eitaa logo
کانال خبری گلستان شهدا
43.1هزار دنبال‌کننده
9.7هزار عکس
7.9هزار ویدیو
4 فایل
ارتباط با کانال و تبلیغات👇 https://eitaa.com/Admin_GolestanShohada ✅ کانال خبری گلستان شهدا با کد ۱-۱-۶۹۲۶۷-۶۱-۴-۲ در سامانه شامد وزارت ارشاد ثبت گردیده است. این کانال شخصی بوده و هیچ ارتباطی به ارگان خاصی ندارد.
مشاهده در ایتا
دانلود
#شهید_مهدی_باکری: اگر از یک دسته ۲۲‌ نفری، ۱ نفر بماند باید همان ۱ نفر #مقاومت کند و اگر فرمانده شما #شهید شد نگویید #فرمانده نداریم و نجنگیم که این وسوسه شیطان است. فرمانده اصلی ما #خدا و #امام_زمان(عج) است. کانال رسمی گلستان شهدا اصفهان: @Golestanshohadaesf
بعداز ۴۸ ساعت درگیری با دشمن نیمه شب به اردوگاه رسیدیم... مقداری آب و یک جعبه خرما باقی مانده بود، فرمانده بچه های را به خط کرد و گفت: برادرانی که خیلی گرسنه هستند از این خرما بخورند و آنهایی که می ‌توانند، تا فردا صبح تحمل کنند. جعبه خرما بیـن بچه ها دست به دست چرخیددتا به رسید... فرمانده به جعبه خرما نگاه کرد، خرماها دست نخورده بود ، بچه‌ها تنها با آب قمقمه‌هایشان افطار کرده بودند. کانال رسمی گلستان شهدا اصفهان: @Golestanshohadaesf
موقع جنگ جوان پانزده ساله را میفرستادند #خط_مقدم و میگفتند شجاع است و بعد هم میشد #فرمانده نخبه عملیات، میشد حسن باقری‌ها! اما الان حاضر نیستند جایشان رو به جوانی بدهند. کانال رسمی گلستان شهدا اصفهان: @Golestanshohadaesf
#نابغه_خبرنگار که #فرمانده جنگ شد شهید #غلامحسین_افشردی معروف به #حسن_باقری از خبرنگارانی بود که با خلاقیت بالا و بروز توانایی های خود اطلاعات سپاه را در دوران دفاع مقدس بنیان گذاشته و توانست با نبوغ و تخصص خبری یکی از نابغه های هشت ساله جنگ تحمیلی شود. کانال رسمی گلستان شهدا اصفهان: @golestanshohadaesf
چند #شهید و #فرمانده در یک‌ قاب #پادگان_غدیر_اصفهان بهار سال۱۳۶۳ نماز جماعت به امامت مرحوم حجت الاسلام مهاجر پدر شهید #محسن_مهاجر کانال رسمی گلستان شهدا اصفهان: @Golestanshohadaesf
خاطره ای از شهید #حسین_فهمیده یکی از روزها صدای بگو و مگوهایی از سنگر شنیده می شد توجه ما را جلب کرد. گویا حسین ریزه قصد داشت به #خط_مقدم برود اما فرمانده اجازه نمی داد او اصرار  می کرد و خواهش که بگذارید من هم به خط بیایم فرمانده هم تاکید داشتند: «حسین آقا حالا برای شما زود است» او که دید پا فشاری اش فایده ای ندارد، قاطع و درکمال ادب واحترام گفت: من به شما #ثابت می کنم که زود نیست. چند روز بعد همه متوجه غیبت محمد حسین شده، نگرانی وجودشان را فرا گرفته بود. اما تلاششان نیز برای یافتن او بی فایده بود. چند ساعت بعد بچه ها چشمشان به عراقی کوتاه قدی افتاد که به سمت خاکریزشان می آید صبر کردند تا اسیرش نمایند. کمی که جلو تر آمد، دیدند #حسین_ریزه است که لباس عراقی ها را به تن کرده و سلاحشان را به دوش گرفته است!! همان موقع نزد #فرمانده رفت. در پاسخ نگاههای پرسشگر و تاحدودی عصبانی او گفت: « خودتان گفتید به خط رفتن برای من زود است. من به آنجا رفتم، یک عراقی را دست خالی کشته ، لباس و پو تین وسلاح او را به همراه آوردم تا ثابت کنم اراده و عشقم از جثه ام بزرگتر است!! کانال رسمی گلستان شهدا اصفهان: @Golestanshohadaesf
