─┅══༅࿇༅ ❃﷽ ❃ ༅࿇༅══┅─
#متن_روضه
#شهادت_حضرت_فاطمه_زهرا
(سلام الله علیها )
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
آن قدر می گویم بیا، تا که بیایی
با جرعه ای از چشمهی کوثر بیایی...
ای منتقم ما منتظر هستیم روزی
با ذوالفقارِ حضرتِ حیدر، بیایی...
اما آقا جان
امام زمان رو بخایم دعوت کنیم تو مجلس، چجوری باید دعوت کنیم
یابن الحسن اینجا عزایِ مادرِ توست
باید برای روضهی مادر بیایی...
(روضه ی کنار بستر مادر
درددل های بچه های فاطمه )
چه شبا که پای گهواره ام بیداری کشیدی مادر
بچه ها نشستن کنار بستر مادر، خیلی سخته آدم ببینه مادرش داره روز به روز، ذره ذره آب میشه
چه شبا که پای گهواره ام بیداری کشیدی مادر
بمیرم یه روز خوش توی این دنیا ندیدی مادر
همه چی خوبه تا وقتی مادر باشه
باشه حتی اگه بین بستر باشه
خدا میدونه اگه مادر، بیمارم باشه بازم مادره اگه مادریه گوشه افتاده باشه بازم مادره،
خدا نکنه هیچ مادری جوون از دنیا بره ، خدا نکنه مادری وقتی از دنیا میره بچه های قد و نیم قد داشته باشه
همه چی خوبه تا وقتی مادر باشه
باشه حتی اگه بین بستر باشه
الهی واسه زخمای تنت مرهم شیم
الهی دور این سفره دوباره جمع شیم
اما مادر جان
میشه ازت خواهش کنم که پیش ما بمونی مادر
مادر میشه ازت خواهش کنم دیگه نگی عجل وفاتی، مادر میشه از خدا شفای خودت رو بخای مادر
مادری کردن خیلی سخته بعد از تو برای خواهر
تو که روز آخر پا شدی از بستر
آی مادر
فکر میکردم زخمات داره میشه بهتر
نمیدونستم که بار سفر میبندی
واسه آخرین دفعه داری تومیخندی
میگن روز های آخر فقط یه جا دیدن لبخند رو لب فاطمه اومد اون وقتی بود که خبر آوردند بی بی جان، تابوتی که سفارش دادی آماده ست ،تا چشمش به تابوت افتاد یه لبخندی رو لب فاطمه اومد
بمیرم درداتو کسی نمیدونه ای مادر من
دیگه تو این خونه خوشی نمیمونه ای مادر من
یادمه که وقتی توی تب میسوختی
واسه ی حسینت پیروهن میدوختی
کجا رفتی مادر که ما ها رو نبردی
دم رفتن حسینو به زینب سپردی
اون لحظه های آخر صدا زد زینب جان بیا مادر، زینب اومد کنار بستر مادر، صدا زددخترم بعضی حرفا مادر دختریه،به بابات علی نمیتونم بگم، زینب جان این کفنها رو باز کن مادر، یکی یکی کفنهارو بیرون آورد مادر، زینبم جبرائیل از بهشت برا ما چن تا کفن فرستاد این اولی برا منه ،بعد مردنم بده بابات علی منو کفن کنه، این دومی برا بابات علیه، سومی برا داداشت حسن، آه یه مرتبه زینب صدا زد، مادر ، مگه داداشم حسین کفن نداره ؟!!
مگر به کربلا کفن به غیر بوریا نبود
مگر حسین فاطمه عزیز مصطفی نبود
آره والله
تو کربلا همه دار و ندار حسین رو به غارت بردن، یه ساعتی اون نامرد وارد گودال شد هوا تاریک شده ،هر چی گشت چیزی برا غارت پیدا نکرد، حتی کهنه پیراهنم بردند ،تو تاریکی شب ، چشمش افتاد به انگشتر مبارک، هر کاری کرد نتونست انگشتر رو در بیاره، دیدن همونجا خنجر درآورد انگشت رو با انگشتر جدا کرد.
