🌺زندگینامه مهرعلی امانی بنی 🌺
🔷 مهرعلی فرزند هشتم خانواده است و هفت سال با اباذر اختلاف سن داشت.نام او را در خانه غلام صدا میکردیم . دوستان ساله بود که پدر را از دست داد. غلام زیر نظر مادرم و به سرپرستی برادر بزرگم رشد کرد. غلام خیلی بازیگوش بود حتی در مدرسه تا کلاس سوم راهنمایی که درس خواند دو بار برای انجمن اولیا و مربیان رفته بودیم که هر دو بار معلم هایش می گفتند خیلی بازیگوش است و دل به درس نمی دهد .
🔶غلام برای اینکه بتواند کمک حال برادر باشد بعد از درس هایش به مغازه برادرم میرفت که رفوگری فرش داشتند.
وی در کنار برادرها ورزش هم میکرد از اباذر رژیمناستیک به خوبی یاد گرفته بود. چون برادر بزرگم کشتی انجام میداد و مدتی هم کشتی می رفت
♦️ اباذر در اردوهایی که بچه ها را می برد برای آمادگی روحی و جسمانی مهرعلی را هم با خود میبرد مهربان، خیلی ساکت بود و خیلی تمیز همیشه لباسهای مرتب و منظم می پوشید همیشه عاشق زیبایی های طبیعت بود و از قشنگی های آن عکس می گرفت.
🔹پدرم انقلابی بودن و همان موقع که امام تبعید شدند ایشان میگفتند شما نمی دانید که چه کسی را از دست داده ایم که امام به ایران آمدند فهمیدیم که ایشان چه می گویند
موقعی که انقلاب شد غلام کوچک بود ولی با این حال در کنار ابوذر به فعالیتهای انقلابی میپرداخت.
🔸موقع شهادت اباذر غلام خیلی ناراحت بود و دلش میخواست هر طوری هست اسلحه او را بردارد ولی چون مادرم تنها بودند و هم غلام کوچک بود همه میگفتند درست را بخوان.
🔷 غلام در کردستان با ضد انقلاب ها درگیر شده بود و روز بعد از عاشورا به شهادت رسیده بود سوم امام حسین بود که خبر شهادت او را آوردند.
🔰#زندگینامه
#شهیدمهرعلیامانیبنی
🕊#گلستانشهدا
🌷کانال تخصصی شهدای اصفهان
@golestaneshohada_com