#طنز
اون اوایل که تلگرام اومده بود منو توی گروهی عضو کردن 🙃🙃🙃
هرازگاهی ی پیام توی گروه میومد که:
اصغرترک کرد🙄
احمدترک کرد😅
عباس ترک کرد😄
منم می نوشتم بسلامتی،انشالا که ریشه هرچی مواد مخدره خشک بشه و همه ترک کنن 😂😂
سلام ✋
✅ کانال #کوهساران روستای خُمپیچ #بزرگترین کانال تلگرامی و ایتایی روستایی در شهرستان خوانسار
🔶یک کانال #متفاوت روستایی از آنچه تاکنون در تلگرام و ایتا دیده اید.
🔷 اخبار #منتخب منطقه #کوهسار و جهان بهمراه آهنگهای منتخب و کلیپهای #طنز
✅ هرشب سؤال و #سرگرمی
🅾به این کانال حتما سر بزنید
لینک مشترک #عضویت و پیوستن به کانال#کوهساران روستای خُمپیچ در ایتا و تلگرام
👇👇👇👇👇👇👇
@KOHSAR5
@KOHSAR5
#طنز
يدفعه م ناراحت بودم، مامانم اومد گفت ناراحتى؟
گفتم بله
گفت ناراحت نباش و رفت.
كمر مشاوره هاى دنيا جهت رفع افسردگى شكست🤦♂️😂
#طنز
من هنوز نفهمیدم که چرا اُملت وقتی که تو صبحانه باشه، برای یه آدم پولداره😎
ولی همون اُملت وقتی که شام باشه، برای یه آدم بدبخته😂😅😅🤣🤣😁😁😂😂😃
#طنز
#طنز_تلخ
یه روز یه گدای دوره گرد رفته بود زیر یه درخت خوابیده بود. بیدار شد، دید یه گاوه داره غذاشو می خوره!
رفت پیش صاحب گاو گفت: تو باید پول غذای منو بدی، گاو تو غذای منو خورده!
صاحب گاو گفت: اتفاقا تو باید پول گاو منو بدی!😳
گدا با تعجب پرسید پول گاو چرا باید بدم؟!!!
صاحب گاو گفت: گاوی که غذای گدایی خورده، دیگه تن به کار نمی ده😅😅😂😁😁😁😁
دوست داران گلشهر
https://eitaa.com/golshahriha3
#طنز
به بابام گفتم پول بده یه هودی دیدم میخوام بخرمش
گفت لازم نکرده همین یه دونه که تو آشپزخونه داریم کافیه😐😂
#طنز
دقت کردید بعضی ها مثل شبکه چهار میمونند ،
سرشار از اطلاعات مفیدند 🤣🤣🤔🤔
ولی هیشکی تحویلشون نمیگیره😕😂😂😂
#طنز
به بابام گفتم بیا چار کلام حرف حساب بزنیم، گفت بگو میشنوم. گفتم حسابم خالیه؛ هیچی نگفت
گفتم چرا جواب نمیدی؟ گفت حرف حساب جواب نداره😐😐😂😂
🅾 شعر #طنز 😄😂
رفته بودم سرِ کوچه دوعدد نان بخرم
و کمی جنس بفرمودهی مامان بخرم
از قضا چشم من افتاد به یک دوشیزه
قصد کردم قدحی ناز از ایشان بخرم
بس که ابروی تتو با مژهاش سِت شده بود
مانده بودم چه از آن سرو خرامان بخرم
که بخود آمده،دیدم به سرش شالی نیست!
به کجا میرود اینگونه شتابان! بخرم!
نکند دوره به چهل سال عقب برگشته
یا که من آمدم از عهد رضاخان بخرم!
باتعجّب و کمی دلهره گفتم ؛بانو!
بهرتان روسری اندازهی روبان بخرم؟
گفت؛ با لحن زنانه"برو گُمشو عوَضی"!
پسر"مش صَفَرم" آمدهام نان بخرم!!
😂😂😂
دوست داران گلشهر
https://eitaa.com/golshahriha3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻#طنز
🌀ظرفا حسینیه رو بیارید خداوکیلی
#داستانک
#طنز
‹‹مشاجره ملانصرالدین ودانشمند››
روزی دانشمندی به شهر ملانصرالدین وارد میشود و میخواهد با دانشمند آن شهرگفتگویی داشته باشد. مردم، چون کسی را نداشتند، او را نزد ملانصرالدین میبرند. آندو روبروی هم مینشینند و مردم هم گرد آنها حلقه میزنند. آن دانشمند دایرهای روی زمین میکشد. ملانصرالدین با خطی آن را دو نیم میکند. دانشمند تخم مرغی از جیب درمیآورد و کنار دایره میگذارد. ملانصرالدین هم پیازی را در کنار آن قرار میدهد. دانشمند پنجة دستش را باز میکند و به سوی ملانصرالدین حواله میدهد.
ملانصرالدین هم با دو انگشت سبابه و میانی به سوی او نشانه میرود. دانشمند برمیخیزد، ازملانصرالدین تشکر میکند و به شهر خود بازمیگردد. مردم شهرش از او درباره ی گفتگویش میپرسند و او پاسخ میدهد که: ملانصرالدین دانشمند بزرگی است. من در ابتدادایرهای روی زمین کشیدم که یعنی زمین گرد است. او خطی میانش کشید که یعنی خط استواهم دارد. من تخم مرغی نشان او دادم که یعنی به عقیده ی بعضیها زمین به شکل تخم مرغاست. و او پیازی نشان داد که یعنی شاید هم به شکل پیاز. من پنجة دستم را باز کردم که یعنی اگر پنج تن مثل ما بودند کار دنیا درست میشد و او دو انگشتش را نشان دادکه یعنی فعلاً ما دو نفریم.
مردم شهر ملانصرالدین هم از او پرسیدند که گفتگو درمورد چه بود و او پاسخ داد: آن دانشمند دایرهای روی زمین کشید که یعنی من یک قرص نان میخورم. من هم خطی میانش کشیدم که یعنی من نصف نان میخورم. آن دانشمند تخم مرغی نشان داد که یعنی من نان و تخم مرغ میخورم. و من هم پیازی نشانش دادم که یعنی من نان و پیاز میخورم. آن دانشمند پنجة دستش را به سوی من نشانه رفت که یعنی خاکبر سرت. من هم دو انگشتم را به سوی او نشانه رفتم که یعنی دو تا چشمت کور شود ...
دوست داران گلشهر
https://eitaa.com/golshahriha3