🔰 دلنوشته ای به حاج قاسم سلیمانی: ‍ ‍ 🥀 بِسْمِ اللّٰه القاصِمِ الجَبّارینْ 🥀 🔸نمیدانم از کجا شروع کنم و از کدام یکی از ویژگی های خوب و بی شمار شما بگویم؟ اینکه کارهایتان را فقط در راه رضای خدا و گمنام انجام میدادید، یعنی بی ادعا، یعنی قربه اله الله! چیزی که در دنیای امروزی بسیار کم و کمرنگ است کمتر کسی را میبینیم که واقعا برای خودِ خدا کاری را انجام دهد؛ این یکی از ویژگی های بارز شما بود. حرفتان این بود: کسی که باید ببیند میبیند.. اینکه کودکی در قنات ملک از همان دوران کودکی اش دنبال رضایت پدر و مادر و دوستان بود هرچه که بزرگتر هم میشد این احترام و رضایت برایش پررنگ تر میشد. جوری نبود که با گرفتن یک پُست و مقام و یا تعریف و تمجید دیگران خود را ببازد و یا مغرور شود ! مگر میشود مردی که اینگونه بی ریا و فقط برای خالقش و رضایت اطرافیانش کاری را انجام دهد نزد همه محبوب نشود؟! الحق که مقامِ شهادت برازنده ی همه ی مردان واقعیست...👌 چه خوبست که حاج قاسم برایمان الگو باشد و بدانیم چگونه قاسم سلیمانی های آینده باشیم... 📩 ارسالی مخاطب ( مسابقه ارسال دلنوشته ای به حاج قاسم ) #گلزار_شهدای_کرمان #حاج_قاسم تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان 🆔 @golzarkerman

#آن_روزها 📸 گریه های حاج قاسم سلیمانی در روضه مادر سادات ▪️تصاویر منتشر نشده از مراسم ایام #فاطمیه ، بیت الزهرا (سلام الله علیها) کرمان. 📆 ۲۴ روز تا چهارمین سالگرد شهادت شهدای مقاومت #حاج_قاسم تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان 🆔 @golzarkerman

📚 انتشار کتاب «دردانه ی کرمان» 🔷 خاطراتی از سردار شهید حسین بادپا 📌از شما همراهان عزیز و گرامی خواهشمندیم با ما همراه باشید ✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان 🆔 @golzarkerman

« بِسمِ اللهِ الرحمنِ الرحیم » صلوات ‌‌و سلام خداوند برارواح طیبه ی شهیدان 📖روایت «دردانه ی کرمان» 🔸خاطراتی از سردارشهید حسین بادپا 🔹فصل پنجم : روایات سوریه 🔸صفحه: ۳۶۴-۳۶۳-۳۶۲ 🔻قسمت: ۲۰۵ همرزم شهید: محمدرضاکاظمی حسین، در کارش، آدم وارد و کارشناسی بود. مدتی گردانی را به ایشان واگذار کرده بودند. فرمانده ایشان، شخصی به نام《ابوحسین》بود. حسین، فرمانده ی گردان بچّه های فاطمیون در قرارگاه حضرت زینب سلام الله عَلیها شد.یک بار من برای بازدید رفتم آنجا. ابوحسین را دیدم. از او درباره ی حسین پرسیدم. گفتم《آخرش آروم شد؟!》.خندید و گفت《حسین از وقتی اومده، من نیروهاش رو بهش تحویل داده ام.همه سرخط و آماده و منظم شده اند.》.ابوحسین به قدری به کار حسین نیاز داشت که وقتی وساطت کردم و از او برایش مرخصی خواستم، موافقت نکرد. گفت《اگه حسین بره، کار ما لنگ می مونه.》.حسین هم بی خیال مرخصی شد؛ تا این که زمان عملیات عقب افتاد. ابوحسین گفت《آقای بادپا، حالا می تونی بری مرخصی بگیری.》.این بار نوبت قبول نکردن حسین بود. گفت《تا کارم رو تموم نکنم، مرخصی نمی رم.》 و ماند تا سرانجام کار را تمام کرد! 🔻قسمت: ۲۰۶ روایات عملیات دیرالعدس همرزم شهید: حجت الاسلام قدمعلی اسحاقیان (شیخ ابوحسین) من و گروهی از روحانیون رزمی و تبلیغی، وارد سوریه شدیم. مدّتی با نیروهای فاطمیون بودیم. تا این که مامور شدیم با نیروهای گردان عمّار، به فرماندهی شهید صدرزاده، تا نزدیک های منطقه ی جولان برویم و در عملیّات دیرالعدس شرکت کنیم.گردان ما،نزدیک درعا مستقر شد.اوّلین بار،حاج حسین را در درعا،توی اتاق فرهنگی دیدم. معمولاً در اتاق فرهنگی استراحت می کرد.با هم احوال پرسی کردیم. صحبتی بین ما رد و بدل شد درباره ی شهدا و دوستانش که در زمان جنگ به شهادت رسیده بودند،و این که ما برای ادامه ی راه شهدا آمده ایم.صحبت های معنوی زیادی رد و بدل شد.خیلی از شخصیتش خوشم آمده بود.با هم وارد عملیّات دیرالعدس شدیم. بعد از این عملیّات، در عملیّات های دیگر هم با او بودم. همیشه وقتی کار عملیّات گره می خورد و سخت می شد، با آرامش آیه ی《اُفَوِضُ اَمری اِلَی اللهِ اِنَّ اللهَ بَصیرُ بِالعِباد》را می خواند و به بچّه ها می گفت《توکل کنید به خدا!نگران نباشید!همه چی درست می شه!》.بعضی اوقات، انسان به زبان می گوید خدایا، به خودت توکل می کنم؛ ولی حاج حسین واقعاً در عمل توکّل عجیبی داشت. قبل از هر کاری، از خدا مشورت می گرفت. قبل از عملیّات دیرالعدس،بهم گفت《شیخ ابوحسین،یه استخاره بکن،ببینیم خدا چی می خواد.》.قرآن را باز کردم.اوّل صفحه،آیه ی 12 سوره ی حدید بود:《یَومَ تَرَی المُومِنین و المُومناتِ یَسعی نورُهُم بَینَ اَیدیهِم و بِاَیمانِهم بُشریکُم الیَومَ جَنّاتِِ تَجری مِن تَحتِهَا الاَنهارُ خالدینَ فیها ذلکَ هُوَ الفَوزُ العَظیم》. ✅تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان 🆔@golzarkerman