ناله بزن یا حسین
━━━━━━───────
#روضه_شهادت_حضرت_فاطمه زهرا
(سلام الله علیها )
#شور_محلی
#استاد_حاج_اسماعیلی
⭕️کانال متن روضه_مقاتل معتبر چهارده معصوم علیه السلام.(ایتا) 👇
http://eitaa.com/golvajhehaye_roozeh
•┈┈••✾•✾•✾••┈┈•
📌باز نشر مطالب با ذکر صلواتی بر محمد و آل محمد(ص)
─┅══༅࿇༅ ❃ ༅࿇༅❃ ༅࿇༅══┅─
5. روضه.mp3
زمان:
حجم:
10.53M
#روضه_حضرت_قاسم
( علیه السلام )
#استاد_حاج_اسماعیلی
#دستگاه_ماهور
#دستگاه_شور
#شور_محلی (شوردشتی)
هم پَریشانِ حُسینم
هم پَریشانِ حسن ...
https://eitaa.com/golvajhehaye_roozeh
#روضه_حضرت_قاسم
( علیه السلام )
#استاد_حاج_اسماعیلی
#دستگاه_ماهور
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَی الاَرْواحِ الَّتی حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ
هم پَریشانِ حُسینم
هم پَریشانِ حسن
ای بِه قربانِ حسین و
ای بِه قربانِ حسن
روزِ اول ، مادرم
چشمانِ من را نذر کرد
این یکی آنِ حسین و
آنِ یکی آنِ حسن
( امشب منو شما هم دلهامونو ببریم کربلا، یه گوشه از حرمش بنشینیم برا غربت بچه های امام مجتبی گریه کنیم )
هر شبی که فاطمه
بر روضه ها مان می رسَد
هست گریانِ حسین و
هست گریانِ حسن
اینو خانوما بهتر میفهمن ، هر موقع دیدید توو مجلس یه صدای گریه ی سوزناکی ، دل همه رو لرزوند بدون مادرش ، فاطمه ی زهرا نظر داره ، اما دلتون آماده ست روضه ی آقازاده های امام مجتبی ، خیلی مقدمه نمیخاد ... فقط اینو عرض کنم سه تا از آقازاده های امام مجتبی تووکربلا شهید شدن ، غیر قاسم و عبدالله ، یه فرزند دیگه ای داره امام مجتبی ، بنام ابوبکر ، هم سن و سال آقا قمر بنی هاشم بود ، این آقا خیلی مظلومه ، توو روضه ها نامی ازش ، بُرده نمیشه ، امشب برا همه ی بچه های امام مجتبی گریه کنیم ...
اما امشب ، شب حضرت قاسمه ، اون آقا زاده ی سیزده ساله ای که ، راوی میگه دیدم هی دست و پای عموجانشو میبوسه ، میگه عمو بزاربِرَم ، عمو اجازه نمیده ، قاسم برگرد ، شاید میگه هرموقع تو رو میبینم یاد برادرم میفتم، هر جوری که بود بعضیا میگن نامه آورد از باباش ، امام مجتبی ، تا بالاخره عمو رو راضی کرد ... حالا وارد میدان شده :
قاسمش وقتی به میدان زد
حسین آهسته گفت :
می رود جانِ حسین و
می رود جانِ حسن
( « نعره زد : اِنْ تَنْکُرونی ، فَاَنَا ابْنُ الْحَسَنْ » هر کی نمیدونه من کیم ؟ من پسر شیرِ جمل ، قاسِمِ بْنِ الْحَسَنْ هستم ، من نوه ی حیدر کرارم )
نعره زد : اِنْ تَنْکُرونی
فَاَنَا ابْنُ الْحَسَنْ
تیغ را چرخاند و گفت
این است طوفانِ حسن
شد « حسن » یک ضربه زد
« اَزْرَقْ » همان جا شد دو تا
نعره زد عباس ؛
ای جانم به قربانِ حسن
#شاعر_حسن_لطفی
هر کی میومد میدان ، با یه ترفندِ جنگی به زمینش میزد ،گفتن اینجوری نمیشه ، اینا خونِ علی توو رگهاشونه ، اینا شاگردای ابوالفضلَن ، چی کار کنیم ؟ گفتن دورَش کنید هر کی با هر چی دستشه بزنه ...
