عزیزم حسین 🕊#گلستان‌شهدا 🌷کانال تخصصی شهدای اصفهان @golestaneshohada_com

💫زیارت عاشورا 👤حمید علیمی 🕊#گلستان‌شهدا 🌷کانال تخصصی شهدای اصفهان @golestaneshohada_com

💢فردا پیکر 3 شهید دوران دفاع مقدس در اصفهان تشییع می شوند 🔹 پیکر 3 شهید تازه تفحص شده دوران دفاع مقدس فردا پنجشنبه ۱۳ مرداد ماه از میدان بزرگهر اصفهان به سمت گلستان شهدای این شهر تشییع می‌ شوند. 🔸مسئول واحد ایثارگران سپاه حضرت صاحب‌الزمان (عج) استان اصفهان گفت: پیکر شهیدان «حیدرعلی فتوحی» از شهرستان خمینی شهر، سیدعبدالجبار موسوی از شهرستان سمیرم و محمد رضا محمد شفیع جلال ‌آبادی از شهرستان نجف آباد پس از تشییع در شهر اصفهان به شهرستان محل زادگاهشان منتقل و خاکسپاری می شوند. 🔹سرهنگ پاسدار سید مهدی طباطبایی افزود: این سه شهید تازه تفحص شده در منطقه عملیاتی فکه و جزیره مجنون شهید شدند. کانال رسمی گلستان شهدا اصفهان: @GolestanShohadaEsf

اللّهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى🤲 ▪️نوحه خوانی حاج احمد واعظی در شب پنجم محرم در حرم مطهر رضوی 🕊#گلستان‌شهدا 🌷کانال تخصصی شهدای اصفهان @golestaneshohada_com

شناخت_لاله_ها 🌹 شهید سهراب علی اکبر سیچانی درس خواندن را خیلی دوست داشت اما تا دوم دبیرستان بیشتر درس نخواند . میگفت : درس را همیشه میشود خواند ولی نمیشود از جبهه گذشت. #روحش_شاد #یادش_گرامی #راهش_پر_رهرو #نثارروحش‌صلوات🌹 🕊#گلستان‌شهدا 🌷کانال تخصصی شهدای اصفهان @golestaneshohada_com