🔰امام رضا علیه السلام: سکوت دری از درهای حکمت است سکوت محبت می آورد و راهنمای هر خیری است. ✅تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان 🆔@golzarkerman

🎥 سخنان تلنگرآمیز شهید علی چیت‌سازیان ✅تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان 🆔@golzarkerman

🎥 مولا حسن جان ◼️آرام جان حضرت زهرا حسن جان 🎙سید مجید بنی فاطمه #دوشنبه_های_امام_حسنی #فاطمیه ✅تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان 🆔@golzarkerman

‌ 🎥 آهِ غزه 🇵🇸نماهنگی زیبا ولی تلخ... ▫️گروه سرود ضحی لاهیجان ✅تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان 🆔@golzarkerman

🔰 ۲۰ آذر سالروز شهادت شهید محراب حضرت آیت الله دستغیب (ره) ✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان 🆔 @golzarkerman

📽 فرعون کوچک 🔺 چه کسی به درد امام زمان(عج) می‌خورد؟ 🎙استاد پناهیان ✅تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان 🆔@golzarkerman

🔰خاطره ای از #شهید_قاسم_سلاجقه 🔸هر جا که بود با صدای اذان خودش را به مسجد و نماز می‌رساند. قرآن زیاد تلاوت می‌کرد. از شهید مغفوری زیاد یاد می‌کرد و از اخلاقش می‌گفت. کمربند مشکی کاراته داشت، بچه‌های مسجد امام هادی شهرک شهید ایرانمنش را جمع می‌کرد و آموزش کاراته می‌داد. چهره متبسمی داشت. کوهنوردی زیاد می‌رفت. عصای دستم بود. 🔸هر جا که در می‌ماندم، قاسم را صدا می‌زدم. برای جبران الطافش می‌گفتم: «تنها می‌توانم دعایت کنم. بگو چه آرزویی داری؟» می‌گفت: «شهادت» به مزاح می‌گفتم: «در باغ شهادت را بستند، کلیدش را رفیقانت شکستند! چیز دیگری بخواه.» می‌گفت: «دعا کن راه شهادت باشد، لطف خدا همیشه جاری است، در دیگری می‌گشاید.» ✅تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان 🆔@golzarkerman

📹 #آن_روزها 💢 ببینید | سال گذشته؛ حال و هوای زائران در شب شهادت سردار دل ها ... 📆 ۲۳ روز تا چهارمین سالگرد شهادت شهدای مقاومت #حاج_قاسم ✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان 🆔 @golzarkerman

📸گزارشی مصور از حال و هوای گلزار شهدای کرمان با حضور زائرانی از سراسر کشور. #گلزار_شهدای_کرمان #زائر تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان 🆔 @golzarkerman

🔰 دلنوشته ای به حاج قاسم سلیمانی: ✍ یک عمر برای آرامش ما لحظه‌ای چشم بر هم نگذاشتی، چه بی‌ رحمانه زمانی که همه ما چشم روی هم گذاشته و در خواب آرام به سر می‌بردیم تو را از ما گرفتند. شهادت بی‌گمان تنها چیزی بود که لایق و شایسته سردار حاج قاسم سلیمانی بود. 🔹 فاطمه صادقیان ۱۴ ساله 📩 ارسالی مخاطب ( مسابقه ارسال دلنوشته ای به حاج قاسم ) #گلزار_شهدای_کرمان #حاج_قاسم ✅تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان 🆔 @golzarkerman