#دستگاه_شور
#شور_محلی (شوردشتی)
هرچه جنگید
عطش تاب و توانش را بُرد
سوخت ، بارید
عطش تاب و توانش را بُرد
دید دور و برِ مَرکب
همگان ریخته اند
دور تا دور تنش
سنگ زنان ریخته اند
آنقدر سنگ به او خورد
که آخر افتاد
عمّه میگفت به خود
جانِ برادر افتاد
به زمین خورد
به دور تنِ او جمع شدند
گرگها برسرِ پیراهن او
جمع شدند
چقدر خوش قد و بالا شده
ای وای « حسن »
پهلویش پهلوی زهرا شده
ای وای « حسن »
( دلت رفت مدینه میدونم ، آخه مادرش فاطمه رو هم با لگد به پهلوش زدن ، تو ناله بزن ای وای حسن ... )
عمو از سوز جگر داد زد
آه ای پسرم
من چگونه بدنت را
بِبَرم سوی حرم ؟
راوی میگه همچین که گردو غبار فرو نشست ، دیدم ابی عبدالله سر قاسمو به زانو گرفته ، قاسم داره پاشنه ی پاشو رو زمین میکِشه ، یعنی داره نفسای آخرو میکِشه ، ابی عبدالله هی صدا میزنه عموجان ، برا عموت سخته که عمو رو صدا بزنی ، اما کاری از دستش برنیاد ، گفت دیدم ابی عبدالله بدنِ قاسمو بغل گرفت ، این آقازاده ای که میخواست بِرَه میدان ، پاش به رکاب اسب ، نمیرسید حالا دیدم پاهاش رو زمین کشیده میشه ...
خیز قاسم که ببینی
چقدر تنهایم
وای از خجلت من
پیش امانتهایم ...
#شاعرسیدپوریا_هاشمی
هر جا نشستی ناله بزن : « یا حسین ... »
https://eitaa.com/golvajhehaye_roozeh
2.mp3
زمان:
حجم:
5.75M
#روضه_حضرت_علی_اکبر
( علیه السلام )
#استاد_حاج_اسماعیلی
#دستگاه_شور
#شور_محلی (شوردشتی)
حسین کُشته ی اشک و
#روضه_دستگاه_شور
https://eitaa.com/golvajhehaye_roozeh
#روضه_حضرت_علی_اکبر
( علیه السلام )
#استاد_حاج_اسماعیلی
#دستگاه_شور
#شور_محلی (شوردشتی)
حسین کُشته ی اشک و
ما طبیبِ حسین
به اشک ؛ زخم تن او
دوا کنیم همه ...
