✍ ... هر روز یک حـکـایت 🌷
#سعـدی » گلستــان »
باب اول در سیرت پادشاهان »
حکایت شمارهٔ 3⃣
ملکزادهای را شنیدم که کوتاه بود و حقیر و دیگر برادران بلند و خوبروی،
باری، پدر به کراهت و استحقار درو نظر میکرد، پسر به فراست و استبصار به جای آورد و گفت:
ای پدر کوتاهِ خردمند بِه که نادانِ بلند.
نه هر چه به قامت مهتر به قیمت بهتر.
اَلشَّـاةُ نَظِیفَـةٌ وَ الْفِیـلُ جِیفَـةٌ.
اَقَـلُّ جِبـالِ الارْضِ طُـورٌ و اِنَّـهُ
لاَعْظَـمُ عِنـدَاللهِ قَـدْرَاً وَ مَنْـزِلا
آن شنیدی که لاغری دانا
گفت باری، به ابلهی فربه:
اسبِ تازی و گر ضعیف بود
همچنــان از طـویلـهٔ خــر بِـه
پدر بخندید و ارکانِ دولت بپسندیدند
و برادران به جان برنجیدند.
تـا مــرد سخــن نگفته باشد
عیب و هنرش نهفته باشد
هر پیسه گمــان مبر نهالی
باشد که پلنگ خفته باشد
شنیدم که ملِک را در آن قُرب، دشمنی صَعب روی نمود چون لشکر از هر دو طرف روی در هم آوردند اول کسی که به میدان در آمد این پسر بود، گفت:
آن نه من باشم که روزِ جنگ بینی پشت من
آن منم گر در میانِ خاک و خون بینی سری
کانکه جنگ آرد، به خون خویش بازی میکند
روزِ میدان و آن که بگریزد به خونِ لشکری
این بگفت و بر سپاه دشمن زد و تنی چند مردانِ کاری بینداخت چون پیشِ پدر آمد زمینِ خدمت ببوسید و گفت:
ای که شخصِ مَنَت حقیر نمود
تـــا ، درشتـــی هنــــــر نپنــــداری
اسب لاغرمیــــان به کار آید
روزِ میدان، نه گاوِ پرواری
آوردهاند که سپاهِ دشمن بسیار بود و اینان اندک. جماعتی آهنگِ گریز کردند. پسر نعره زد و گفت:
ای مردان بکوشید یا جامهٔ زنان بپوشید!
سواران را به گفتنِ او تهوّر زیادت گشت و بهیکبار حمله آوردند. شنیدم که هم در آن روز بر دشمن ظفر یافتند مَلِک سر و چشمش ببوسید و در کنار گرفت و هر روز نظر بیش کرد تا #ولیعهـدِ خویش کرد.
برادران حسد بردند و زهر در طعامش کردند. خواهر از غرفه بدید دریچه بر هم زد، پسر دریافت و دست از طعام کشید و گفت:
محالست که هنرمندان بمیرند و بـیهنـــران جـــای ایشــان بگیرند.
کــس نیـــاید به زیـرِ ســـایهٔ بـــوم
ور همـای از جهان شود معدوم
پدر را از این حال آگهــی دادند. برادرانش را بخواند و گوشمالی بهواجب بداد. پس هر یکی را از اطرافِ بلاد حِصّه معین کرد، تا فتنه بنشست و نزاع برخاست، که؛
ده درویش در گلیمی بخسبند
و دو پادشاه در اقلیمی نگنجند.
نیمنــانی گر خــورد مــردِ خــدا
بذلِ درویشان کند نیمی دگر
ملکِ اقلیمی بگیرد پـادشــــاه
همچنان در بندِ اقلیمی دگر