#شهید_حاج_حسین_خرازی به روایت شهید سید #مرتضی_آوینی: وقتی از این کانال که سنگرهـای دشمن را به یکدیگر پیوند می‌داده‌اند بگذری، به #فرمانده خواهی رسید به #علمدار او را از آستین خالیِ دست راستش خواهی شناخت چه می گویم!! چهره ریز نقش و خنده‌های دلنشینش نشانه ی بهتری است مواظب باش! آنقدر #متواضع است که او را در میان همراهانش گم میکنی. اگر کسی او را نمی شناخت، هرگز باور نمی کرد که با فرمانده #لشکر_امام‌_حسین(؏) رو به رو است. کانال رسمی گلستان شهدا اصفهان: @Golestanshohadaesf
: این جمله را بارها و بارها به زبان آوردم. هروقت جمع‌مان جمع بود، رو به سعید و پدرش می‌کردم و می گفتم هرکدام‌تان می‌خواهید بروید، بروید! نمی‌خواهم یک روزی بهانه بیاورید که ما به خاطر تو نرفتیم جنگ و بعدش من بمانم و یک دنیا عذاب که روی وجدانم تلنبار شده است! معتقد است همین سه کلمه‌  «اسلام»، «خون»، «می‌خواهد»؛ انگار تلنگری زد به پسرش سعید برای رفتن و نماندن؛ رفتنی که حالا سال هاست عزیزش را با خود برده است. صدیقه نیلی‌پور مادر شهید _براه با اینکه سی‌ و دو سال از شهادت پسرش در والفجر هشت می‌گذرد اما طوری از خاطرات او تعریف می‌کند که ‌انگار همین دیروز بود پسر پانزده شانزده‌ساله‌اش را بدرقه‌ کرد سمت جبهه و پشت سرش گفت: «مامان برو به امید خدا...» می‌گوید: «وقتی رفت، دویدم زیر . سرم را بلند کردم و گفتم امانت بود، مال خودت بود، فرستادمش، اما در عوضش این چند خواهش من را پذیرا باش. اول اینکه پسرم اسیر نشود، دوم اینکه مفقود نشود و سوم اینکه جانباز نشود. بقیه‌اش با خودت!»    «بابا الان تابستونه و مدرسه‌ها تعطیل. شما میگید من چیکار کنم؟ برم جنگ یا همین جا برم جایی سرکار؟»    «دل خودت با کدومه؟ رفتن یا موندن؟»    «رفتن...»    «اگه بری شاید از درس و مدرسه‌ات عقب بیفتی!»    «قول میدم بعد از پایان تعطیلات تابستان برگردم و درسم رو ادامه بدم» بالاخره دودلی‌های سعید با خودش برای ماندن یا رفتن تمام و او راهی جبهه می‌شود تا شاید بتواند به قول مادر، کاری برای اسلام کرده باشد و شرمنده (س) نباشد. سعید که به پدرش قول داده با تمام شدن تابستان برگردد، اما پایش که به میدان جنگ می‌رسد، همه قول و قرارها یادش می‌رود. او حالا به هرچیزی فکر می‌کند جز برگشتن. ترجیح می‌دهد همان‌جا بماند و درس و مشقش را در سنگر جبهه بخواند. مادر می‌گوید: وقتی حاج آقا متوجه شد سعید قصد برگشتن از جبهه را ندارد، به او گفت پس تکلیف درس و مدرسه‌ات چه می‌شود؟ سعید اما در جواب پدرش ‌می‌گوید اینجا الان بیشتر از مدرسه به وجودش نیاز دارند و بعد هم  قول می‌دهد درسش را همان‌جا بخواند و برای امتحاناتش بیاید و باز به جبهه برگردد. حالا سعید قرار است در جبهه هم درس بخواند و هم جهاد کند. آنطور که مادر می‌گوید خیلی کم می‌آمد. همه‌اش هم عجله داشته که زود برگردد و اصلا برای رسیدن به منطقه دل توی دلش نبوده است. یک بار توی همین پرپرزدن‌های دلش برای برگشتن به جبهه و پیش رفقایش، پدر به او می‌گوید: «سعید، بابا، مگه اونجا چیکار می‌کنی که آنقدر عجله داری برگردی؟ گفته بود: هیچی بابا! می‌خوریم و می‌خوابیم و توپ بازی می‌کنیم. حالا نگو منظورش از توپ بازی این بوده که روی تانک کار می‌کرده است.»سعید در جبهه بوده است ولی نه پدر از این قصه خبر داشته، نه مادر تا موقعی که به می‌رسد و پلاکاردهای شهید در محله و روی در و دیوار نصب می‌شود. مادرش می‌گوید: خودش که هیچ وقت در این خصوص حرفی با ما نزده بود، ما از روی پلاکاردهای بنیاد شهید بود که فهمیدم سعید در جبهه بوده است. مادر می‌گوید زیاد اهل تعریف کردن از جبهه و اینکه آنجا چه می‌کند، نبود. فقط یادش است که یکبار که سعید اصفهان بود و صدای آژیر قرمز بلند شد، رنگ صورتش یکدفعه مثل گچ می‌شود. به پسرم گفتم مامان سعید شما که بدتر از اینها را آنجا می‌بینی، چرا برای یک آژیر قرمز این حال شدی؟ گفت: مامان اینجا ناموس مردم زندگی می‌کند. مادر حالا از خصوصیات خوبی که در وجود پسرش دیده است، می‌گوید. از منظم بودنش، از احترام خاصش به بزرگترها؛ به ویژه به پدر و مادرش، از گذشتی که از همان ابتدای دوران کودکی‌اش با او همراه بود و البته از و کمک‌حالی‌اش. اکثرا وقتی که از جبهه می‌آمد، شب بود. از راه رسیده و نرسیده، می رفت حمام و تا زمانی‌که تمام لباس‌های داخل حمام را نمی‌شست، بیرون نمی‌آمد. با اینکه خسته راه بود اما عجیب در مقابل من و کارهای خانه احساس مسئولیت می‌کرد. مادر از سعید هم غافل نمی‌شود و می‌گوید: «همیشه به اطرافیانش توصیه می‌کرد اگر دنیا و آخرت می‌خواهید، فقط و فقط برای خدا کار کنید و برای کسب رضای او قدم بردارید.» کانال رسمی گلستان شهدا اصفهان: @Golestanshohadaesf
#فرمانده جدید سپاه استان اصفهان فردا معرفی می‌شود 🔹مراسم تکریم و معارفه فرمانده سپاه استان اصفهان فردا پنج‌شنبه ۲۰ تیرماه با حضور سردار #علی_فدوی جانشین فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران🇮🇷 برگزار می‌شود. 🔹در این مراسم قرار است ضمن ابلاغ و قرائت حکم سرلشکر #حسین_سلامی فرمانده کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران🇮🇷، سردار سرتیپ دوم پاسدار «مجتبی فدا» به عنوان فرمانده سپاه صاحب‌الزمان (عج) استان اصفهان منصوب و معرفی شود. 