زندگینامه شهید سیچانی به روایت مادرش 🔷بچه چهارم بوداز همان اوایل با بچه های دیگر فرق داشت. خیلی مهربان و دلسوز وخوش برخورد بود به طوری که همه مردم محل از سهراب تعریف می‌کردند. 🔶 انقلاب که شد هر شب تا صبح توی مسجد جامع صدری بود چون حدس می‌زد که من و پدرش نگران بشویم برای ما تعریف نمی‌کرد اما کمابیش خبردار شده بودیم که شبها تا صبح شعار به در و دیوار می نوشت و عکس و اعلامیه پخش می کرد. هر روز صبح منافقین توحیاط منزل مان نامه تهدید و فحش می انداختند اما من هر روز صبح قبل از اینکه سهراب به خانه برگردد نامه ها را برمی‌داشتم و پاره می‌کردم تا متوجه نشود ولی دائماً اضطراب ساواک را داشتم ولی هیچ وقت دست ساواک به سهراب نرسید. ♦️ صبح زود بعد از نماز با پدرش به گاوداری می رفت تا شیر بدوشد از همان طرف می‌رفت مدرسه‌، ظهر بعد از تعطیلی مدرسه کتاب هایش را می داد به دوستانش بیاورند و خودش می رفت گاوداری تاعصر ؛ وقتی بر می‌گشت لباس هایش را عوض می‌کرد می‌رفت مسجد 🔹روی تمیز، مرتب و شیک بودم اما بیشتر از یک دست لباس نداشت.همان یک دست را مرتب خودش می شست و اتو می کرد و می پوشید هر چقدر می گفتیم چند دست لباس بخرد قبول نمی کرد .وقتی پاره می‌شد لباس جدید می‌خرید. وقتی برای برادر بزرگترش لباس می خریدیم و برادرش بهانه می گرفت که لباس را دوست ندارد سهراب می خندید و می گفت داداش طوری نیست بده من تا برایت آب بندی کنم آن وقت دیگر برادرش لباس را می‌پوشید. 🔸 چون هم درس می‌خواند و هم به پدرش کمک می‌کرد وقتی برای دیدن تلویزیون و ورزش کردن نداشت اما اگر فرصتی پیش می‌آمد فوتبال و شنا و بسکتبال را دوست داشت 🔷خیلی به همسایه ها و فامیل کمک می‌کرد زمان انقلاب خیلی به همسایه ها و فامیل کمک می‌کرد. زمانی که سیب زمینی و پیاز و ... کمیاب شده بود می‌رفت تو صف وبرای فامیل و همسایه ها به ترتیب این ها را می گرفت و در خانه هایشان می برد . 🔶من نه تا بچه داشت اما بقیه فرق داشت اگر هر کدام از اعضای خانواده ناراحتی داشت به خود من و پدرش با ورود سهراب به خانه از بس مهربان و شوق و همه چیز یادم میرفت. به نماز اول وقت خیلی موقعیت بود و همیشه نماز را به خواهر و برادرهایش یادآوری می کرد نماز شب هم می خواند 🔹 محکم و قوی و استوار بود ماه رمضان حتماً باید تمام روزهایش را می گرفت حتی چند سال ماه رمضان در تابستان بود با اینکه برای کمک به پدرش به باغ می رفت و به خاطر کار زیاد و گرمای زیاد سردرد شدید می گرفت هرچقدر اصرار می‌کردیم که روزه اش را بخورد قبول نمیکند حتی بعضی از روزها می‌شد که کار در باغ طول می‌کشید و سهراب در آن روزهای بلند تابستان چند ساعت بعد از اذان افطار می‌کرد. ♦️از ۱۲ سالگی خودش تنها بیرون می رفت اما سرش را از روی کفش هایش بلند نمی کرد اصلاح نگاه کردن به نامحرم و کار خلاف نبود از همه گروه‌های سنی دوست و رفیق داشت؛ اما با هر کسی دوست نمی شد .بیشتر کتاب‌های مذهبی و اکثراً کتاب های شهید مطهری را دوست داشت اما چون خیلی کار میکرد وقتی زیادی نداشت 🔹وقتی برای سربازی ثبت نام کرد پدرش راضی نمیشد هم به خاطر کار‌هایی که دست تنها می شد ؛ همین که سهراب میخواست به طور مستقل برود.تا اینکه با لشکر ۳۰ گرگان به جبهه اعزام شد. سه،چهار ماه یکبار می آمد مرخصی اما خیلی کم اصفهان می‌ ماند و می‌گفت‌: هم سنگری‌ام زن و بچه دارد من زودتر بروم تا او بیشتر پیش خانواده اش باشد. 🔸از بین عید تا عید غدیر را بیشتر دوست داشت و هر کاری از دستش بر می‌آمد و می‌توانست انجام می‌داد تا ارادتش را ثابت کنند از بین ائمه امام حسین و حضرت مهدی را بیشتر ارادت داشت نذر کرده بود یکی از گوسفند های دامداری را هر سال برای تکیه بدهد و ما هم هنوز به یادش هرسال گوسفند می دهیم ♦️سال قبل از شهادتش میخواست به طور غیر مستقیم به ما بفهماند که زن می خواهد؛ می‌خندید و می‌گفت آدم باید زود زن بگیره تا بچه اش وقتی می‌خواهد قسم بخورد بگوید به جون بابام نه به ارواح خاک بابام قرار شد ما برویم مشهد و برگردیم و برایش برویم خواستگاری که قسمت نشد و شهید شد 🔷یکی از دوستانش می گفت فرماندهان برای هیچکس انقدر گریه نکرد که برای سهراب گریه کرد. سهراب از جعبه های خالی و مهمات برای چیدن وسایل و .. در داخل سنگ ها استفاده می کرد روز شهادت هاش هم رفته بود یکی از جعبه های مهمات را برای چیدن وسایل بیاورد که بمباران می‌کنند و سهراب به فیض شهادت نائل می‌شود . 🔰#زندگینامه #شهیدسهراب‌علی‌اکبرسیچانی 🕊#گلستان‌شهدا 🌷کانال تخصصی شهدای اصفهان @golestaneshohada_com

🌺🍃امر به معروف🍃🌺 وقتی داداش کوچیکش مهرداد حرص می خورد بهش میگفت‌: آقا جون ،مهرداد خون کثیف تو نجس نکن. وقتی این را می گفت همه میخندیدیم و مهرداد هم آرام می شد. وقتی میخواست امر به معروف کند همیشه با خنده و مهربانی می گفت. مثلاً یکی از خواهر هاش تازه به سن تکلیف رسیده بود و هنوز درست حجاب را بلد نبود یک روز که شوهر خواهرش منزل ما بود همان خواهرش که تازه به سن تکلیف رسیده بود آستین لباسش بالا بود سهراب با خنده و غیر مستقیم همراه با حرکات دستش طوری که هنگام وضو روی دستمان دست میکشیم خندید و گفت آجی جون منو ببین و بعد همان حرکت دستشو انقدر انجام داد تا خواهرش متوجه شد که منظور سهراب این است که آستین را پایین بکش یا یکی دیگر از خواهرهایش وقتی به خانه می آمد پشت سرش خانواده شوهرش حرف می زد سهراب به محض اینکه می آمد پشت سر هم می‌گفت و می‌خندید و هی تکرار می‌کرد آجی غیبت آجی غیبت !وایی وایی .. 📝#خاطره 🎤#مادر‌شهیدسهراب‌علی‌اکبر‌سیچانی 🕊#گلستان‌شهدا 🌷کانال تخصصی شهدای اصفهان @golestaneshohada_com

💫زیارت عاشورا 👤حاج مهدی منصوری #زیارت‌عاشورا 🕊#گلستان‌شهدا 🌷کانال تخصصی شهدای اصفهان @golestaneshohada_com