر گریه و انابه کردم که بی هوش شدم. اقایی خاک الود به سمتم امد و قنداقه ای در اغوشم گذاشت و گفت بزرگش کن.
گفتم من خودم بچه زیاددارم وقت ندارم.
گفت واسه #علی_اصغر امام حسین هم وقت نداری!
گفتم شما که هستید؟
گفت : #امام_سجاد.
👈میلاد #امام_سجاد بدنیا اﻣﺪ
اﺳﻤﺶ ﺭا ﮔﺬاﺷﺘﻴﻢ ﻋﻠﻲ اﺻﻐﺮ
👈 در روز #شهادت امام سجاد ﺩﺭ 👈#ﮔﺮﺩاﻥ اﻣﺎﻡ ﺳﺠﺎﺩ ع ﺩﺭ 👈#ﻋﻤﻠﻴﺎﺕﻣﺤﺮﻡ به شهادت رسید.
🌹🌷🌹🌷🌹🌷
#شهیدعلی_اصغراتحادی
#ﺳﺎﻟﮕﺮﺩﺷﻬﺎﺩﺕ
#شهدای_فارس 🌹
#ﻳﺎﺩﺷﻬﻴﺪ_ﺑﺎﺻﻠﻮاﺕ
🌺🌹🌺🌹
#گُـــلِستٰانِ_خـــٰاطِرٰاٺِ_شُـــــهَدٰا
http://eitaa.com/golestanekhaterat
https://www.instagram.com/Golestane_khaterate_shohada
*عضویت در واتساپ👈🏻09178314082*
اللهم عجل لولیک الفرج
──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
سحرگاهان
ميان سفره لطفت
ميان سجده سبزت
ميان ربناي دست پر مهرت
اگر بر خاطرت رد شد خيال من ،
دعايم کن که محتاج دعايم من ..
#التماس_دعا🙏🌹
#یاابــاعبـدالله
شش سحر آمده ام ، شاه به من توشه بده
ششمین روز شده ، روزی شش گوشه بده
#بالحسین_الهی_العفو
#علی_اصغـر
رمضان میگذرد زمزمه و اشک به پاست
چشمه ی زمزم عشقیم که جوشش داریم
ششمین روزهُ شش گوشهُ شش ماهه ی شاه
ما عجب معرکه ای با عدد #شش داریم
#علے_اصغـر
هـر ڪه دُنبالِ بَراتِ حرمِ شش گوشہ ست
از #علے_اصغرِ_ شش ماهہ بگیرد امشب
#و_َتَصَــدَّق_عَلَینا
یک شب بطلب سر به #ضریحت بگذارم
جز گوشه ی #شش گوشه ات آرام ندارم😞
#علی_اصغـر
پیر کنعان گو ننازد بر جمال #یوسفش
یوسف زیباتری را در بغل دارد #حسین
#یا_ثـار_الـلـه
نیستم اهل حساب و هندسه اما بدان
بین اَشکال ریاضی عاشقِ #شش_گوشه ام
#علی_اصغـر
#شش_ماهہ بہ روی دسٺ بابا در ٺب
ذڪر لبِ اهل #خیمہ یارب یارب
زد ٺیر سہ شعبہ را،بمیرم ای ڪاش
چشمان #رباب را بگیرد #زینب 😭
#ارباب_جــان
شش سحر، شش دانگ قلبم را بدان از شش جهت
نذر #شش گوش تو کردم یا #اباعبـدالله ..