🔹جانشینی فرماندهی سپاه صاحب‌الزمان (عج) استان اصفهان، معاونت هماهنگ‌کننده سپاه صاحب الزمان (عج)، فرماندهی تیپ سوم پیاده عاشورا کاشان، معاونت هماهنگ‌کننده لشکر ۱۴ امام حسین(ع)، مسئول عملیات قرارگاه ارشد استان اصفهان، جانشینی معاون عملیات قرارگاه حمزه سیدالشهداء و فرماندهی گردان پیاده لشکر ۱۶ قدس گیلان از دیگر سوابق سردار فدا است. 🔹شورای سردبیری کانال رسمی گلستان شهدا اصفهان به نمایندگی از خانواده معظم شهدا، جانبازان و جامعه بزرگ ایثارگری استان اصفهان این انتصاب شایسته را خدمت همه مردم شهیدپرور استان اصفهان تبریک عرض می‌نماید‌. کانال رسمی گلستان شهدا اصفهان: @GolestanShohadaEsf
#نابغه_خبرنگار که #فرمانده جنگ شد 🔹شهید #غلامحسین_افشردی معروف به #حسن_باقری از خبرنگارانی بود که با خلاقیت بالا و بروز توانایی های خود اطلاعات سپاه را در دوران دفاع مقدس بنیان گذاشته و توانست با نبوغ و تخصص خبری یکی از نابغه های هشت ساله جنگ تحمیلی شود. 🔹۱۷ مرداد #روز_خبرنگار را خدمت همه همکاران زحمتکش به خصوص تیم رسانه ای کانال گلستان شهدا تبریک عرض می نماییم. کانال رسمی گلستان شهدا اصفهان: @GolestanShohadaEsf
شهید حاج #حسین_خرازی به روایت #شهید_آوینی: وقتی از این كانال كه سنگرهای دشمن را به یكدیگر پیوند می‌داده‌اند بگذری، به #فرمانده خواهی رسید، به #علمدار او را از آستین خالی دست راستش خواهی شناخت اما چهره ریز نقش و خنده‌های دلنشینش نشانه‌ی بهتری است. #سردار_شهید_حاج_حسین_خرازی #شادی_روحش_صلوات کانال رسمی گلستان شهدا اصفهان: @GolestanShohadaEsf
#فرمانده، بدون سلاح رفته بود صدای معترضان را بشنود 🔹بین همه التهاب‌های اخیر، دو مرد آرام چشم روی هم گذاشته‌اند، اینجا در معراج شهدا که بزمگاه دیرینه شهدای انقلاب است. 🔹شهید ابراهیمی می‌گفت باید مردم معترض بی‌گناه را از این صف جدا کرد. بدون سلاح، تأکید می‌کنم بدون سلاح بین جمع رفت. همین که می‌خواست با مردم هم صحبت شود، چند نفر محاصره‌اش می‌کنند. یک نفر تیر به پهلویش می‌زند. بعد چاقو به قلبش می‌زنند، وقتی خونین روی زمین می‌افتد و بی‌حال می‌شود یک نفر چاقو را توی سرش فرو می‌کند. 🔹آقا مرتضی فرمانده بود اما همیشه به پاسدار بودنش افتخار می‌کرد. فرمانده‌ای که سربازِ سربازهایش بود. خودش جنوب شهری بود، شهریار زندگی می‌کرد. 🔹زندگی ساده‌ای داشت، تغییرات قیمت و تورم را با پوست گوشت و استخوان حس می‌کرد. اصلا آن روز به‌خاطر همین، نامردها مجال حرف زدن به او ندادند و به وحشیانه‌ترین شکل او را به شهادت رساندند. می‌ترسیدند حرفش باعث شود معترضان صف خود را جدا کنند و آن ها لو بروند، تنها بمانند. #شادی_روح_این_مرد_خدا_صلوات کانال رسمی گلستان شهدا اصفهان: @GolestanShohadaEsf
پرواز پرستویی دیگر... حاج ، مسئول بلدیه زینیبیه و قبلی شهر تدمر، شب گذشته در به درجه رفیع شهادت نائل و آسمانی شد. کانال رسمی گلستان شهدا اصفهان: @GolestanShohadaEsf