eitaa logo
گلزار شهدای کرمان
15.4هزار دنبال‌کننده
22.4هزار عکس
9.1هزار ویدیو
32 فایل
✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان 🗣️ارتباط با ما: @golzar_admin 🔹تلگرام، اینستاگرام، ایتا، سروش، روبیکا و توییتر : @golzarkerman 🔹پیج روبینو https://rubika.ir/golzarkerman1
مشاهده در ایتا
دانلود
سَیِّئَةٍ اَمَرْتَ بِاِثْباتِهَا الْکِرامَ الْکاتِبینَ الَّذینَ وَکَّلْتَهُمْ بِحِفْظِ ما یَکُونُ مِنّى وَ جَعَلْتَهُمْ شُهُوداً عَلَىَّ مَعَ جَوارِحى وَ کُنْتَ اَنْتَ الرَّقیبَ عَلَىَّ مِنْ وَراَّئِهِمْ وَالشّاهِدَ لِما خَفِىَ عَنْهُمْ وَ بِرَحْمَتِکَ اَخْفَیْتَهُ وَ بِفَضْلِکَ سَتَرْتَهُ . میگن وقتایی که بنده میخواد به گناه بزرگ انجام بده خدا به فرشتگان یا همون کرام الکاتبین میگه فرشته ها شما ها برید... من و بندمو تنها بزارید ... ما باهم یه کار خصوصی داریم... که نکنه مورد لعن ملائکه واقع شیم...که آبرومون نره...! انقدر عشق و این همه بی وفایی؟ روز حساب که میاد ملائک یا کرام الکاتبین اومدن ونامه اعمال بهمون دادن... خدا با بندش تنها میشه میگه بنده ی من...؟ یادته اونروز تو تنهایی فلان کار کردی؟ یادته اونروز اونجا اون ساعت گناه کردی و نگفتی من میبینم؟ بنده ی من اونروز عذابت نکردم... الان هم عذابت نمیکنم بخشیدمت برو. آدم وقتی میخونه و این حجم از عشق خدا به خودش میبینه ومایی که فقط نافرمانیشو کردیم... از این همه بی وفایی قلبش به درد میاد.. به والله نشناختیمش...عشقشو درک نکردیم...! 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهدا @Golzar_Shohaday_Kerman
❇️فرازی از وصیت نامه: ✨سفارش می کنم شمارا به و صلوه و کارهای خیر . ❇️ پدرو مادرم، در جامعه خویش بنگرید و تا آنجا که در توان دارید به مردم مستضعف جامعه کمـک کنید. برادرانم رابهتـر از من تربیت کنید و خواهرم را زینب وار بزرگش کنید. ❇️پدرم از تجملات ومادیات زندگی بکاهیــد و برمعنویات خویش بیفزایید ❇️درمرگم گریه نکنید و جامه سیاه نپوشید. ❇️پدر ومادرم مقداری پول دارم آنها را بپردازید و بقیه رادرکارهای خیـرمصرف کنید دیگر هیچ ندارم که به شما بگویم فقط امیدوارم مرا ببخشـایید و برایم طلـب آمرزش نمایید. 🌸 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهدا @Golzar_Shohaday_Kerman
خاطره ای از 🕊🍃 #شهید_علی_شفیعی🍃🕊 باید از کار او سر در می آوردم، آن شب تا #نماز تمام شد، سریع بلند شدم ولی از او خبـری نبود زودتر از آنچه تصور می کردم رفته بود، قضیه را باید می فهمیدم، کنجکاو شده بودم هنوز صفوف نماز از هم نگسسته بودکه غیبش زد. شب دیگر از راه رسید، نماز و عبادت. مصمم بودم بدانم علے کجا می رود . طوری در صف نماز قرار گرفتم که جلوی من باشد با سلام نماز بلند شد ، من هم بلند شدم به بیرون از #مسجد می رود. در تاریکے کوچه ای رها می شود و من هم تا به خود می آیم، بر دوش او یک گونے می بینم از کجا آورده بود نفهمیدم کوچه ها را در #تاریکی یکے پس از دیگرے طی می کند . هنوز متوجه من نشده بود. 💠درب اولین منزل ایستاد گره گونی را باز کرد پلاستیکی را کنار در گذاشت چند مرتبه به شدت در را کوبید و سریع رفت در باز شد زنی پلاستیک کنار در را برداشت به بیرون سرک کشید و برگشت . من به دنبالش راه افتادم، دومین منزل ، سومین منزل و ..... وقتی گونی #خالے شد من به سرعت به طرف مسجد حرکت کردم رودتر از او رسیدم منتظرش ماندم ، علی وارد مسجد شد . جلو رفتم ، سلام کردم جواب داد . گفتم جایی رفته بودی ، نه ... مثل اینکه جایی رفته بودی ؟ با نگاهـش مرا به #سکوت وا داشت. من جایی نبودم ، همین اطراف بودم فایده ای نداشت . به ناچار از او جدا شدم و او را با خدایش تنها گذاشتم . کاری که بعضی شبهـا تکرار میکرد . می خواست همچنان #مخفی بماند. به نقل از #مادر_شهیـد #مردان_بی_ادعا #مردان_حق #اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهـم 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهــدا @Golzar_Shohaday_Kerma
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بخشی از سخنان رهبر معظم انقلاب درارتباط با امام محمد تقی (ع) ‌ 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهــدا @Golzar_Shohaday_Kerman
🍃🌷🍃شال سبـــز 🍃🌷🍃 (۱) روز جمعه فرار رسید،لحظه شماری میکردم واسه رفتن به منزل شون... رسیدیم جلوی درب،یکی از خادمین در زد،مادرشهید به گرمی به استقبال مون آمد، مونس هم اومد،لبخند میزد و خجالتی بود... محمود رضا بغل مادرش بود...وارد خانه شدیم...به پیشنهاد آنها رفتیم اتاق بزرگه...آقایان یک سمت خانم ها سمت دیگر... مادر هم روی صندلی نشست و کنارش،اما مونس غیبش زد آخه کمی غریبـی میکرد... سنگینی بود،همه تو فکر بودند،من که هنوز باورم نمی شد تو خونه ی دوست شهیدم نشسته ام... سرم را بالا گرفتم که نگاهم به عکســ آقا غلام رضا افتاد... انگار با آدم حرف میزد،با لبخنــد قشنگش و همون لباس مدافع حرمـ✨ـش به ما خوش آمد میگفت... تو فکر بودم که صدای محمود رضا رشته ی افکارم را پاره کرد و سکوت جمع را شکست تو بغل مامانش بی آرومی میکرد...مادر شهید گفت عکس باباش رو میخواهد و به آقایون اشاره کرد که عکس غلام رضا رو جلو بیاورند... دست به دست شد تا رسید به همسر شهید،گذاشت جلوی محمود رضا. کاش اون لحظه بودید که ببینید چطور این بچه ی یکــ و نیم سالـہ با عکس ش بازی میکرد... انگار واقعا باباش جلوش نشسته بودخلاصه سرگرم شد... چندی بعد سر صحبت باز شد، طبق روال قبل یکی از خادمین شروع به مصاحبه کرد: -خب مادر بگید از غلام رضا برامون بگید...بگید که چی شد که حاضر نــشد زمان تولد پسرش برگرده⁉️ همه ی حواس ها سمت مادر جمع شدآهی کشید و شروع کرد به صحبت کردن... 💟-غلام رضا مهربون بود و دلسوز، بعد از فوت پدرش از ۱۲سالگی روی پای خودش ایستاد و شد مرد خونــہ!!! (ادامه دارد...) 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهــدا @Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
🍃🌷🍃شال سبـــز 🍃🌷🍃 (۱) روز جمعه فرار رسید،لحظه شماری میکردم واسه رفتن به منزل شون... رسیدیم جلوی د
🍃🌷🍃 شال سبـــز🍃🌷🍃 (۲) بزرگتر که شد،عضو شد و اگر چه شغل ازاد داشت اما دست از و به محرومان برنداشت. بهم گفت: مادر زنی از ذریه (س) برام بگیر میخوام دو روز دیگه حضرت زهرا بشم و به خانم محرم باشم خدا خواست و اعظم سادات نصیب ما شد،الحمدالله زندگی خوبی داشتند و ثمره ی زندگی آنها مونس هفت ساله و محمود رضا یک و نیم ساله ست... ظهر اومد خونه گفت مادر من باید برم ،راضی باش که برم...اگر چه برایم سخت بود اما بالاخره رضایت دادم که بره.... خانمش باردار بود،غلام رضا رفت و زمان تولد پسرش پیش ما نــبود بهش زنگ زدم: -مادر پاشو بیا پسرت خیلـی عزیزه شبیه خودته... 