#شــاه_علے
تابوده همین بوده وتاهست همین است
ایوان نجف ، مرکزِ شاهنشهِ دین است
او لنگرِ دنیا وسماوات و زمین است
شاگردِ #علی حضرت جبریلِ امین است
#شــاه_علے
مرگ آن نیست که در قبر سیه دفن شوم
مرگ آن است که از #نوکری_آل_علی حذف شوم
#گُـــلِستٰانِ_خـــٰاطِرٰاٺِ_شُـــــهَدٰا
http://eitaa.com/golestanekhaterat
*عضویت در واتساپ👈🏻09178314082*
اللهم عجل لولیک الفرج
──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
🔰میخواهم بیشتر بشناسمت. میخواهم بیشتر با تو و امثال تو #انس بگیرم. آری،اتاق ذهن من میخواهد پر شود از نجواهای شب #عملیاتی، همان شبهایی که درخشش #ملکوت اعلا را به وجد می آورد🥺
به اسم رب #شهدا، انگشت را به تایپ وامیدارم و نامت را در #گوگل سرچ میکنم. #شهید_علی_جابری دفاع مقدس🌹
عجیب است !!
گوگل تنها تو را کشته شده ای همچون #علی_اصغر حسین (ع) میشناسد و تمام تو را اینگونه وصف میکند: چون علی اصغری #تیر بر گلو نشسته... همین کفایت است برای #عاشقی پر کشیده. از او که بگویی دلها را به سمت #کربلا روانه سازد.گلوی بریده، عطش، عشق، #شهادت
✍نویسنده : #زهرا_حسینی
🌺به مناسبت ایام #شهادت
#شهید #علی_جابری
📅تاریخ تولد : ۱۴ آبان ۱۳۴۶
📅تاریح شهادت : ۱۵ تیر ۱۳۶۶
🥀مزار شهید : قطعه ۲۹ بهشت زهرا
#یـــازیـــنــب_کـــبری
❣یـــازهــرا سـلام الله عـلـیها❣
#مـــامــلت_شـــهادتــیـم🕊🥀
#گُـــلِستٰانِ_خـــٰاطِرٰاٺِ_شُـــــهَدٰا
http://eitaa.com/golestanekhaterat
*عضویت در واتساپ👈🏻09178314082*
اللهم عجل لولیک الفرج
──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
#ماه_رمضان
در جبهه ها
تیر ماه سال ۶۲، با عده ای از دوستان تصمیم گرفتیم هدیه به روح مقدس #شهدای خیبر روزه بگیریم.
تیر ماه و جنوب و گرمای بالای پنجاه درجه
حقیقتا تصمیم سختی بود، ولی مصمم بودیم، عده ای گفتند ممکن نیست، ولی عشق به دوستان #شهیدمان ما را مصمم کرده بود.
سحری حال و هوای خاصی داشت، سفره ی رنگین که املت بود و پیاز و سبزی
چون روز جمعه بود بعد از سحری و نماز صبح، دعای ندبه و اشک دوستان در فراق یاران، بسیار دلچسب بود.
تا نماز ظهر، حال عمومی دوستان پر بدک نبود، بعد از نماز جماعت ظهر، کم کم تشنگی و گرامای آتشین دشت جنوب، برای هممون اثر گذاشته بود.
همدیگر را به صبر و استقامت دعوت می کردیم، حقیقتا عطش امانمان را بریده بود ولی خللی در تصمیم وارد نشده بود
در اوج تشنگی که کم کم ضعف و بی حالی در همه هویدا شده بود، #شهید_عارف گمنام #اسماعیل_نادری، دستور برپا داد
کجا ان شاءالله ...
دوستش داشتیم، با صفا بود ...
از چادر خارج شدیم و دنبالش راه افتادیم...
ما را برد به گوشه ای از اردوگاه و زیر آفتاب سوزان
فرمود دایره وار بنشینیم
سپس با دعای فرج شروع کردند به خواندن زیارت عاشورا .....
خدایا چه کرد اسماعیل با ما، اشک امان دوستان را بریده بود، دیگر از عطش خبری نبود
وسط زیارت عاشورا جمله ای فرمود و آتش به دل دوستان زد، هنوز هم که هنوزه جگرم آتیش می گیره از آن جمله
یه ریز که اشک میریخت فرمود:
دوستان با اشک چشاتون، لب های خشکیده #علی_اصغر را خیس کنید.
شادی روح #امام_راحل و #شهدا
#صلوات
https://eitaa.com/joinchat/1434779652C5643b82bb4