گلزار شهدای کرمان
🍃بسمـ اللّهـ الرّحمنـ الرّحیمـ 🍃 #برگی_از_خاطرات_دلیران 🇮🇷 #رمان_روز_تیغ📖 زندگینامه و خاطراتِ سرد
🔸فصل پنجم
#قسمت_سی_و_ششم🦋
فاطمه ماهانی نگاهش مات است و انگار چیزی را در درون خودش جستجو می کند .
می گوید من سه سال از علی آقا بزرگتر بودم ، اما این ظاهر قضیه بود .
او همیشه الگوی زندگی من بود .
گاهی فراموش می کردم که باید حداقل بخاطر سن و سالم از او پخته تر باشم .
در واقع آرزویی که هیچگاه عملی نشد .
حتی وقتی حرفهای خواهر و برادری هم پیش می آمد و به اصطلاح، نشانی از توبیخ در آن مشاهده می شد، باز هم درس معرفت در آن بود .
روزهایی را به یاد دارم که ماه مبارک رمضان بود و گاهی اوقات یادم می رفت که روزه هستم
و به غذای افطاری ناخنک می زدم .
علی آقا می گفت مگر تو از من بزرگتر نیستی؟ پس چرا فراموش می کنی که روزه هستی؟ راست می گفت، گاهی اوقات مشغله دنیا فرصت
پرداختن به #آخرت را از آدم می گیرد .
یک روز گفت :
حضرت نوح پس از نهصد سالگی برای خودش سایبانی ساخت تا حالا که پیر شده ، در زیر آن راحت تر بتواند #خدا را #عبادت کند .
چندین سال بعد که هنگام رحلتش فرا رسید ، فرمود : « اگر می دانستم زندگی در این دنیا
اینهمه کوتاه است ، این را هم نمی ساختم .»
علی آقا می خواست با این قصه، ما را که داشتیم در روزمرگی خودمان غرق می شدیم و مدام از نداشتن حرف می زدیم ، با زیرکی متوجه کند که در این عمر کم، همه اش هم دنبال مال دنیا نرویم .
حتی درد کشیدنش هم برای خدا بود . فقط برای خدا ..!❤️
چون دلش نمی خواست هیچکس بداند به او چه گذشته یا می گذرد.
زمستان بود و روزهایی که علی آقا در عملیات شکست حصرآبادان، از ناحیه دست به سختی مجروح شده بود ، شبی برای خواندن #قرآن و #دعا تا پاسی از شب در اتاق او بودم و شب را هم در آنجا خوابیدم .
نزدیک اذان صبح ، با شنیدن ناله جانکاهی از خواب بیدار شدم .
علی آقا صورتی که کاملا بود که ناله می کرد و ذکر می گفت و #آیه می خواند، در خواب بود .
این
اولین بار بود که درد کشیدن او را می دیدم.
بعد از نماز صبح ، کمی دست دست کردم و گفتم : «علی آقا ، دیشب خیلی ناله می کردی! درد داشتی؟ »
نگران و مضطرب نگاهم کرد و با حالت مظلومانه ای گفت : « تو را به جان پسرت روح الله ، ناله
کردن مرا برای مادر یا دیگری تعریف نکن .»
او در حالیکه بسیار متواضع بود ، اما هیچ وقت در مقابل ظلم سر خم نکرد .
اگر هم می دید کسی مجبور است، نهیبش می زد تا به خودش بیاید .
هیچ راهی برای پذیرفتن زور و ظلم از نظر او توجیه پذیر نبود، حتی به خاطر خودش قبل از انقلاب، بخاطر فعالیتهایی که داشت توسط ساواک دستگیر و زندانی شد .
مدتی به اصرار مادرم و به خاطر دلتنگی او، به هرسختی و زحمتی که بود، اجازه ملاقات گرفتیم . علی آقا دوست نداشت مشکلات خودش را به دوش کسی بیندازد یا کسی از درد و ناراحتی او آزرده خاطر شود .
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهدا
@Golzar_Shohaday_kerman