💟-مادر اگر چه همه ی شمارو دوست دارم،اما حضرت زینب را بیشتر دوست دارم،فعلا نمیتونم بیام،اسم پسرم را محمود رضا بگذارید به عشـق ... عکس پسرمو برام نفرستید میترسم دلم بلرزد و ایمانم سست بشه...‼️ چند ماهی گذشت و خبری از غلام رضا نبود اعظم سادات،برای بچه ها هم مادر بود هم پدر.. تا بالاخره خودش تماس گرفت و گفت ان شاءالله شما به زودی عازم سوریه خواهید بود و من شمارو ملاقات خواهم کرد... وقتی رفتیم محمود رضا ماهه بود که تازه آغوش پدرش را یافت... مادر کمی بغض میکند و ساکت میشود... ادامه دارد.... 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهــدا @Golzar_Shohaday_Kerman
🍃🌷🍃شال سبـــز🍃🌷🍃 (3) دقایقی بعد یکی از خادمین از معجزات و کرامات این شهید بزرگوار پرسید. مادر اشاره ای کرد به شال سبزی که در تاقچه بود و برایش اوردند،اورا بوسید و به چشمانش گذاشت. گفت " میدانید این هدیــہ ی ست که دست به دست شده تا رسیده به دست من ؟؟!!! یادمه اون سفر آخری که سوریه بودیم،غلام رضا پرچم حـ✨ـرم را نشون من داد گفت: -مادر به زودی این مال ما خواهد بود... خوشحال شدم، -چه خوب به همه از این پرچم ها میدهند؟!!! -نه هرکس که شود این پرچم به همـراه به خانواده اش باز میگردد ان شاءالله وقتی منم شهید شوم این پرچم را برای شما خواهند آورد... و همان شد❗️ غلام رضا درست میگفت، این پرچم که اکنون پشت سر من به دیوار هست به همراه پیکر غلام رضا برایم آوردند... و اما جریان ... "بعد از شهادت غلام رضا خیلی بی تابی میکردم دلم میخواست هر طــور شده به دیدار بروم و یادبودی از ایشان داشته باشم... غلام رضا زیاد به خوابم می آمد و از دلم خبر داشت... خلاصه اینجور که یک قاری لبنانی نقل میکند: "یک عصر کنار مزار شهید لنگری زاده بودم ،آخه به این شهید خیلی خیلی داشتم... بعد از ذکر توسل و درد دل با او از کنارش پا شدم و گلزار را به قصد رفتن ترک کردم... همون شب به آمد باغ بزرگ و سرسبزی بود، یک سر باغ او بود یک سر باغ من.. با همون خنـ❤️ــده ی همیشگی ش بهم گفت: -امروز شما ما هستید،اعظم سادات در تدارک نهار هستن(در صورتی که خدا میداند اصلا من نام همسر ایشون رو نمی دانستم) -آقا غلام رضا از حضور شما شرمنده ام،متاسفانه نمیتونم بمونم باید برگردم ،عذر بنده را بپذیرید... -حالا که میروی صبـر کن دلم میخواد اون شال سبزی که به گردنته به بدهی.. بهش بگو از طرف ماســت اینم ... -تا که این جمله رو گفت از خواب پریدم خواب عجیبی بود، آخه غلام رضا درست میگفت این شال همان شالی بود که حضرت آقا در دیداری که با ایشون در مسابقات قرآنی داشتم به بنده داده بودند و حالا این شهید از من میخواست آن را به مادرش بدهم... بله عزیزان "پسرم حاجت من را از طریق یک و آن هم به واسطـه ی یک برآورده کرد. و طولی نکشید که شال سبز این فرد لبنانی از طریق واسطه ها به دست من رسید و اکنون دست شماست.... (پایان) 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهــدا @Golzar_Shohaday_Kerman
✨🌸✨پسر حضرت زهـرا ✨🌸✨ (۱) یادمه روزهای اول راه اندازی کادر خادمین بود.