#شاعر_قاسم_نعمتی
مگه نبود ، آقا سید الشهدا را توو عالَم رویا دید ، دید تمام بدنِ مبارک ، پُر از زخمه ... سئوال کرد آقاجان ، مَرهمِ این زخما چیه ؟ چی کار کنم این زخم های شما بهتر بشه ؟ آقا فرمود : مَرهمِ زخم های من ، اشک های شماست ، شما شیعیان ، شما مُحبین ، شما عاشقا وقتی گریه میکنید ، مَرهمیه برا زخم های ما ، از خواب بیدار شد ، همه رفقاشو جمع کرد ، هر روز برای اربابمون حسین ، مجلس روضه میگرفت ، یه مدتی گذشت ، دوباره آقا سید الشهدارو دید ، دید همه زخم ها التیام پیدا کرده ، اِلا یک زخم ، رو قلب مبارک اربابمون حسین ... گفت آقا ، این زخم چیه ؟ چرا این بهتر نشده ؟ دوای این زخم چیه ؟ بگید آقا جان ... فرمود : این داغِ پسرم علی اکبره ، داغِ جوانِ ، هیچ موقع خوب نمیشه ، هیچ دوا وهیچ مَرهَمی برای این زخم پیدا نمیشه ، بیخود نیست میگن شب های جمعه ، توو حرمِ ارباب روضه ی حضرت علی اکبر رو نخونید ، آخه مادرش فاطمه ، طاقت نمی آره ... داغِ جوان ، سنگینه ...
#روضه_امام_سجاد
#علیه_السلام
آقا زین العابدین هم ، چندین و چند سال ، صبح و شام گریه میکرد ، شب و روز گریه میکرد ، توو بازار راه میرفت ، بچه شیرخواره می دید ، گریه میکرد ، می دید قصاب داره گوسفندی رو ذبح میکنه ، گریه میکرد ، می اومد جلو سئوال میکرد : آقا آبش دادی یا نه ؟ جواب می داد ، آره یابنَ رسول الله ، مامسلمانیم ، آقا باز هم گریه میکرد ، آقا برا چی گریه میکنید ، می فرمود : آخه بابای من ، حسین رو ، توو کربلا با لب تشنه سر بریدند ...
اما وقتی از آقا زین العابدین سئوال کردند ، یابنَ رسول الله ، کجای این سفر برای شما سخت بود ؟ سه مرتبه فرمود : الشام الشام الشام ... بابا ، روضه های شام ، روضه های ناموسیه ... خوندنش هم برای روضه خوان ها سخته ، شنیدنش برای امام زمان سنگینه ، بیخود نیست امام زمان می فرماید : صبح و شام ، به جای اشک ، خون گریه میکنم ... یه بیت دیگه از این شعر رو بخونم و التماس دعا ...
سلام بر بدنِ بی سری
که عریان شد
دوباره فاطمه در عرش
موپریشان شد ...
#شاعر_قاسم_نعمتی
#روضه_دستگاه_شور
https://eitaa.com/golvajhehaye_roozeh
1. شرم مرا.mp3
زمان:
حجم:
8.19M
#روضه_حضرت_اباالفضل
( علیه السلام )
#استاد_حاج_اسماعیلی
#آواز_بیات_اصفهان
#دستگاه_شور
#شور_محلی (شوردشتی)
شرمِ مرا به خیمه ی طفلان
که می بَرد ؟
1403
#شب_تاسوعا
https://eitaa.com/golvajhehaye_roozeh
#روضه_حضرت_اباالفضل
( علیه السلام )
#استاد_حاج_اسماعیلی
#آواز_بیات_اصفهان
#دستگاه_شور
#شور_محلی (شوردشتی)
شرمِ مرا به خیمه ی طفلان
که می بَرد ؟
مَشک مرا به خیمه ی سوزان
که می بَرد ؟
از یه اهل دلی سوال کرد ،گفت :آقاجان ما شنیدیم ابالفضل قدش رشید بود اما چرا قبرش ، اینقدر کوچیکه ؟ میخوره این قبر برا یه بچه باشه ! میدونی چی جواب داد؟ آخه وقتی ابالفضل ، وقتی مَشکشو زدن ، از غُصّه و خجالت آب شد ، چه توقعی داری از قامت ابالفضل ؟
« اَدْرِکْ اَخا » سرودم و
نالیده ام زِ دل
خیلیا ميگن آنقدر با ادب بود هیچ موقع ، حسین رو برادر صدا نمیزد ، هر موقع میخواست بچه های فاطمه ی زهرا رو صدا بزنه ، هی میگفت : مولای من ، آقای من ، حتی زینبو میخواست صدا بزنه میگفت : سیده ی من ، خانوم من ، هیچ موقع اینها رو خواهر و برادر صدا نمیزد ، اما برا اولین بار حسین شنید صدا زد : « اَدْرِکْ اَخا » ، داداش حالا دیگه به دادم بِرس ...