📲 #استوری 🇮🇷 ساعاتی پیش ورود شهدای گمنام دفاع مقدس به شهر شهید پرور کرمان. 🔰مراسم استقبال از ۸ شهید گمنام دفاع مقدس سه شنبه ۲۱ آذرماه ، ساعت ۸:۳۰ فرودگاه تا معراج الشهدا #شهید_گمنام تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان 🆔 @golzarkerman

#اطلاعیه 🔊 مراسم عزاداری دهه دوم فاطمیه ▪️سخنرانان : حجت الاسلام حسینی اراکی حجت الاسلام دکتر رفیعی حجت الاسلام مجتبی کرمی ▫️مداحان : حاج جواد حسینخانی حاج حمید اسدی کربلایی رحمان مهدی پور 🔹زمان : جمعه ۲۴ آذر به مدت ۵ روز از ساعت ۱۵:۳۰ 🔹مکان : گلزار شهدای بین المللی کرمان تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان 🆔 @golzarkerman

📚 انتشار کتاب «دردانه ی کرمان» 🔷 خاطراتی از سردار شهید حسین بادپا 📌از شما همراهان عزیز و گرامی خواهشمندیم با ما همراه باشید ✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان 🆔 @golzarkerman

« بِسمِ اللهِ الرحمنِ الرحیم » صلوات ‌‌و سلام خداوند برارواح طیبه ی شهیدان 📖روایت «دردانه ی کرمان» 🔸خاطراتی از سردارشهید حسین بادپا 🔹فصل پنجم : روایات سوریه 🔸صفحه: ۳۶۶-۳۶۵-۳۶۴ 🔻قسمت: ۲۰۷ همرزم شهید: شیخ محمد(ابو صالح) مدتی که در کهرباء با هم بودیم، خیلی با هم صمیمی شده بودیم. حاج حسین، دیگر ازرع را رها کرده و آمده بود دانشگاه. با این که یک اتاق در دانشگاه داشت، همیشه با شیخ ها در قسمت فرهنگی بود. علاقه زیادی به روحانی ها داشت. مدام همراه یکی از روحانیون بود! در این مدت خیلی با روحیات حاج حسین آشنا شده بودم. از عملیات کهرباء که برگشته بودیم، گروهی از نیروها یمان شهید یا زخمی شده بودند. مدتی کوتاه استراحت داشتیم تا عملیات بعدی. دراین مدت، بیشتر با حاج حسین بودم. با هم به حرم حضرت زینب(س) وحرم حضرت رقیه(س) می رفتیم.خیلی با هم خودمانی شده بودیم؛ تا جایی که حرف های دلش را بهم می گفت. یک روز برام گفت که «کرمان بودم. یک سال قبل، ندایی،هاتفی، دم گوشم گفت حسین، کارهات رو جمع کن. سال دیگه نیازت داریم!من این صدا رو شنیدم» بهش گفتم «حاج حسین، خواب بودی یا بیدار؟!» گفت «بیدار بودم.». گفتم «خیال نمی کردی؟!» گفت« نه !من صداش رو شنیدم.» بعد گفت: تا این که چند وقت بعد از اون صدایکی از فرماندهان کرمانی به نام محمد جمالی به شهادت رسید. حاج قاسم در تشییع جنازه ی شهید جمالی شرکت کرده بود من هم رفته بودم اونجا. مدت ها بود که از کار نظامی و تشکیلات سپاه فاصله گرفته بودم. زمانی که حاجی، پای شهید جمالی را بوسید، رفتم کنارش. بهش گفتم«حاجی می خوام بیام سوریه.» حاج قاسم گفت«ان شاءالله. باشه هروقت نیاز باشه،به شما هم می گم بیایی». به حاج قاسم نگاه کردم وگفتم «اگه خدا بخواد، نه شما ونه حتی بزرگ تر از شما نمی تونید مانع بشید» حاجی با حالت تعجب به من نگاهی کرد وهیچ نگفت! فرداش، مثل این که فرماندهی که قرار بوده جانشین شهید جمالی بشه، براش مشکلی پیش می آد ونمی تونسته بره! حاج قاسم بهم زنگ زد گفت«حسین، آماده ای؟» گفتم «آماده ام» گفت «پس ساکت رو جمع کن، بری سوریه!» وسایلم رو جمع کردم، فوری اومدم تهران. در پرواز، با هم بودیم. کنار حاج قاسم نشسته بودم. خیلی وقت بود که دل پر دردی داشتم؛ ولی محرم راز پیدا نمی کردم. شونه هام دیگه تحمل این همه درد وغصه را نداشت. شروع کردم از همه جا گفتن! حاجی تمام حرف هام رو گوش کرد.کمی که آروم و سبک شدم. حاج قاسم، به من ۱۶تا وصیت کرد.گفت «حسین، این۱۶ مورد را رعایت کن» من این ۱۶ مورد رو نوشتم. حاج حسین، علاقه ی شدیدی به حاج قاسم داشت. حاج قاسم را عارف کامل میدانست. از لحاظ معرفتی، عرفانی و نظامی قبولش داشت. کم کم داشتیم برای عملیات دیرالعدس آماده می شدیم. روزی در دانشگاه، ما روحانی ها... ادامه دارد... ✅تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان 🆔@golzarkerman