خوشحال و قبراق داشتیم با رفقا از کنار قبور مطهر شهـدا رد میشدیم... عصر خلوتی بود و میشه گفت زائرین انگشت شماری کنار مزار ها نشسته بودند و راحت میشد با شهدا خلوت کرد... رسیدم سر مزار ، نگاهی به عکسش کردم و سلام کردم فاتحه ای خوندم و پا شدم... هنوز چند قدمی دور نشده بودم که خانمی از پشت سر صدام کرد!!! مثل این که ما رو میشناخت اما ما نه!!! دیدم دقیقا نشسته سر مزار شهیدی که مزارش ردیف بالای سر شهید مغفوریه...!!!! پا شد سلام و احوال پرسی کرد و من هم در عین اینکه با ایشون حال و احوال میکردم نگاهم به مزاری بود که کنارش نشسته بود... اسم شهید رو خوندم اما برایم اصلا آشنا نبود، فقط برام جالب بود که از شهدای ساداتـ🌸ـه و منم که شیفته ی (سلام الله علیها) و فرزندانش.... خلاصه بعد از سلام و احوالپرسی گفت : _میدونم شما خادم اینجا هستید و دارید برای شهدا خدمت میکنید اما به عنوان یه زائر میتونم ازتون یه خواهش داشته باشم؟! من و همکارم کنجکاوانه نگاش کردیم!!! _در خدمتم بفرمایید... (ادامه دارد...) 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهــدا @Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
✨🌸✨پسر حضرت زهـرا ✨🌸✨ (۱) یادمه روزهای اول راه اندازی کادر خادمین بود.خوشحال و قبراق داشتیم با رفق
✨🌸✨پسر حضرت زهرا✨🌸✨ (2) _شما که افتخار خادمی این شهدای عزیز رو دارید،به عنوان یک زائر به شما توصیه میکنم کاری کنید که مردم کرمان از همـه ی شهدا پیدا کنند و صرفا به یک شهید خاص وابسته نباشند!!!... چرا که همه‌ی این شهدا برای ما محترم اند و راه علیه السلام رو رفته اند... اینکه مردم فقط سر مزار شهید مغفوری میآیند و کاری به بقیه شهدا ندارند اصلا پسندیده نیست!!! _بله بنده هم با صحبت شما موافقم چشم سعی میکنیم با مشورت دیگر خادمین،قدم هایی تو زمینه ی بقیه شهدا برداریم... ←خب حالا میشه بگید چی شده به این نکته رسیدین؟اتفاق خاصی افتاده؟؟؟ _راستش ...من نیستم ؛ و این شهید بزرگوار رو زیاد نمی شناسم یک شب دیدم این سیـد بزرگوار که بسیار جوان رعناییــ🌸 بود به خوابم آمد و گفت: "از قول من به مردم بگویید درسته شهید مغفوری ی ما بود و احترامــش برای ما سربازان !!! ←اما من هستم چرا مردم مزار مرا میکنند تا به مزار شهید مغفوری بروند و حاجت بگیرند؟؟!!! اگر قرار است حاجتی هم داده شود من هم که پسر حضرت زهـ✨ـرا هستم میتوانم جواب بدم نه فقط عبدالمهدی مغفوری !!!" شاید باورتان نشود،در همان عالم خواب بودم که یهو دیدم در وسط 🕊 🕊 هستم و این شهید بزرگوار کنارم، همه جا خاکـــ بود و مثل بیابان این شهید اشاره کرد به قبور مطهر و گفت: "اینجا مادرم زهرای اطهر میباشد...اگر گره به کارتان افتاد به خانم متوسل بشوید که بی پاسخ نـخواهید بود..‼️" این را که گفت از خواب پریدم و این شهید کسی نبود جز 🍃🌷 🌷🍃 وقتی خوابش تموم شد چنان بغضم شکست که ناخوآگاه اورا در بغل گرفتم و گفتم خوشا به سعادتتون، که این شهید این چنین به شما عنایت داشته ست قطعا شما از پیروان واقعی بی بی دو عالم حضرت زهرا خواهید بود؛ برای ما هم دعا کنید... و بعد هم با یه خداحافظی از ایشون فاصله گرفتیم. چنان حال عجیبی داشتیم که تا دم در اتاق خادمین هر دو مون تو فکر بودیم و بغض راه گلویم را بسته بود... پایان یازهرا... 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهــدا @Golzar_Shohaday_Kerman
❇️ امام جعفر صادق(علیه السلام)فرمودند: هرکه بعد از نماز صبح و ظهر (در روز جمعه و در سایر ایام هفته)بگوید: « » نمی میرد تا آنکه حضرت مهدی(عجل الله فرجه)را کند. 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهــدا @Golzar_Shohaday_Kerman
🌸🌱 همین الان بہ اندازه شارژ گوشیٺ برایہ ظهور آقا امام زمان صلواٺ بفرسٺ😅🌹💚 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهــدا @Golzar_Shohaday_Kerman