« اَدْرِکْ اَخا » سرودم و
نالیده ام ز دل
این ناله را به محضرِ سلطان
که می برد؟
سقا به خون نشست و
عَلَم بر زمین فِتاد
با دختران ، خبر زِ مُغیلان
که می برد ؟
حالا ببین ابالفضل داره برا چی غصه میخوره ؟ دستم فتاد ، پنجه ی دشمن گشوده شد » ... تا وقتی اباالفضل زنده بود ،کسی جرات نمیکرد به سمت خیمه ها نگاه کُنه ، همه از ابالفضل میترسیدند ، اما :
دستم فتاد و
پنجه ی دشمن گشوده شد
این قِصّه را
به موی پریشان که میبرد ؟
دشمن به فکر غارت و
مَعجر کِشی فتاد
این شرح را
به طفل هراسان که می برد؟
#شاعر_محمد_سهرابی
همه شنیدید ابی عبدالله اومد سرشو به زانو گرفت ، صدا زد برادرم ، قربونت بِرَم ، ابالفضلم ، علَمداررشیدم ، پاشو قربونت بِرَم ، باید بِبرمت سمت خیمه ها ، ... اینایی که میگم زبان حاله، هیچ کجا ننوشته ، شاید ، ابالفضل بگه حسین ، پاشو برو سمت خیمه ها ، چرا ؟ آخه یه عده صدا میزدن ، ابالفضل افتاد ، علَمدار زمین گیر شد ،حالا وقتشه ، حالا باید به خیمه ها حمله کنیم ، صدا زد حسین پاشو برو ، الان میان به خیمه ها حمله میکنن ... همه جلو خیمه ها منتظرن ، « مُخدّرات » مقابل خیمه هاایستادن، ببینن چی شد؟ ابالفضل برمیگرده یا نه ؟ دخترا هی به بچه های کوچولو وعده میدن ، غُصّه نخورید ... الان عمومون ابالفضل بر میگرده ، عمو ابالفضل وعده بِده رد خور نداره ... عمومون پهلوونه ... خدا نکنه یه پهلوونی یه وعده ای بِ ده و وعدش مُحقق نشه آبروش میره ، ابالفضل خودش وعده داده آب میاره ، بچه ها غُصّه نخورید ...
یه وقت دیدن اباعبدالله داره میاد، با یه دست ، عنان ذوالجناح رو گرفته ، یه دست به کمر، داره آروم آروم میاد ، امید حسین ، نا امید شد ، اومد مقابل خیمه ها نشست ، از هیبت حسین همه فهمیدن چی شده ، کسی جرات نمیکنه بیاد سوال کنه ، یه مرتبه دیدن سکینه ، اونیکه مَشک رو به عمو داده ، حالا اومد جلو ، صدا زد ابتا « اَیْنَ عَمِّیَ الْعَبَّاسْ » بابا ما دیگه آب نمیخواهیم ، بگو عمومون برگَرده ، ابی عبدالله نتونست جواب بِده ، نمیدونم تا حالا اینجوری شدی ؟ ... بُغض گلوی حسینو گرفته ، هر کاری کرد چی جواب بِدم ؟ از جا بلند شد اومد عمود خیمه عباسو کِشید ، خیمه روی زمین خوابید، یعنی ، بچه ها ، بِرید برای اسارت آماده بشید ، این خیمه دیگه صاحب نداره ... هر جا نشستی ، ناله بزن یا حسین ...
1403
#شب_تاسوعا
https://eitaa.com/golvajhehaye_roozeh